رمان گلامور پارت ۲۹

4.8
(26)

 

 

قلبم از جا کنده میشود و بوسه پر حرارتش زیر پاهایم را خالی میکند..!

 

 

میفهمد …متوجه ضعفم میشود که دست دور کمرم حلقه میکند و بدون آن که لحظه ای عقب بکشد تن گر گرفته ام را به خودش می چسباند .

 

 

نفسم که بند می آید …

به قفسه سینه اش که فشار می آورم …

بوسه جنون وارش را پایان میدهد و به آرامی عقب میکشد .

 

 

دستش را از پشت گردنم تا روی چانه ام میکشد و بی توجه به نفس نفس زدن هایم با صدای گرفته ای می گوید

 

 

– وسایلتو جمع میکنی برمیگردی خونه …

 

 

قند در دلم آب میشود و نگاهم تا روی چشمانش بالا می آید.

 

 

او عمیق و طولانی تماشایم میکند و من جان میکنم تا نفس های تند شده از سر هیجانم را کنترل کنم.

 

 

لبهایم برای کش آمدن دل دل میکنند و اما جمله بعدیش است که لبخند را نیامده روی لبهایم خشک میکند

 

 

– برمیگردی ولی فقط تا وقتی که این بچه به دنیا بیاد …

 

خون در رگ هایم یخ میزند و او با لحن سرد و خشکی ادامه میدهد

 

– بچه که به دنیا اومد آزادی که هر جا میخوای بری..

 

 

 

 

انگشت شستش را روی لب پایینم میکشد و محکم می فشارد

 

– اصلا میتونی باز برگردی همینجا ور دل همایون خانت بمونی…

 

میان بهت و حیرت از بوسه‌اش و تغییر رفتار عجیبش بعد از آن ، با همایون خانی که می گوید خنده ام میگیرد ..!

 

حرص کلامش به قدری واضح است که نتوانم خودم را کنترل کنم و نخندم .!

 

– چرا نخندی؟ منم بودم دو ماه چوب فرو میکردم تو یکی همینطوری به ریشش میخندیدم ..!

 

نگاه دلخورش را که میبینم به خنده ام پایان میدهم …

 

این پا و آن پا میکنم و در آخر میپرسم

 

– خیلی دنبالم گشتی؟

 

با همان ابروهای درهم گره خورده جواب میدهد

 

– نه …فقط نگران بچه ام بودم …

 

– نگران بچه ات بودی و الان اینجوری چسبیدی بهم بغلم کردی؟

 

بدون آن که ذره ای فاصله بگیرد می گوید

 

– بچه ام رو بغل کردم نه تو رو ..

 

– دو دقیقه پیشم حتما داشتی بچه ات رو میبوسیدی؟

 

به تایید که سر تکان میدهد نگاه پر شده ام را از چشمانش میگیرم و با صدای ضعیفی زمزمه میکنم

 

– باشه …میشه ولم کنی؟

 

– نه …میخوام باز بچه ام رو ببوسم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 26

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اقدس پلنگ

  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر…
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان کاریزما

    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که…
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_صنم

  ♥️خلاصه : شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه…
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x