رمان پسرخاله پارت 176

4.3
(35)

 

 

عجیب و غریب شده بود بابا.

آخه مگه میشد کوتاه بیاد و موافقت بکنه اون هم وقتی سرسختاته معتقد بود نن باید با مائده اردواج کنم و اون زن مناسب منه نه سوفیا!

من و یاسر ناباورانه همدیگرو نگاه کردیم.

شدت تعجب هردومون به یه اندازه بود و این نشون میداد اون هم چیزی نمیدونه پس صدرصد جوابی برای سوالهایی که تو اون لحظه داشتن تو سرم رژه میرفتن نداشت اما زمزمه کنان پرسیدم:

 

 

-سرش خورده به جایی !؟

 

 

به نشانه ی ندونستن سرش رو بالا انداخت و جواب داد:

 

 

-نمیدونم! شاید!

 

 

دوباره سرمو به سمت بابا برگردوندم.

مامان سوالی که تو ذهن همه ی ما در گردش بود رو به زبون آوردپرسید:

 

 

-موافقت میکنی !؟

 

 

سرش رو جنبوند و گفت:

 

 

-آره موافقت میکنم.البته من هنوز هم از ته دل نمیخوام که دختر محمدرضا که یه کافه چی و مزقونچیه بشه همسر یاسین…

ولی… این چیزی بود که مائده خواست.

دیگه علاقه ای به یاسین نداره و تصمیمش رو گرفته که قید این ازدواج رو بزنه!

 

 

نفس عمیقی کشید.

اینکه مائده سر عقل اومده و فهمیده با من نمیتونه آینده ای داشته باشه واسه من ارزشمندتر از موافقت بابا برای ازدواج من و سوفیا بود.

حسی که به مائده داشتم همون چیزی بود که بارها به همشون گفتم و با سطحی نگری نادیده اش گرفتن!

باید می پذیرفت ما برای هم ساخته و آفریده نشدیم!

 

مامان اینبار نه با دلخوری بلکه با لبخند و آرامش گفت:

 

 

-مائده تصمیم درست رو گرفته.

اون دختر خوشگلیه…لایق این هست که با مردی ازدواج بکنه که دوستش داشته باشه نه کسی که خودش شخص دیگه ای رو دوست داره !

 

 

میدونستم که هموز هم راضی نیست.

هنوز هم ته دلش میخواد بقول خودش مائده عروسش بشه اما درنهایت گفت:

 

 

-برگردین خونه…یاسین هم بره شیراز و مقدمات مارو برای خواستگاری آماده کنه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 35

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان دیازپام

خلاصه:   ارسلان افشار مرد جدی و مغروری که به اجبار راضی به ازواج با آتوسا میشه و آتوسا هخامنش دختر ۲۰ ساله ای…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
2 سال قبل

دوستان کمر بنداتونو ببندین..دارم میرسیم تهش
ادمین محترم رمان هتل شیراز رو میذاری بعد این؟؟

نیوشاخاتون
پاسخ به  Mahhboob
2 سال قبل

ببخشید دختره گل‌ مطمئنی این رمان آخراش🤔 نویسنده خودش
جایی اعلام کرده رمانش داره تمام میشه 🤔

2 سال قبل

ها؟؟؟؟

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x