&& کلارا &&
نفس عمیقی کشیدم و در رو با کلیدم باز کردم …
اینقدر ذوق داشتم که خدا میدونه ! …
اروم در رو بستم ، برگشتم و به حیاط بزرگ عمارت زل زدم …
ماشین ارسلان توی پارکینگ بود و این نشون می داد که خونس ! …
میخواستم سوپرایزش کنم واسه همین زنگ نزدم تا متوجه بشه …
به طرف در عمارت پا تند کردم و از سه تا پله ی ورودی بالا رفتم …
در رو اروم باز کردم و داخل خونه شدم …
در رو بستم و نگاه خوشحالمو به سراسر خونه دوختم …
همون موقع بود که صدای قدمایی رو شنیدم …
نگاهمو چرخوندم طرفی که صدای پا اومده بود که ارسلان رو در حالی که یه سری برگه توی دستش بود و سرش توشون بود ، دیدم …
هنوز متوجه من نشده بود …
با ذوق ، دلتنگی و بی تاب اسمشو صدا زدم :
+ ارسلان ! … .
صدامو که شنید ، یه چند دیقه بی حرکت به برگه های توی دستش خیره شد …
در آخر اروم سرشو بالا گرفت و نگاه متعجبش رو بهم دوخت …
لبخند دلتنگ و بی طاقتی زدم و توی چشماش زوم شدم …
کم کم اون تعجب ، جاش رو به نفرت و خشم داد …
با نفس نفس لب زد :
_ تو چطوری اومدی داخل!؟ …
زبونی روی لبام کشیدم ، کلید رو بالا گرفتم و بهش نشون دادم …
دستشو مشت کرد و اون چند تا پله ی باقی مونده رو هم سریع طی کرد ...
به طرفم پا تند کرد و قبل از اینکه به خودم بیام ، دستشو بالا برد و سیلی ای بهم زد …
با بهت بهش خیره شده بودم …
چرا زد؟! … مگه چیکارش کرده بودم؟! …
با خشم توی صورتم فریاد کشید :
_ گمشو از خونم بیرون هرزه ی آشغال … .
لبام از هم باز میشد ولی هیچی جز آوایی نامفهوم ازش خارج نمیشد …
دستمو بالا آوردم و گذاشتم روی گونم و به سختی لب زدم :
+ چ … چیشده ارسلان؟! …
چرا اینطوری میکنی؟! …
خنده ی عصبی ای کرد و دیوانه وار لب زد :
_ هع ، خانومو باش تازه میگه چیشده ! …
جدی زل زد به صورتم و داد زد :
_ تو هم عین همونی ، یه فاحشه ی کثافت …
فقط میخواستی ازم سو استفاده کنی ، برو گمشو از خونم بیرون …
برووووو … .
اشک توی چشمام حلقه زده بود …
دستمو پایین انداختم و با بغض لب زدم :
+ من ، من دلیل این رفتارتو نمیفهمم ارسلان …
مگه چیشده!؟ …
دندوناشو روی هم سابید …
با یه گام نزدیکم شد و چونمو گرفت توی دستش و همونطور که میفشردش ، غرید :
_ اسم منو به زبون کثیفت نیار جنده …
با دهنی باز شده بهش خیره شده بودم که چونمو با خشونت ول کرد و فریاد کشید :
_ چیش از من بهتره اخه!؟ ...
چیش بهتره که بهم اینطور ضربه زدی؟! ...
چطوری تونستی به این راحتی دخترونگیتو ؛ چیزی که بهم اجازه نمیدادی حتی فکرشو کنم ، دو دستی تقدیمش کنی؟! …
با بهت بهش خیره شده بودم که صداشو بالا تر برد و داد زد :
_ چرا لال مونی گرفتی کثافت!؟ …
هاااااا؟! …
با دادی که زد به خودم اومدم ، با بغض لب زدم :
+ ارسلان من …
اجازه نداد حرفمو بزنم و سیلی ای به صورتم زد …
صورتم کج شد یه طرف و اون داد کشید :
_ مگه نمیگم اسم منو به زبون نجس و کثیفت نیار؟! …
هووومممم؟! … .
کنترلمو از دست دادم و زدم زیر گریه …
با دستام صورتمو پوشوندم و هق هق زار زدم …
اصلا اون چطور متوجه رابطه ی من و تامی شده بود؟! …
اصلا چرا داشت قضاوتم میکرد!؟ …
اون رابطه زوری بود ! … همش اجبار بود … .
از لای دندونای چفت شدش ، غرید :
_ من بلیط گرفتم ، میرم کشور خودم …
رقابتمون که دیگه تموم شد …
هر دو تا کشور ، مشکلشون حل شد و دیگه نیازی به بودن توی اینجا و مقابله با تامی شلبی ندارم ! …
من بلیط پروازمو گرفتم … .
فقط معطل تو بودم که بیای و خشممو روت خالی کنم …
خیلی کثافت و هرزه ای کلارا …
خیلییی ! … .
هق هقم اوج گرفت و دستام جلوی صورتم مشت شد …
کِی دیگه مشکل بین دو کشور حل شد که من خبر دار نشدم؟! …
پس واسه همین بود که تامی اسیرم کرده بود ! …
میدونس دیگه نمیتونم خطری واسش داشته باشم … .
صدای خشمگینش به گوشم رسید :
_ صیغه رو هم دادم باطل کنن …
ما دیگه هیچ ربطی بهَم نداریم خانوم آلبرت …
شما هم دیگه آزادی ، برو به جنده بازیات بِرس …
کاش بس میکرد …
کاش ادامه نمی داد ، با حرفاش داشت روحمو می فشرد …
من بخاطر اون بلند شدم اومدم اینجا …
حالا اون ! … .
لعنت بهت تامی شلبی که مقصر فقط تویی …
فقط توووو … .
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسلان بار دوم شکست خورد
مگ ندیدیشون؟
تو کانال همین دیشب قرار دادم 😅😘
کو کانال کجاست؟
تو تلگرامه
کانال جدا داری یا همون رمان من ؟
نه همون رمان من
ایدیشو بده سارایی🥲
اوکی 😘
مرتیکه خرررررر
اه
اصلا نمیدونم چ فحشی بدم بهش😑
مین میخویم بیرگیردم ایراین
اخرش چی گفتی ترجمه کن😂😂😂
ارسلان فکر کنم 🙄😂
بیشعور ترین دختر کش دنیا😂
ارسلان تاد
پارت بعد رو کی میزاری سارا جون ؟
بعد از ظهر قبل شیش احتمالا
صحیح😂😂
خب اینم از این
ارسلان رفت پی کارش حالا باید این حس انتقام کلارا تبدیل بشه به عشق که اونم فقط تخصص سارا جونه😁😀🍃☘
ینی یجوری این کلارا رو عاشق میکنه که نفهمه از کجا خورده 😅😍🌿
😂😂😂الان واقعا احساس راحتی میکنم
اخیششش چندش اعظم حذف شد😂
وای هلیا عاشق این صفت چسبوندناتم
سارا طولانی تر بزار من دارم از فوضولی میمیرم😪😁
نویسنده لطفا کلارا عاشق تامی نشهههههه خواهش میکنم همینطوری ازش بدش بیاد لطفااااا
نمیدونم چی زده هزیون میگ…
سلام سارا جون مگه رمان ات چند فصل
و آخرین قسمت چند هست نمیشه پی دی اف اش کنید همشو بزارید
اخیش
اخیش
اخیش
تا ابد…
وایییی خیالم راحت شد
مرتیکه نفهم
جیندا
حیح
مرسی سارا جون عالی بود 🌚💛