رمان نیمه گمشده پارت آخر(72)

4.7
(36)

بعد از خوردن غذا ، هممون اصرار کردیم که آرتا یه اهنگ واسمون بخونه..
گیتارشو ع رو زمین برداشتم و روی یه تیکه سنگ بزرگ نشست ، فلورو کشوندم توو بغلم و چفتش کردم لای بازوهام ! … .
آرتا لبخند ریزی به رومون پاشید ، شروع کرد به زدن گیتار و استارت اهنگو زد … :

_ بزار عآدما بگن:
” این دو تا عآشقن ، چقد بهَم میان!.. ”
من خوشم میاد..
من اصن از این کارا بلد نبودم؛دلمو..
” طُ ” کَندیآاا ! … .
من خوشم میاد..

اینجا رو منم باهاش زمرمه کردم :

– ” عِ ” ینی:
” عینِ تو نیس!.. ”
” شِ ” ینی:
” شدی عزیز … . ”
” قِ ” ینی:
” قلبمو تو کَندی ع ریشع !. ”

لبخند محوی زدم که آرتا با اون صدای جذابش ، ادامه داد :

_ باشه گردنت ، اسمم!..
با ” طُ ” شیرینه ، حسَّم!..
انقد قشنگه اون کآرآت؛که …
برات دود میکنم ، اسفند!..

همگی باهم ، آروم تکرار کردیم :

– باشه گردنت..اسمم؛با ” طُ ” شیرینه؛
حِسَم ! … .
انقد قشنگه اون کارات ، که..
برات دود میکنم؛اسفند..:)))

دستمو نوازش وار رو موهای فلور کشیدم..
کارن و کارینا توو خیمه ، خوابیده بودن و از بابت اونا دیگه خیالم راحت بود که شر گری نمی کنن..
آرتا با احساس ، ادامه ی آهنگو خوند :

_ میشه برای اون خندت ، مُرد!..
توو خنده هات چی داری که؛دلو از من..
بُرد؟! …
میگم:
” زیاد دلم ، تنگ..میشه !. ”
بزار دلیلشو؛بهت میگم..
بعدا خب!..

اینجا رو همخون شدیم و باهاش لب زدیم :

– عِه ، ینی..عینِ تو نیس !.
شِع ، ینی..شدی عزیز !.
قِح ، ینی..قلبمو تو کَندی عَ ریشه !.

آرتا نگاهشو به سارا دوخت و لب زد :

_ باشه گردنت؛اسمم !.
با ” طُ ” شیرینه؛حسَّم !.
انقد قشنگه اون کارات ‌که..
برات دود میکنم؛اسفند !.

تیکه آخرو..همه با هم خوندیم :

– باشه گردنت..اسمم ، با ” طُ ” شیرینه؛
حسَم!..
انقد قشنگه اون کارات که ، برات دود میکنم؛
اسفند!..

سارا ع جاش پا شد و پرید بغل آرتا..
اونم سفت بغلش کرد و به خودش فشردش..
لبخند محوی زدم و بوسه ای رو موهای فلورم کاشتم … .

.. دو سال بعد ..

🤟🏿🍃سارا🍃🤟🏿

به آرتا خیره شدم که داشت با تارا بازی می کرد..
لبخند محوی زدم و با کشیدن پتو روی اسرا ، قدم زنان به طرفشون حرکت کردم..

_ بگو بابا ، بگو دخترم!..

دست به سینه بالا سرش وایسادم و با خنده ، لب زدم :

+ آرتااا!..

سرشو بالا گرفت و سوالی بهم زل زد که با نشستن کنارش ، ادامه دادم :

+ اون شیش ماهش بیشتر نیس ، نمیتونه بگه بابا!..

اخم ریزی کرد و با برگردوندن روش ازم ، قلدرانه گفت :

_ ولی من بهش میگم تا از الان برا بعدا یاد داشته باشه!..

خنده ی بلندی کردم که لبخند ریزی زد و دستاشو دورم حلقه کرد..
نفس عمیقی کشیدم و سرمو گذاشتم رو بازوی مردونش ، الان همه چی رو به راس..
شاهرخ خان هرچی بود رو از خونوادمون واسه ی من و فلور گفت..
متاسفانه ما دیر فهمیدیم و اونا فوت شدن ، هم مامان هم بابا..
شانس نداشتیم بابا مامانمونو ببینیم !.
توو همین فکرا بودم که زنگ خونه خورد ، از توو بغل آرتا بیرون اومدم و حرکت کردم طرف در ، با باز کردن در و دیدن فلور و آرکا و دو قلوهاشون..
خنده ی خوشحالی کردم که فلور با شیطنت گفت :

_ مهمون نمیخواین؟! … .

در رو کامل باز کردم و گفتم :

+ بله که میخوایم ، بفرمایین!..

داخل شدن که در رو بستم و دنبالشون قدم برداشتم..
و این بود داستان زندگی ما ، ما چهار تا..
من؛فلور؛آرتا؛آرکا..

– با ” طُ ” تنها ، نمی پرم با حتی یه آدمه..
ناتو ، هرجآاا …
نمیدم دستِ احدی آتو ، فردآاا …
نمی گیره هیچ کسی جاتو ، از مآاا …

– نمیدونم برا چی ، با ” طُ ” خوبه همه چی!..
میشه که ساعتآاا با هم تنها بیخیال همه شیم!..
اصَّن ، پیشِ همه بَده شیم!..
از شلوغیا زده شیم!..
نفسامون بَنده ، جدا ممکنه که..خفه شیم..:)))

پایان🖤

ایشالله اوس کریم ب داد هممون برسه و دعاهامونو برآورده کنه..
با آرزوی سلامتی ، عشق و شادی برا همه شما خوش قلبا؛با معرفتآا … .
مواظبت کنین ، دوصتتون داریم..
در امان خدا🖐😅

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 36

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان التیام

  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از…
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان دژخیم

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Darya
2 سال قبل

قشنگ بود اما یه چیزی تو رمان نفهمیدم
اول رمان دوتا زن و شوهر از هم جدا شدن و هر کدام یکی از بچه ها برداشتن
و فکر کنم پدر مادر سارا و فلور بودن
ولی چرا از هم جدا شدن اون طور که اولش گفتین انگار از هم بدشون هم میامد یعنی دلیل این بود و چجوری مردن و و یه سری چیزهای کم که نامشخص موند برای من

Darya
2 سال قبل

قشنگ بود اما یه چیزی تو رمان نفهمیدم
اول رمان دوتا زن و شوهر از هم جدا شدن و هر کدام یکی از بچه ها برداشتن
و فکر کنم پدر مادر سارا و فلور بودن
ولی چرا از هم جدا شدن اون طور که اولش گفتین انگار از هم بدشون هم میامد یعنی دلیل این بود و چجوری مردن و و یه سری چیزهای کم که نامشخص موند برای من ولی بازم بابت رمان خوبتون ممنون

Asal
2 سال قبل

سلام سارا فلور چطورین هلی سنا رزسیاه ریحانه اتی جونممم دلم خعلی برا همتون تنگیده زهرا عمل کردی خوبی؟!و…
مرسی عالی بود رمان بازم مینویسید؟!

...
2 سال قبل

دست طلا

Hedosh
2 سال قبل

سلام عالی بود بچه ها دمتون گرم⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩فقط رمان بعدیتون چیه بهمون بگین؟

Hasti
2 سال قبل

خیلییییی خوب بود محصوصا ابنکه اهنگ های وانتونز داخلش به کار بردی ❤❤

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x