رمان پسر بد پارت 12

4.6
(22)

دستشو پس کشید ، به سمت سینی چایی حرکت کرد و در همون حین گفت :

_ خب دیگه ، من اینا رو ببرم تعارف کنم … .

خواست سینی رو برداره که زودی لب زدم :

+ شیلا جون!؟ … .

‌ایستاد و خیره بهم لب زد :

_ جانم عزیزم؟! …

زبونی روی لبام کشیدم و گفتم :

+ اوممم ، میشه قبل از اینکه بری ، به چند تا سوال من جواب بدی!؟ … .

یکم ساکت بهم زل زد ، درآخر لبخند محوی زد و دست به سینه گفت :

_ آره ، بگو … .

لبامو رو هم مالیدم و سرمو پایین انداختم …
با کمی مکث ؛ همونطور که داشتم با انگشتام بازی میکردم ، گفتم :

+ میشه یخورده از ویلیام واسم بگی؟! …
اینکه اینجا دقیقا داره چیکار میکنه و شماها الان دارین در مورد چی باهم حرف میزنین ! … .

زیر چشمی بهش خیره شدم که خنده ی کوتاهی کرد …
بهم زل زد و گفت :

_ خب چرا از خودش نمی پرسی؟! …

همونطور که با پام خط های فرضی ای روی سرامیک های آشپزخونه میکشیدم ، گفتم :

+ آخه خودت که میشناسیش …
خیلی اخلاق گوهی داره …
چیزی هم بپرسم میگه فوضولیش بهم نیومده ! … .

لبخند ریزی زد و گفت :

_ باشه ، خلاصه واست میگم …

سرمو بالا گرفتم و خیره بهش ، با چشمای درخشانی لب زدم :

+ واقعا؟! …

چشماشو به نشونه ی آره ؛ آروم باز و بسته کرد که بهش زل زدم و کنجکاو ، بی تاب گفتم :

+ خب؟! ‌… .

خنده ی ریزی کرد و دستی پشت گردنش کشید …
با لبخند گفت :

_ خب ، ویلیام رئیس ماس …
یعنی …
کسیِ که گروه ” ققنوسِ تنها ” رو اداره میکنه ! … .

با بهت لب زدم :

+ یعنی میخوای بگی یه خلافکاره؟! …

ابروهاشو متعجب بالا فرستاد و با کمی مکث ، کلافه و سردرگم گفت :

_ خب ، اوممم …

_ شیلا ، چرا نمیای پس؟! …

با صدای بلند ویلیام دستپاچه حرفشو نصفه نیمه گذاشت و همونطور که سینی چایی رو بر میداشت ، سریع سریع گفت :

_ ببخشید ، ببشتر از این دیگه نمیتونم چیزی بگم …
چون هم وقت نیس و هم اینکه میترسم ویلیام عصبی شه بابت گفتن این حرفا …

نفسمو عصبی بیرون فرستادم و ناراحت گفتم :

+ اما … .

منتظر ادامه ی حرفم نموند و همونطور که به طرف خروجی اشپزخونه پا تند میکرد ، گفت :

_ بقیه ی چیزا رو از خود ویلیام بپرس …

چشمکی بهم زد و لب زد :

_ فعلا … .

کلافه نفسمو بیرون فرستادم و به اپن تکیه دادم …

* * * *

دست به سینه به اپن تکیه داده بودم و به ویلیام خیره شده بودم …
روی مبل ولو شده بود و حین دیدن تلویزیون ، پاپکورن میل میکرد ! …
یه چند دیقه پیش دوستاش رفتن …
متوجه نگاه خیره ی من که شد ، سرشو بالا گرفت و بهم زل زد …
یکم ساکت و سرد بهم زل زد …
نگاه خیرش داشت خیلی طول میکشید دیگه ! …
سرمو سوالی تکون دادم و گفتم :

+ هاااا؟! ‌…
چیه اونطوری نیگا می کنی؟! … .

اخمی کرد و گفت :

_ جا اینکه اونجا وایسی و به من زل بزنی ، برو یه شام درست کن که مردم از گشنگی ! …
مثلا دختریاااا ! …

با چشمای گشاد شدم به خودم اشاره کردم و متعجب گفتم :

+ من ، من برم واسه تو شام درست کنم؟! …

مغرورانه توی جاش جابه جا شد و سری به نشونه ی آره تکون داد …
اخم غلیظی کردم و حرصی گفتم :

+ تو خواب ببینی من واست شام بپزم پررو خان ! … .

ابرویی بالا انداخت ؛ پاپکورنی پرت کرد تو دهنش و حین جوییدنش ، گفت :

_ مثه اینکه حوس اون تمساح ها رو کردی ! … .

با یادآوری اونا ، لرز بدی به تنم نشست …
متوجه ترس توی چشمام شد و بدجنسانه گفت :

_ برو یه شام بپز بخوریم …
کاری باهات ندارم خوشگله ، برو … .

نفسمو حرصی بیرون فرستادم …
دود داشت از کلم بلند میشد …
برگشتم عقب و به طرف آشپزخونه پا تند کردم …
وسط آشپزخونه با دستایی مشت شده وایساده بودم …
چند تا نفس عمیق واسه کنترل خودم کشیدم …
تصمیم گرفتم یه املت درست کنم …به طرف یخچال قدم برداشتم ، درشو وا کردم و چند تا گورجه و تخم مرغ بیرون کشیدم …
با ف ر شیطانی ای که به ذهنم رسید ، لبخند پلیدی زدم …
چرا باید به حرفش گوش بدم؟! …
خنده ی ریزی کردم ، میدونم چجوری کارتو تلافی کنم ویلیام خااان ! … .
ماهیتابه رو از توی کابینت در آوردم و گذاشتمش روی گاز … .
گورجه ها رو رنده کردم و ریختم توش …
کابینت ها رو گشتم تا بالاخره نمک پاش رو پیدا کردم …
سرمو بلند کردم و نگاهی به ویلیام انداختم …
حواسش این طرفا نبود و مشغول دیدن فوتبال بود …
لبخند دندون نمایی زدم و نمک پاش رو خالی کردم …
توش رو پر از شکر کردم و گذاشتمش روی میز ناهار خوری … .
نمک پاش سمت خودمو دست نزدم و همونطور گذاشتم اونوَر میز … .
کف دستامو با شیطنت بهَم مالیدم و رفتم سراغ نوشابه ها …
دو تا یکنفره در آوردم از تو یخچال …
مال اونو وا کردم و فلفل ها رو توش خالی کردم …
سفت کردمش و هر دوتا رو گذاشتم رو میز …
رفتم سراغ غذاها …
آماده شده بودن دیگه …
توی دو تا بشقاب خالیشون کردم و یکیِ اونو پر از آبلیمو کردم …
ظرفا رو گذشاتم سر جاشون و صداش زدم :

_ ویلیاااام ، شام آمادس … .

بعد از گفتن این حرفم زودی سرجام نشستم …
بعد از چند لحظه وارد آشپزخونه شد …
با دیدن میز ، لبخندی زد و گفت :

_ به به ، این هنرا از شما بعیده آوین خانوووم ! … .

لبخند لوندی به روش پاشیدم و اولین لقمه رو گرفتم واسه خودم و نوش جان کردم …
صندلی رو به روییم رو بیرون کشید و روش نشست …
مثه عادت همیشگیش ؛ قبل از چشیدن غذا ، نمک پاش رو برداشت و ریخت روی غذاها …
زبونی روی لباش کشید و تیکه نونی برداشت …
لقمه ای واسه خودش گرفت و به طرف لباش برد …
به زور داشتم خندمو کنترل میکردم تا لو ندم همه چیو …
لقمه رو جویید و بعد چند لحظه ، شروع کرد به سرفه کردن …
اوففف ، املت های پر از آبلیمو با نمک پاش پر از شکر …
چه ترکیب باحالی شدن که اینطور داره سرفه میکنه ! … .
با نگرانی ظاهری ؛ نوشابه رو براش وا کردم ، به طرفش گرفتم و مضطرب لب زدم :

+ عع ، چیشد ویلیام!؟ …
بگیر یه قولوپ بخور … .

نوشابه رو گرفت و یه نفس نصفشو سر کشید …
بطری رو پایین گرفت و یه دفعه داد زد :

_ سوختمممم ! … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان پشتم باش

  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند،…
رمان کامل

دانلود رمان وان یکاد

خلاصه: الهه سادات دختری مذهبی از خانواده‌ای سختگیر که چهل روز بعد از مرگ نامزد صیغه‌ایش متوجه بارداری اش میشه… کسی باور نمیکنه که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
144 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه من نباید بخندم
نخند
نخند
نخند
نخند
این فقط ی رمانه نخند لنتی

Sannaaa
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

اره نباید میخندیدم ک مامانم بگ ب کی داری لبخند ژکوند میزنی🙂💔

Sannaaa
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه بابا چرا ناراحت😂😂❤

atena
پاسخ به  Sannaaa
2 سال قبل

کاش مامان من گیر میداد خاهر گوسالم میگ به چی میخندی به کی میخندی چیکار میکنی…

atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

۱۰سالش فضولههههههههه بادیگاردمه فقط امار منو میده به مامانم

atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

بزرگ خاندان خودمم.نوه بزرگ نتیجه بزرگ بچه بزرگ ….
فقط تو خانواده مامانم نوه دومم بقیه اش رتبه اولو دارم

Sannaaa
پاسخ به  atena
2 سال قبل

وای حالا خاهر تو ۱۰ سالشه
خاهر من ک ۴ سالشه میشینم جلو تلویزیون میگ درساتو خوندی اومدی تلویزیون میبینی؟
من چی بگم به این بشر تزتزتیخزایخازنسنط
بعدم مامانم اینقد میخنده بهش فک میکنه چ کار قشنگی کرده منم حرصم میگیره هیچی نمیگم😀😀😀😀😀💔💔💔💔🥲

Mahsa
2 سال قبل

بیچاره ماتحتش سوخت😂

R
2 سال قبل

تیکه آخرش 😎😜

Helya
2 سال قبل

😂بمیرم براش
حقش بودااا

Sni
2 سال قبل

من کلا میخندم 😂💔غمگینم باشه میخندم حتی الانم دارم جر میخورم😔😭ای جر
آخرش که گفت اع چیشد ویلیام میدونم خنده دار نیست ولی میخوام بخندم😐💔😂

Helya
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

😂جون

Sni
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

بیا بخندیم 😂🥲من میخوام بخندم ولی نمیتونم واییییی جررر

Mahsa
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

منو اگه یه چیز خنده دار نباشه میخندم خنده دار باشه نمی خوندم😂😶

Sni
پاسخ به  Mahsa
2 سال قبل

وا خودمو پیدا کردم سلام به خودم😂🥲🫂

Helya
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

😂الهی

Sni
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

بمیری😂🥲

M
2 سال قبل

ممنون بابت رمان خوبتون

Darya
2 سال قبل

رمان قشنگی👌

Darya
2 سال قبل

راستی من با M یکی هستم اول گذشته بودم M ولی دیگه اسمم را عوض کردم Darya گذشتم

Darya
2 سال قبل

خوشحال میشم اگه من رو به عنوان دوست بپذیرید و تو جمعتون راه بدین

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بله اسمم دریا است

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😊😊😊

Helya
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

ژوووون
بیح بیح✌
فقط ی بیوگرافی از خودت میدی پلیز؟🥲💖

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂سارا؟
دهنت سرویس
ما اینجا پیازیم آیا؟😂

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا ینی تو مارو این جوری فرز کردی 🥺🙄وای وای وای وای وای وای وای 🤪

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بهشون بگین برن شیکس پکای پسرمو ببینن بعد😂🔞

Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

فلور یه پارت دیگه بده میرم بخابم😭😂🥲

Helya
2 سال قبل

😂ای تویی ک نامت مهدیه بود
تو هم ی بیوگرافی بده
گوگولی بودی😂
یگانه تو ۱۹ سالت بود درسته؟

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ارههه

رهایی که احساس میکنه برگ چوغوندره
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

تو کیستی ای حکیم

Helya

😑اسکی از من حرامه به مولا

Helya

استغفرلا عا عا😑😂

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عههه
سارا من ۲۴ ساعتو کامل اینجا پلاسم چی میگی این دور و ورا

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

رها دیگه برگ چوغوندر دیگه 😑👁️👀🥬

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

شما افتخار نمیدی ما رو نمی بینی 😒😒
واگرنه ما دنبال شماییم

Yeganeh
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

نه بابا کی گفت ۱۹ ؟؟
۱۷ سالمه کلاس یازدهمم

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه بابا کجا بزرگیم ؟؟؟
من که تازه دست و پام در اومده یه خورده مو هم رو کَلَم
مگه چند سالته ؟؟

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من که ۱۴ سالم حالا نمیدونم از نظر شما بزرگم یا نه
البته بابام بهم میگه تو دیگه خرس شدی😐

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

انگاری ۳ سال بزرگتر باشه ۱۲۰ ساله ست
باباا من دوست دارم ۲۵ سالشه عین خودمه خلو چل😂
والا تا ۲۰سال هم فرقی نمیکنه هممون هشتادیم دیگه😂

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بزار من اسفند بشه میشم ۱۴ 😂
شماها امسال سنتون بالا رفته ولی من هنو نه😂
وایسا بهت برسم بعدچص ناله میکنیم باهم برای نفر سوم

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

آممم
گفتم هشتاد 😂
میگم چرا دهه هشتاد و پنج نداریم
اصن چرا دهه داریم ولی پنجه نداریم😂

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

مدونم
کلا هرکی ندونه من خلم خره😂

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

فلور بابا من زحمت کشیدم عکسای دسته بیل رو پیدا کردم
یکی نگاه بکن دل من به جاداره بالا میاد😐

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

چرا؟ 🙂

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

خدا مریض های معلول رو در اولویت قرار بده😂

la la
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

بنده هشتاد و پنچم

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

استالی نبداله مادوتا توتولو موتو لو ایم 😁

Helya
پاسخ به  Yeganeh
2 سال قبل

😂دهنت
تو ک گفتی کنکورم دادی لامصب

Yeganeh
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

بیوگرافی میخوای بیا پیش من تا بهت بدم کامل….😅😂😂

Yeganeh
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

بیوگرافی میخوای ؟؟
بیا پیش خودم تا بهت بدم کامل….😅😂😂😅

Helya
2 سال قبل

حالا ک بحث سن شد
باید بگم ک
سن به عدد نیست
به عقله
که اگه اینجوری حساب کنیم
من از همتون بزرگترم 😂😂😂😂✌🔞

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نوچ نوچ نوچ نوچ من از انیشتینم باهوش ترم پس من بزرگ ترم😜🤪

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂اره خداییش خیلی خوب لاس میزنی بی فانوس
😂😂😂😂😂ولی بیا منطقی باشیم
من باهوش ترم

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂اون پرچم فساد بیار پایین
کی گفته اونوقت؟
😂سارا جونمممم ای که میمیرم برات من باهوش ترم یا فلور؟

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😑😑😑😑😑

Darya
2 سال قبل

من ۱۴ سالم اما بنظرم سنم کمه چون خواهر بزرگم ۲۱ سالش اون یکی خواهرم ۱۷ سالش منم خیلی نسبت بهشون کوچکترم زیاد به چشم نمیام😢

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

آره😀

Helya
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

چرا من اسمتو میبینم توی مغزم آهنگ پلی میشه😂😂
دریا دریا دریا من با تموممممم دردادااااایتیننرنر ارزووووو موکونممممم کاشکیییی دیبارههه فرداااا دیگه نمیخونم صدای بهشتیم حیف میشه😂😂😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

چی بگم والا😂😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

گمشینننن
خو رو پیام شما نمیتونم بزنما😂😂
نداره پاسخ😂😂😂

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بیاین منطقی باشیم
من بهترم😂😂
خودتان را گوووول نزنید فرزندانم
😂😂😂😂😂من یک پرنده بهشتیم

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂بی ادبببببیببببیبنیجیترحبخبخرتتب

Yeganeh
2 سال قبل

خدایا همه ی دیوانگان البته و از جمله ساری ، فلو ، آتی ، هلی را هر چه زودتر بی نوبت شفا ده
بلند بگووووووو آمین
آآآآآآمممممییییییننننننن

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

چرا دیگه هستی
ساری تویی

hana
2 سال قبل

یا حضرت عباس🙄 .من برای یک پیام باید چهل پنجاه متر بیام پایین😂 .چقدر پیام میدید .حالا می فهمم النا چی گفته راست میگه به مولا 🤣🤣😜
من چون النا دیر گذاشت .فلور هم فکر می کردم دو هفته دیگه پارت می زاره کلا نیومدم تو سایت😢 .
ولی در کل می گم خوبه 😘

hana
2 سال قبل

درسا اهوم سنگینه به خدا 😢.اصلا وقت نمی کنم نفس بکشم 😢😢.در طول روز بیش وقت استراحت ندارم اون دوساعتدوساعتد باشگاه می خوابم .😢😢😢😢
فدات 😘😘😘
تو اسمم رو درست گفتی فلور گفت هانا .درود بر تو

hana
2 سال قبل

بیشتر از دو ساعت استراحت ندارم
اون دوساعت هم بعد باشگاه می خوابم .
نمی دونم چرا اینجا اشتباهی هی تایپ می کنه .

🐢🗿
2 سال قبل

تازه من ازت کوچیک ترم
من ۱۳ سالمه🗿🌷

پاسخ به  🐢🗿
2 سال قبل

بگو چه ماهی و چه سالی😂
ببینم بزرگترم یا کوچیکترم

R
پاسخ به  🐢🗿
2 سال قبل

من تاریخ تولم بعد تازه موهای به این بلندی دارم قدمم انقد بلند میگن کلاس اولی 🤕😑 ۱۳۸۹/۴/۲۶

پاسخ به  R
2 سال قبل

ششمه
نیمه دوم ۸۸ با نیمه اول ۸۹ میشه ششم و ۱۲ یا ۱۱ ساله
نیمه دوم ۸۷ با نیمه دوم ۸۸ میشه هفتم ۱۲ یا ۱۳ ساله

hana
2 سال قبل

فدات
افرین به حس شیشمت👌👌👌

Narges
2 سال قبل

عزیزم میشه پارت بعدیوبزاری

Narges
2 سال قبل

😂😂😂😂🙏🙏🙏🙏

sannaaa
2 سال قبل

وای حالا سارا جون 😂
شما ۴ تا بچه این ماشالا خدا زیادتون کنه
من ی داداش بزرگترم دارم ۴ سال از خودم بزرگتره خودم ۱۵ سالمه
بعد داداشم میمیره برا آبجی کوچیکم
ینی میام حداقل ی جیغ بکشم حرصم خالی شه چنان نگام میکنه میشاشم تو خودم اصن
توی بد وضعیتی گیر کردم 😭💔😂

sannaaa
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

خدانکنه عزیزم 😂😂💛

. 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑺𝒘𝒂𝒏 .
2 سال قبل

😂😂😂😂

دسته‌ها

144
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x