گره روبدوشامبرم را باز می کند .
نگاه روی تاپ و شورتکی که به تن داشتم میگرداند و نیشخندی میزند
– از تو با اون همه تجربه انتظار بیشتری داشتم عزیزم.
سر بالا میکشد و خیره در چشمانم ادامه میدهد
– هدیه بهت گفته طرح خرس و زنبور بزنی یا ایده خودت بوده؟
دستانش که زیر تاپم سر میخورد هق هق گریه ام را خفه میکنم .
دست روی دستانش میگذارم و با لکنت زمزمه میکنم
– گـ..فت چـ..را حامـ…له نـمـ..یشـی…
– باید بهش میگفتی هامون از یه هرزه بی همه چیز بچه نمیخواد ..!
میشکنم ، زیر بار کلماتش میمیرم اما او اهمیتی نمیدهد .
به کارش ادامه میدهد و با یک حرکت تاپ را از تنم بیرون میکشد ..
تقلا میکنم ، جیغ میکشم ، میخواهم جلوی بالاتنه برهنه ام را بگیرم که مچ هر دو دستم را میچسبد و بالای سرم قفل میکند
با بیچارگی ناله میکنم
– غلط کردم…غلط کردم
– دیره عزیزم ، فایده نداره اون موقع که باید دهنتو میبستی نبستی ، گه خوردی زیادم خوردی …
دستش را نوازش وار روی شکمم سر میدهد و تا برجستگی بالاتنه ام میکشد
– وجودت حالم رو بهم میزنه کمند
خم میشود ، لبهایش را به قفسه سینه ام می چسباند و تا زیر چانه ام بالا میکشد
– نکن ، تو رو خدا ..
اهمیتی به زجه زدن هایم نمیدهد ، دست روی تنم میرقصاند و می بوسد
– هر کار بگی میکنم …
بازدم گرمش را روی صورتم رها میکند و تا میخواهد فاصله را به اتمام برساند زمزمه میکنم
– از زندگیت میرم بیرون
مکث میکند ، نگاهش را از روی لبهایم بالا میکشد و به چشمانم زل میزند
بغضی که پیچک وار گلویم را احاطه کرد بود را پس میزنم و می گویم
– دوسال پیش مردونگی کردی ،آبروم رو خریدی ،عقدم کردی …دمت گرم
دم عمیقی از عطر مردانه اش میگیرم و ادامه میدهم
– میدونم من گند زدم به زندگیت ، همه چیز رو خراب کردم ..
چانه ام از فرط بغض میلرزد می بیند و تنها این حالم را تماشا می کند
– حالا بذار درستش کنم ، راحتت کنم…
جان میدهم و به سختی جملهام را تکمیل میکنم
-طلاقم بده ..
خیره تماشایم میکند و لحظه ای بعد صدای بلند خندهاش در سرم میپیچد.
قطرههای اشک از گوشه چشمانم سرازیر میشوند .
او میخندد و من به حال هردویمان اشک میریزم.
خنده اش که تمام میشود دست بند چانه ام میکند و از میان دندانهای کلید شدهاش می غرد
– شجاع شدی کمند خانم .
دهان باز میکنم تا چیزی بگویم اما امان نمیدهد
چانهام را محکم فشار میدهد و خیره در چشمانم با نفرت می گوید
– بسه … دیگه خیلی زر زر کردی بهتره برگردیم به کارمون .
نگاه روی تنم می گرداند و باز هم خیره در مردمک های لرزانم تهدید میکند
– جفتک بپرونی ، جیغ بزنی خلاصه کلام گه اضافه بخوری بیچاره ات میکنم .
لبهای نیمه باز ماندهام که روی هم چفت میشوند ..
چشمانم که از فرط تهدیدهایش به اشک می نشیند رضایت میدهد و چانه ام را رها میکند .
دست زیر کمرم سر میدهد کمر شورتک جا مانده بر تنم را میگیرد و پایین می کشد
مچ دستش را میگیرم ، پاهایم را به هم میفشارم و بی طاقت هق میزنم
– هامون ..تو رو خدا..
گوش نمیدهد ، التماس کردن هایم را نادیده میگیرد و کشاله رانم را چنگ میزند
– من امشب از جنازهاتم نمیگذرم دختر پس بهتره خودت باهام همکاری کنی
می گوید
فاصله را به اتمام میرساند.
می بوسد
بوسه ای سرشار از
حرص …
خشم…
نفرت …
جای جای تنم را لمس میکند.
مخالفت میکنم ، التماس میکنم اما جوابم را با سیلی و فحش میدهد
دیگر هیچ تلاشی برای پس زدنش نمیکنم و تنها هق میزنم ..
دل نمیسوزاند ، کار خودش را می کند .
میخندد
صدای فریادهای پر از دردم میان خندههای مستانه اش گم میشود .
جنون وار میخندد ، از درد و رنجم لذت میبرد و در اخر کارش که تمام میشود عقب میکشد .
– زیادی ادای تنگارو درآوردی سلیطه.
برمیخیزد ، نگاه روی تنم میگرداند و با دیدن لکه خون میان پاهایم وا می رود.