* * * *
داشتم با الیس حرف میزدم که همون موقع سارا رو ته سالن دیدم که داشت بدو بدو به سمتمون میومد …
مکثی کردم و با بالا انداختن یه تار ابروم ، متعجب لب زدم :
+ سارا داره میاد …
الیس رد نگاهمو دنبال کرد و همون موقع بود که سارا بهمون رسید …
با استرس و هیجان لب زد :
_ کلارا ، آلیس ...
پسرا اومدن ! … .
به خووم اومدم و مضطرب لب زدم :
+ وایی ، جدی؟! …
با نفس نفس سری به نشونه ی آره تکون داد که الیس دستپاچه گفت :
_ بگید برقا رو خاموش کنن ، موسیقی رو هم قطع کنن …
بعد از چند لحظه عمارت توی تاریکی و سکوت محض فرو رفت …
پشت ستون ، جلوی در ورودی قایم شده بودم و سارا و الیس هم ستون های اونوَری بودن ! …
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو به در دوختم …
صبح وقتی ایلیاد و افشین رو از موضوع بارداری من مطلع کردیم ، قرار شد اونا یه جوری تامی رو دست به سر کنن و از خونه بزنن بیرون …
خلاصه که از ساعت ۱۲ ظهر درگیر تدارکات پارتی ایم …
و الانم ساعت ۷ شبه …
با صدای چرخش کلید توی قفل در ، از توی فکر در اومدم و سرمو بالا گرفتم …
نفسام به شمارش افتاده بود …
در باز شد و اول از همه قامت تامی توی چارچوب در قرار گرفت …
پشت سرش هم ایلیاد و افشین بودن … .
ایلیاد متعجب گفت :
_ چرا اینقدر خونه سوت و کوره؟! …
تامی با اخم ریزی که روی پیشونیش جا خوش کرده بود ، شونه ای بالا انداخت و گفت :
_ نمیدونم … .
بعد یه قدم داخل خونه گذاشت و با صدای گفت :
_ کلاراااا ، کجایی خانومم؟! …
از خانومم گفتنش ، تو دلم کیلو کیلو قند آب شد …
لبخند محوی زدم و رو به سارا و الیس ؛ دستم و بالا گرفتم و با نشون دادن یکی یکی انگشتام ، شروع به شمارش توی دلم کردم …
+ سه ؛ دو ، یک …
همگی از جاهامون پا شدیم که همون لحظه برقا روشن شد ، صدای دست و جیغ و سوت مهمونا بالا گرفت …
تامی با بهت سرجاش ایستاده بود …
به خودش اومد و خیره به من ، متعجب گفت :
_ کلارا ! … .
جلوی چشمای اون همه آدم که همشونم روی ما زوم بودن ، خودمو پرت کردم توی آغوشش و دستامو سفت حلقه کردم دور کمرش …
پهلوهامو گرفت و با خنده گفت :
_ الان این دقیقا به مناسبت چیه؟! …
تولد من که گذشته هااا … .
خنده ی کوتاهی کردم و لب زدم :
+ بصبر ، متوجه میشی آقااا … .
ابرویی بالا انداخت و با لبخند بهم زل زد …
از بغلش بیرون اومدم و با گرفتن انگشتای دستش ، دنبال خودم کشوندمش طرف صحن …
با هم از اون سه تا پله بالا رفتیم و مقابل مهمونا ایستادیم …
اشاره ای به کیک بزرگ و چند طبقه ی روز میز کردم و گفتم :
+ کیکو یه نگاه بنداز تا دلیل برگزاری این پارتی رو بفهمی ! ...
صدای مهمونا بلند شد :
_ بلند بخون ما هم بشنویم … .
تامی نگاهی به سراسر مهمونا انداخت و بعد زودی سرشو به طرف کیک چرخوند و مشغول بلند خوندن نوشته های روی کیک شد :
_ شلام بابایی ژونم … .
من اومدم تو دل مامانی ! …
چند ماهِ دیگه میام پیشتون ، مامانیمو اذیت نتونی هاااا … .
همگی با لبخند بهش زل زده بودیم …
سرشو با کمی مکث ، چرخوند سمتم و ناباور لب زد :
_ ت … تو بارداری؟! …
با لبخند آروم چشمامو به نشونه ی آره باز و بسته کردم که یکم ساکت بهم زل زد …
در اخر خنده ی ناباورانه ای کرد و منو کشید تو آغوشش …
دستامو دورش حلقه کردم که لب زد :
_ واییی ، وایی خدایا …
باورم نمیشه ! …
باورم نمیشه واقعا … !
لبخندم عمیق تر شد …
سرشو عقب برد و خیره به چشمام لب زد :
_ امروز ، بهترین روز زندگیمه کلارا …
بهترین روز زندگیم ! … .
لبخند محوی زدم …
چند تا تار موهامو که افتاده بود روی صورتم ، انداخت پشت گوشم که گفتم :
_ حالا شدیم سه نفر … .
پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و با تنگ کردن حلقه ی دستاش دور کمرم ، گفت :
_ جادوی سیاه چشمات منو اسیر خودش کرد کلارا …
فقط اون جادوی سیاه ! … .
سرمو گذاشتم روی سینش و با بستن چشمام ، به تپش قلبش گوش دادم …
خدایا ، عظمتت رو شکر …
مرسی که راه درست رو جلو پام گذاشتی و مرسی که از اون دنیای سیاهی و تاریک درَم آوردی ! …
مرسی بابت همچی …
بخصوص این مردی که شده کل دنیام …
مرسی خدا ! … .
مرسی … .
… پایان …
نویسنده :
و تماااام …
اینم از جلد سه که به پایان رسید …🤗😅
خب ؛ خب ، خب …
میریم واسه جلد چهار ، یعنی جلد اخر رمانمون …
امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه عزیزای دلم و از اینکه با نظراتتون چه توی تل و چه توی سایت ، بهم امید دادین واقعا ممنونم … .😘
جلد چهار رو از دست ندین خوشگلاااا🤧😉اسم جلد چهار ” پسر بد ” هستش …
در رابطه با دو تا زوج جذاب دیگه 😎😅
دوستتون دارم 💛
تا جلد چهار ، بدرود 🖐🚶♀️🙃
وی کارت حرف نداره سارا ارزوی موفقیتای بیشتر برات دارم احیانا پسر بد پسر تامی و کلارا نیس؟😂
دیگه دیگه 😈😂
فداااات
مرسی .🌹
من تازه اومدم بعد تموم شد .😂
البته فصل اول با دوم هم بودم .ولی نظر ندادم .
ولی فصل چهار جبران می کنم😎 .
راستی سارا .زوج های فصل چهار اسمشون چیه ؟
😊آوین ، ویلیام و کارن
وایییییی سارا جون عالی بود موفق باشی عسلم 💐🏵🌹
منتظر فصل ۴ هستیم🌷🌼🌺
تا اینجای رمان ها باهات بودیم بازم هستیم
بازم میگم فوق العاده ای 😘🍃🌸
مرسی فدات شم🙂
🥲رود مود نیست بچم
😂💖جون جلد سوم تموم شد و کسی نمرد
ارسلانو میکشتی دیگهاا
میگم پسر بدمون ک احتمالا پسر کلاراس
دختر خوبمون کیمدی؟😂
متوجه میشی عشقممم ، بصبر
تو خودت میدونی من فضولی میمیرم بعد میخوای منو منتظر بزاری؟😑😑😑
زنده یاد هلیا ژونننن
رو قبرم اسم کاملمو نزاریداااا بنویسین هلیاااا ژوننننن
😂😂😂دیوانه
سارا به جون خودت نه نه خودم (الان میزنه منو لتو پار میکنه باخدا) زود تر بزار من همیشه فوضول ترین بچه ی خاندان بودم و هستم تورو به خدا پیشم بمون میخوام که همسرم بشی مونسو یاورم بشی آها ببخشید هواسم نبود اومدم شعر خاله سوسکرو خوندم تورو به خدا زود تر بزار من از فوضولی دق مرگ میشم 🙄😜😁☠️😈من هنوز جوونم کلی آرزو دارم ترو خدا زود تر بزار 🥺
باشه عزیزم ، تا بعد از ظهر سعی خودمو میکنم پارت یک رو بزارم گلم 😅😘
😶تو کیستی دگر ای مارکو
تو هم اسمت رها عه؟
اره ، رها صالحی …
اونم یکی از خواننده های قدیمی و وفادار خودمه 😎😂
تو که خود عشقی فدات شم …
ولی اون قدیمی و تو جدید 😅
اون از جلد یک باهامه .. ولی تو توی جلد سه ظهور کردی خانووووم 😊😂
😂جون بابا
داداش فارسی ترکی ترکیبی میحرفی؟ 😂
😂مگه چیزیو ترکی گفتم؟
کلا از ترکی جملهی “سنی چوک سویوروم بینم اول” رو بلدم😂😂😂
هوف من انقد ماهواره نگا کردم کلا بلدم😐💔😂
😂وای فیلم ترکی
تنها فیلم ترکی ای که من دیدم سیب ممنوعه بود ک لعنتی تموم نمیشد هنوزم تموم نشده شت😂😂😂
کاش بچشون به دنیا میومد بد تموم میشد🥲💔😂
جلد چهار کی شرو میشه؟
من دق میکنما زود شرو کن سارایی🙂❤💋
چشم به زودی شروع میکنم نفس😊😉
عاااالللی بود 👻سارایی میشه وقتی کلش تموم شد ی پی دی اف بزاری 😄هلیا و دلوین روتون کراش زدم😂😂البته رو توهم از همون اول کراش داشتم سارا😂😂نمیدونم کرم داشتم اسممو نقطه زدم😐😂🖐اسمم نرگسه
خوشبختم نرگس جوونی😊
باشه pdf رو درست میکنم ولی من تو کانال قرار میدم …
میشه لینک کانالتو بدی لطفاااااا🥲❤
همین کانال رمان وانِ فدات شم 😘
من کانالی ندارم 🙂🤗
😂جون
اع سارا فکر کردم تو تلگرام هم کانال دارین😂😐جان افشین بزاااارررررر فلووووررررر بزااااار تا کله ی سارارو نکوبیدم تو دیوار😂😂فکر کنم اتنا میگفت الان بلیت میگیرم میام اونجا بزار تا بلیط نگرفته بیاد😂😂
من گذاشتم که …🙄😂
من که خیلی وقته کراشیدم …. من چییییی؟!🙁😢😭😭😭
خب یا امشب یا هم بعد از ظهر یا هم فردا 🙂🙂😁😂
سارا بیا وست حالا قر هو هو هههههلللللللله 🕊️😋😜🥳
😂😂😂😂
اهاااا اره یادم رفته بود 🤣🤣🤣
ببخشید خب عشقممم😢
پارت بزار چشم 😉
سارا یک سوال بپرسم دیگه نمیتونم جلوی خودمو نگرم سوال پیچت نکنم سارا اهل کجایی من اهل استان کرمان شهرستان رفسنجان
من اهل خراسان جنوبی ام عزیزم 🤗😘
من از جلد اول بودم😄😄😄با اسمای چرت و پرت نظر میدادم😂😂😂😂مثلا شناخته نشم
میدونین دیگه رئیس جمهور اسکلانیلاسم
مردم دنبالمن😂😂😂😂😂😂
دقیقا مثل من منم نمیخواستم شناسایی بشم😂😌والا😌هلیا اسم مدرست چیه اخه ی هم کلاسی دارم اسمش هلیاس🥲😂
اوه اوه 🙄😂
😂اکسکیوز می داداچ؟
نپرسیده کجایی هستی چه پایه ای هستی بعد اسم مدرسه😂چ شاخی هستی تو
اسم مدرسم ابوریحانه
مازندرانیم
پایه نهم
تو شناسنامه اسمم فاطمه کاکویی💔🥲
فاطمه که اسم خوبیه 😍😅
چرا لقب هلیا به خودت دادی عشقم؟!🙃
😑فلور و سارا به مولا خودمو میکشم
هر پارتی ک میرم شما دارین لاو میترکونین لعنتیا
من چییییییی😂گوناه دارم
عشقم خب تو هم بیا فدات شم 😘😅
با من حرف نزنید با هردوتون قهرم😑💔🔞
ععع هلییی …
نیگا اتی رف ، دلم بدجور شیکس … تو که بری دیگه میمیرم …😢😭😭😭😭
قهر نکن با من ، باشه؟! ..😢
هعی باشه🥲💖
منمممممم🙁😪
اما من دلم خیلی کوچیکه زود آشتی میکنمم 😂😂😂
😂😂😂نه من دلم مثه دریا پاکه پاااک😌😂
میزنمتاااا😑😑💖
تو چرا قهر کنی؟
مرض داره ولش کن 😂
خب پس برووووو🙂
سارا چنتا رمان نوشته بودم درحد چاپ رسیده بود کثافتا گفتن سن نویسنده کمه چاپ نمی کنیم آقا من دارم میرم تو ۱۲ سا دارم نوجوون میشم اونوقت سنم کمه آشغالا کثافتا اینهمه زهمت کشیدمو نوشتم که چی سن نویسنده کمه قبول نمیکنیم پرورد گارا من چرا انقدر بد شانسم 🤬🥺😑😡😠🤬 ینی فقط می خواستم باهمین دستام خفش کنم کثافت آشغاله عوزیرو
عزیییزم 😢
واییییییی سارا جونم بهترین و وقتشناس ترین نویسنده مرسی از رمان های جذابت
هر جلدش جذابیت خودش رو داشت اللخصوص جلد دوم عالی بود🥺❤️🤧
ایشالله جلد بعدی هم به این خوبی ها باشه و ترو خدا شخصیت هاشون جذاب و زیبا باشن هاااا🤧❤️🥺😍
باشه فدات شم مرسی از نظرت انرژی🙃😘
جلد دو؟! …
جلد دو کجاش قشنگ بود؟! ….
وحشی بازیای ایلیاد؟!😅😂
😂😂خدایی جلد دو اصلا باحال نبود …
ایلیاد یخورده رید تو اعصاب هممون …
یخورده که نه ، خییلی🤣
ولی به نظر خودم جلد چهار میتونه قشنگتر از اون باشه 😎🤣
خب اخه من رمانامو به بچه های یه مادر تشبیه میکنم 😊😂
هر بچه ای که کوچیکتره ، تو دل برو تره …
هر رمانی که درحال تایپ و جدید تره ، تو چشم تره 😎😂
ولی خب به غیر از این مسخره بازیا ، کلا جلد چهار خیلی بهتر و خفن تره …
از اسمش مشخص نیس؟!…
پسر بد 😈😎😂
اوففففف ! …
اوف ارهههه🥲
ایلیاد عشقه😂😂
جلد یک خیلی با ادب بودا
جلد دو توی هر جمله ای ک میگفت ی دونه بگا میدم و جرت میدم بود😂😂😂😂
😂😂😂😂ایلیاد کلا بی ادب و خشنه ولی بچم افشین خیلی مودب و گوگولیِ😢😂
پارت بعد درمورد بچه های افشین و ایلیاد و تامی هستش ؟
پارت بعد رو کی میزاری ؟ من از کنجکاوی زیاد روبه موتم🙁
قرار شد با فلور فردا بزاریم 😎😂
حالا شما ها هم بصبرید ، متوجه میشین در مورد کیه 😉😂
بله بله 😎😂
نوووچ ، همزمان باید بزاریم 😊😂
من بد تر از تو فوضولیم گلیده …
چون شرایطم از تو وخیم تره ، نمیدونم چه بلایی سر دلوینم اومده 😢😭
بیا با هم بزاریم ساعت ۳ یا ۴ ، باشه!؟🙁
اره برو بگو اسم رمانتو توی لیست قرار بده و بیا تا بریم واسه پارت یک 😍💪😂
بزاار فلووور 😑😑😑
من تلمو پاکیدم نمیتونم 😢😭
من صبح از گوشی مامی بهش پی ام دادم 🙂🤗
رمانم تو لیسته فقط باید پارت بزارم 😂💓
من ک از فضولی مردم الان روحم داره تایپ میکنه😂🥲🖐🏻
😂😂😂😂خدا بیامرزتت
برای شادیه روح آن مرحوم صلوات😜
دهنتتتتت🤣🤣🤣
حالا تو امشب بزار فلور جان هم فردا دوتا میزاره ک باهم پیش برین
گف فلور نه سارا🙄
نخیر اصلا هم اینطور نگفففف😑😑😑
فلور جان شماهم دیگ لج نکن بخاطر ما بزار لطفا 🥺
اوکی پس بدو برو دخمل خوب 😊
بصبر میبینه .. .
اگه فلور بزاره بعد منم میزارم 😎😂
ننننههههه سارا منو این جوری دق مرگ میکنی🥺
گذاشتم عزیزم گذاشتم 😊
میسی ❤️
بچه گول میزنی نیست گلبم خاک شد 🥺💔
🙄🙄🙄بخدا گذاشتم …
دو پارت هم گذاشتم ! …😕
نیستش🥲
وااااا🙄🙄🙄🙄
😑بیشعورا ب جای اینکه بگن گوربونت برم فادات بجم میگن مرض داره
خدایا خودت ظهور کن
دیگه وقتشه
دارن به خاصصصص ترین و خوششششگللللل ترین بندهت میگن مرض داره😂😂😂😂😂😂
واییی هلیااااا دهنت سرویس دختررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
جون😂😄💖
لقب ندادم ک
کلا اسم دوممع
مامانم به بابام گفت بزاریم هلیا
بعد بابام گفت باشه
رفتش ثبت احوال گذاشت فاطمه😂😂
مرد نمونه سال رو مشاهده میکنید خانما
🙄🙄🙄🙄وات د فاز حاجی؟!😂😂
😂شانس ندارم عمویی
مثل همیشه عالی با پایان زیبا…