آیکان کات رو زد و رفتیم واسه ده دیقه استراحت …
نگاهمو سراسر سالن چرخوندم …
اون بازیگر جدیده ، روی پله ها نشسته بود و مشغول خوردن قهوش بود …
سعی کردم خونسرد باشم ، به سمتش قدم برداشتم …
روبه روش با فاصله ی کمی ایستادم ، به بخار قهوش زل زده بود و تو فکر رفته بود …
تک سرفه ای کوتاه واسه اینکه بدونه اینجام ، کردم …
به خودش اومد و سرشو زودی بالا گرفت …
با دیدن نگاه سرد و وحشیش ، به تنم لرز ریزی نشست …
فکر کنم اونم متوجه این ترسم شد ، نفسشو محکم بیرون فرستاد و تلخ و گزنده گفت :
_ کاری داری؟! …
زبونی روی لبام کشیدم و با کمی مکث ، با اکراه لب زدم :
+ چند تا سوال داشتم … .
آروم سری به نشونه ی فهمیدن تکون داد ، کمی از قهوشو خورد و گفت :
_ اوکی ، میشنوم … .
لبامو رو هم فشردم و بعد از کلی مِن و من کردن ، گفتم :
+ اول اینکه ، اسمت چیه؟! …
ابرویی بالا انداخت و مرموزانه گفت :
_ یعنی ، خودت نمیدونی؟! …
جدی سری به نشونه ی نه تکون دادم که پوفی کشید و گفت :
_ امیرعلی ، اسمم امیرعلیِ … .
آهانی گفتمو تو چشاش زوم شدم …
اسمش جذاب بود ، مثل خودش ! …
اخم ریزی کردم ، ولی خب هرچی باشه به پای جورجِ من نمیرسه ! …
جورج واسه خودش سلطانه … .
سری واسه جمع شدن حواسم تکون دادم …
ای باباااا ، این چه وضعشه؟! …
من اصلا چرا دارم این و جورج رو باهم مقایسه میکنم؟! …
هیچ پسری پیدا نمیشه مثل جورج ، وسلام ! … .
* * * *
چند تقه به در اتاق کارش زدم ، صدای دلرباش به گوشم رسید :
_ بله؟! …
با ناز اسمشو صدا زدم که گفت :
_ عه ، آلما توعی؟! …
بیا داخل … .
خنده ی کوتاه و ریزی کردم …
در اتاقشو وا کردم و داخل شدم ، بستمش و بهش تکیه دادم …
همونطور که مشغول نوشتن یه چیزایی رو برگه های روبه روش بود ، بدونه بالا گرفتن سرش گفت :
_ حال ملکه ی من چطوره؟! …
آهی کشیدم و با غمگین ترین لحن ممکن ، لب زدم :
+ بَد ، بد ! …
با کمی مکث ، سرشو بالا گرفت و سوالی بهم زل زد …
بغض گلومو گرفته بود ، اشک تو چشام حلقه زده بود …
عینکشو از رو چشماش ور داشت و مرموزانه گفت :
_ آلما ، چیزی شده؟! …
دستمو گرفتم جلو دهنم و هقی زدم …
نگران از رو صندلیش پا شد و کنار میزش ایستاد …
به طرفش پرواز کردم و پریدم تو بغلش …
دستاشو سفت دورم حلقه کرد ؛ سرمو گذاشتم رو شونه ی مردونش و با بستن چشام ، اجازه ی باریدن به چشمام دادم … .
حین گریه ، به سختی لب زدم :
+ لب گرفتیم از هم ، بغلم کرد …
موهامو نوازش کرد ، جلوی چندین دوربین فیلمبرداری …
نمیخوام ، نمیخوام دیگه این صحنه ها تکرار شه ! …
تنها پسری که حق داره بهم نزدیک شه ، خودتی و خودت ! … .
آخرین دیدگاهها