رمان لاوندر پارت ۴۴

4.6
(24)

 

 

 

خودکاری که از شدت استرس بین انگشتام عرق کرده بود رو به طرف آرمین گرفتم

 

نگاه مستقیمش به چشمام انداخت

دستشو بالا آورد

 

جوری خودکار رو ازم گرفت که دستش به دستم بخوره!

 

با همین لمس دستش تا مرز سکته رفتم و تمام دلم زیر و رو شد

 

ناخواسته دست دیگه ام رو جای همون قسمتی گذاشتم که با دستش برخورد کرده بود

 

انگار همون قسمت رو داغ کرده بودند

 

آرمین هم تمام جاهای مشخص شده رو امضا کرد

 

رسما و شرعا و قانونی زن مردی شدم که تا چند سال قبل یه نظر ازش برام رویا بود

 

قلبم براش فرو می ریخت و وجودم از دیدنش به وحشت میفتاد

 

با دستای خودم امضا کردم که کابوس هام ابدی بشه

 

مامان نزدیک اومد و بهمون تبریک گفت

 

رو به آرمین غر زد

 

_ حسابی سورپرایزمون کردی حداقل به من میگفتی فکر عقد دائم داری آزمایش خون ندادین اینو چطور جور کردی آخه

 

آرمین خودکار رو روی میز گذاشت

 

_ امضا دادم که هرمشکلی پیش اومد پای خودمه!

 

مامان جا خورد

_ پس ما چی؟ ما حقی این وسط نداشتیم؟ رضایت دخترم مهم بوده در آینده بچه میخواد

 

خجالت زده نگاهمو پایین انداختم

 

مامان دلخور ادامه داد

 

_حلقه هم نخریدی

 

آرمین اخماشو درهم کشید

 

معلوم بود از اینکه سوال و جواب بشه بیزاره

 

_ واسه اینکه همه بفهمن مدیا زن منه نیاز به حلقه نیست جور دیگه بهشون ثابت میشه!

 

 

 

ناخواسته دستامو بغل گرفتم

 

مامان که انگار با حرفای آرمین قانع شده بود دیگه چیزی نگفت و جعبه ی شیرینی رو برداشت و هرجا که حس میکرد هنوز بهشون شیرینی نرسیده پخش کرد

 

مهمونا یکی یکی اومدن و بهمون تبریک گفتن

 

اما من همچنان شوک زده بودم و هنوز باورم نشده بود که این مرد بی رحم حالا رسما شوهرمه!

 

از فکر به اینکه ممکن بود بخواد که اولین شبش رو با من بگذرونه، تمام وجودم به لرزه افتاد

 

قبلاً یه شب تا صبح باهاش تنها بودم و از تجربه ی مجددش وحشت داشتم

 

به خصوص الان که زنش محسوب میشدم و هرکاری ازش برمیومد

 

حیاط کم کم خلوت شد

نگاهی به اطرافم انداختم

 

کسی حواسش به من نبود

 

کلاه شنلم رو تا روی صورتم کشیدم

 

آروم از پشت سر آرمین جوری که متوجه نشه، رد شدم

 

تند تند راه می‌رفتم جوری که چند بار پاشنه ی کفشم پیچید و نزدیک بود بیفتم

 

خودمو رسوندم داخل

 

با دستای لرزونم کلید اتاقم رو از زیر گلدون کنار در برداشتم

 

به خاطر لرزش دستام چند بار کلید از دستم افتاد

 

بار آخر خم شدم تا کلید رو بردارم که زودتر از من دست مردونه ای کلید رو قاپید

 

_ من بازش میکنم!

 

با دیدن آرمین و شنیدن صداش، سمت چپ سینه ام رو چنگ زدم و قدمی عقب رفتم

 

 

 

_ نه ممنون کلید رو بده خودم باز کنم

دستمو دراز کردم تا کلید رو ازش بگیرم

دستشو عقب کشید

با قدم کوتاهی بهم نزدیک شد

دستشو پشت کمرم انداخت و ناگهانی منو به سمت خودش کشید

تقلا کردم تا از بین دستاش بیرون بیام

_ ولم کن آرمین زشته الان یکی میبینه

دستشو روی بازوم حرکت داد و به سر شونه‌م رسوند

با دست آزادش موهایی که توی صورتم ریخته بود رو کنار زد

_ هرکاری باهات کنم زنمی!

برق از تنم رد شد

دستش از سرشونه ام فاصله گرفت و گردنم رو لمس کرد

حس کردم ذغال داغ روی گردنم گذاشتن

صورتم کاملا جمع شد

دستش از روی گردنم حرکت کرد و به صورتم رسید

اگه همینجور ادامه میداد من ضعف میکردم

از طرفی مامان اینا داشتن میومدن و من از کارای آرمین به شدت خجالت می‌کشیدم

_ بریم داخل یا همینجا ادامه بدم؟

نفسم به سختی بیرون اومد

_ درو باز کن بریم داخل اتاق!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان ارباب_سالار 2.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری رو نداشته همیشه له…

دانلود رمان سدم 4.5 (10)

۱ دیدگاه
    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی راد رو برده، حالا کسی حق…

دانلود رمان غمزه 4.2 (17)

بدون دیدگاه
  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه دار های تهران! توی کارخونه با…

دانلود رمان شاه_صنم 4.2 (11)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه : شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x