پارت 65 رمان نیستی 1

4.3
(10)

 

༺از زبان محمد༻

حالم از خودم بهم میخورد که میخواستم یه دختر و از پدرش دور کنم

 

مطمعن بودم این مرد اینقدر عاشق دخترش هست که حاظره برای نجات دخترش، خود دخترش و دو دستی تقدیمم کنه

 

پوزخندی به افکارم زدم دنیا وحشی تر از چیزی بود که تهمینه و پدرش میدیدن

 

همین دنیا، به منم یاد داد قبل از هر چیز به منافع خودم فکر کنم

 

محمد: خیلی معزرت میخوام، اما الان من هم باید اینجا حضور داشته باشم

 

پدر تهمینه از جا بلند شد و مقابلم ایستاد

پدر تهمینه: تو جن گیری

 

متفکر سرم و بالا و پایین کردم

 

پدر تهمینه: میتونی جادویی، دعایی چیزی… کنی

 

لبخندی به سادگی این مرد زدم و سرم و به چپ و راست به نشونه ی منفی تکون دادم

 

صداش و اروم کرد و گفت: یعنی هیچ راهی برای نجاتش نیست باید تا اخر عمرش با یه جن بخوابه

پوزخند صدا داری زد

 

محمد: یک راه داره قبلا هم به پسراتون و خود تهمینه متذکر شدم

 

پدر تهمینه: خوب همین، ببین هر چقدر پول بخوای بهت میدم فقط دخترم و نجات بده

 

محمد: عمو جان بحث پول نیست، کار؛ کاره یکی دو روز هم نیست تهمینه برای درمان باید چله نشینی کنه

 

پدر تهمینه دقیق به حرفام گوش میداد نگاهی به تهمینه انداختم قلبم از این همه بی رحمی خودم تیر کشید

 

حق این دختر این نبود ولی مجبور بودم

پدر تهمینه: چله نشینی چیه باز

 

دروغی که میگفتم خیلی مسخره بود ولی خوب راهی هم نبود به خاطر نسبت خونی که با تیرداد داشتم مطمعن بودم به حرفام اعتماد میکنه و نه نمیاره

 

محمد: ببین عمو چله نشینی یعنی شخص تا چهل روز نباید هیچ گناهی مرتکب بشه، از هیچ گوشت و محصول هیچ حیوانی نباید بخوره فقط سبزیجات و در ضمن باید تحت مراقبت شدید قرار بگیره و چون مصلما اون جن دست بردار نیست و زیر بار نمیره دخترتون و رها کنه، باید دخترتون دور از هر وسیله ی الکترونیکیی و ادمی باشه حتی روشن کردن لامپ براش ضرر داره

 

هر ادمی که ذره ای از علوم غریبه اطلاعات میداشت حرفام و میشنید خنده اش میگرفت ولی خوب مجبور بودم

پدر تهمینه نگاه دلسوزانه ای به دخترش انداخت

 

واقعا ادم حال بهم زنی بودم خودم میدونستم

 

……

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان آچمز 2.3 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به دختر فردی که حقش را ناحق…

دانلود رمان خدیو ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در مسیری می‌گذارد که از لحظه به…

دانلود رمان ماهرخ 5 (3)

۱ دیدگاه
خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه و سپس دست و پنجه نرم…

دانلود رمان قلب دیوار 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه: پری که در آستانه ۳۲سالگی در یک رابطه‌ی بی‌ سروته و عشقی ده ساله گرفتار شده، تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگیش بدهد. یک دورهمی ساده اولین برخورد…

دانلود رمان شاه_بی_دل 4.4 (9)

بدون دیدگاه
    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه. امادرست شب عروسی انگ هرزگی بهش…

دانلود رمان غبار الماس 4.3 (19)

۱ دیدگاه
    ♥️خلاصه: نوه ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه ی نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت! تا اینکه دست سرنوشت پدر و دختر را مقابل…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x