* * * *
با زجر نالیدم :
+ چرا بهم نگفتی یه پلیسی؟! …
ها ویلیام؟! … .
کلافه لب زد :
_ چون نمیخواستم بدونی …
هقی زدم و با گریه گفتم :
+ چرا؟! …
یعنی من ذره ای واست مهم نیستم؟! …
هااااا؟! …
نزدیکم شد ؛ منو کشید توی آغوشش و با حلقه کردن دستاش دور کمرم ، لب زد :
_ معلومه مهمی ، این چه حرفیه … !
با مشت به سینش کوبیدم و لب زدم :
+ پس چرا نگفتی؟! …
چرا یه همچین چیز مهمی رو ازم پنهون کردی؟! …
بهم زل زد و با ناراحتی گفت :
_ آوین عزیزم ، من این موضوعو به هیچکس نگفتم …
مامان و بابامم نمیدونن …
صمیمی ترین رفیقامم این چیز رو نمیدونن ! … .
هق هق هام اوج گرفت …
محکم منو به خودش فشرد و گفت :
_ آروم باش ، خواهش میکنم آوین ! … .
خیره به چشمای لعنتیش ، لب زدم :
+ چرا نگفتی؟! …
دلیل واضح بیار تا اروم شم … .
موهایی که افتاده بود رو صورتم رو کنار زد و سرشو جلو تر آورد …
توی چشمام زل زد و گفت :
_ من کارم پر خطره آوین ، اولندش …
اگه مامان و بابا میفهمیدن ، مطمعنن جلومو میگرفتن تا یه همچین شغل پر خطری رو انتخاب نکنم …
دومندش ، نمیخواستم واسه شماها دردسر درست کنم …
من حتی شخصیت خودمو مخفی نگه داشتم جلوی خلافکارا …
من با اسکارف همیشه ظاهر میشم جلوشون تا یه وقت شناساییم نکنن ! … .
درکم کن لطفا آوین … .
با چشمای گریونم بهش زل زدم که دستشو بالا آورد و مشغول پاک کردن اشکام از روی گونه هام شد …
دستاشو گذاشت دو طرف سرم و بوسه ای روی گونم کاشت …
پوزخند تلخی زدم و گفتم :
+ خیلی دلیل های مسخره ای بود ویلیام …
اخم ریزی کرد و دلخور بهم زل زد …
خودمو عقب کشیدم و گفتم :
+ تا وقتی این حاشیه بازی رو کنار نزاری و راستشو بهم نگی ، باهات قهرم ! …
متعجب بهم زل زد و خواست چیزی بگه که برگشتم و به طرف پله ها دوییدم …
پامو روی پله ی اول گذاشتم و خواستم بالا برم ، اما با چیزی که گفت …
در جا خشکم زد و ایستادم :
_ دلیل اصلی این پنهون کاریم ، کارنه … .
به سختی برگشتم طرفش و با حیرت لب زدم :
+ ک … کارن؟! …
چشماشو آروم به نشونه ی اره ، باز و بسته کرد که با چشمایی ریز شده ، لب زدم :
+ چرا کارن!؟ …
اون ربطش چیه این وسط؟! …
شونه ای بالا انداخت و دست به جیب ، گفت :
_ خب اگه اون می فهمید من پلیسم ، مطمعنن دیگه هیچوقت نمیتونستم گیرش بندازم …
فرار میکرد ! … .
گیج و سردرگم لب زدم :
+ یعنی چی!؟ …
چی داری میگی؟! … .
نفسشو محکم بیرون فرستاد و گفت :
_ کارن رئیس اون باند لعنتیه …
کسی که ، چندین ماهه سعی دارم دستگیرش کنم ! …
بخاطر اون ، هیچوقت نخواستم بهتون بگم پلیسم ! …
و میشه گفت ، دلیل اصلیش …
اون بود ! … .
احساس میکردم دنیا داره دور سرم میچرخه …
بعد از چند لحظه ، بیهوش شدم و افتادم رو زمین … .
لبای کون مرغییی جووون😂
ایششش چه اسمی😑😑😑😑
چرا نمیزاری توووو؟!؟!؟؟!؟😑😑😑
بهمن ربطی نداره ، زود پارت۲۰ رو بزار 😑
😂😂😂منظورم به من بود …
فاصله گذاشته نشد 🤦♀️😪😂
😐سارااااا
دیگه من کات فور اورررر
یعنی چیی😂چرا کارن بدبخت
من روش کراشم لعنتی
😂😂😂کارن ادم بدس …
کراش نباش روش 😑🌵
متن سکسیتو نوشتی هلی 🙄😂
🥲نمیشه بخاطر من زنده به گورش نکنی؟
ی عشق هم براش بزاری؟
🥲🥲🥲🥲🥲تولوخدا
اون ک قرار شد آتنا بنویسه🥲🥲🥲🥲😂😂😂😂من نتونستم
ببینم چی میشه 🙄😑
😂😂😂انگاری میخواستی کوه بکَنی که نتونستی🤣
😂مرسی عشقمممممم بوسسس
به خدا از کوه کندن هم سخت تر بود😂😂
نوچ نوچ نوچ 🙄😂
سارا اگه عاشق بشه همون لحظه عزرائیل بالای کلت میبینی
😂😂😂😂💔
بدبخت چیکار کنه
عاشق کنه اون کشتتش نکنه این میاد بالا سرش
سارای بیچاره دلم برات سوخت💔😢😂🫂
😂😂هققق😢
واااووووعالی بود😍
قربانت 😍😘
پارت بعدهم زودتربزار😂😍💗
چشم ، فلور برسه بعد 😉😊
گوه نخور😒، تا قبل۴پارت ۲۰رو هم بزار تا بریم واسه پارت۲۱😌
اوک 😄
خواهشا بلایی سر کارن نیار
آخه چرا همش یه بلایی سر بچه های ایلیاد و آلیس میاری اون از چاسپر که تو بچگی مرد اینم از کارن که میخوان بگیرنش فکر کنم این دفعه ایلیاد و آلیس بدبخت دیوانه بشن بدبختی اینجاس که ایلیاد و آلیس واقعا آدم خوب و مهربون و دوست داشتنی هستن حالا چرا این بلاها سرش میاد من موندم
😂ببینم چی میشه … .
😑😑😑کجا خوب بودن؟! …
خدایی ایلیادکه ته همه ی کثافت کاریا بود 🤧😂
افشین به اون ملوسی😢
تامی رو هم که نگم دیگه 😌
سلطان همشون 😈😂
لام ساراییییی
من شایلی ام،۱۵ سالمه از تهران
یاد این برنامه کودکا افتادم ک خوشونو معرفی میکنم
بگذریم
من توی ی هفته ۳ جلد قبلی رمانت رو تموم کردم و از اونجایی ک کلا ادم پر مشغله ای هستم و اصلی ترین کارم هم علافی هست همه ی کامنتا رو هم خوندم 😀
خیلی خیلی قلمت رو میدوس و اینکه هنوز باورم نشده ک ۱۴ سالته
راستی فلور و اتنا و هلیا و… همه رمان مینویسین؟ اگ اره اسمش رو لطف میکنین بگین پلز
راستی پارت بعدی رو هم زود بذار
رمان من که اسمش عشق خلافکار
فلور شاهزاده قلبم و به تلخی حقیقت
آرمیتا یا همون وارش گذشته سوخته
بقیه نه
آها مرسی عخشم😘
سلام عزیزم 🙂💕
خوش دلبرر💟😍
😂😂😂واقعا هم …
توی یه هفته سه جلد رو خوندی!؟😐
خسته نباشی دلاور 🤦♀️😂
اوه اوه کامنتاااا😬😂
مرسی بیبی😢🌷
چرااا باورت نشده؟! …🤔😪
نه گلم … فقط فلور و الن مینوسن …
فلور :
_ جلد اول رمانش تموم شده ( شاهزاده قلبم )۴۸ پارت 😊
_و جلد دو درحال تایپ هست … ( به تلخی حقیقت ) …🖤💥
النا هم که :
_ عشق خلافکار ( در حال تایپ )🤗😘
تا پارت ۲۲ گذاشتم گلم 🤗😘
اها
مرسی
برم رمان های اونا رو هم بخونم ببینم مال کی بهتر بید
باورم نشد چون خیلی خوب نوشته بیدی
اوهوم تو ی هفته اخه خیلی خوکشل بود
😘قربونت عزیزم …
رمان انیتا رو هم بخون اونم عالیه 🤗
_ گذشته سوخته
_ ورطه دل
این دو تا مال اونه 🙄😎🌱
چششششم