رمان دلباخته پارت 229

4.5
(121)

 

سرِ انگشتانش لای موهایم فرو می رود.

سنگینیِ تنش را با احتیاط روی بدنم می کشد.

 

گرمای نفسش روی گردنم می لغزد.

لب هایش برای  لمس لب هایم جلو می آید و من پرده ی چشمانم را می کشم.

 

کوبش قلبش را حس می کنم.

قلبی که حالا برای من می تپد.

 

بدن ورزیده اش به عرق نشسته و من را میان بازوهایش می فشارد.

 

و من انگار در حسی فرو می روم که برای جسمِ زنانه ام تازه است.

 

تنش را عقب می کشد.

رویم نمی شود نگاهش کنم.

 

خودش گفته بود مراقب است.

نگاهش کنم بیشتر خجالت می کشم.

 

تنِ عریانم را با پتو می پوشاند.

انگار لبخند می زند به من، این را حس می کنم.

 

آهسته از اتاق بیرون می رود.

و من بوی تنش را پیشِ خود نفس می کشم.

 

در را با احتیاط می بندم.

سید را می بینم که دراز کشیده و با شیطنت نگاهم می کند.

 

چشم می دزدم و صدای تک خندش می آید.

 

– چشات و چرا قایم کردی ! می دونی من اگه بخوام کاری می کنم که فقط منو نیگا کنی؟

 

دستی که به سمتم دراز کرده را از گوشه ی چشم می بینم.

 

– بیا اینجا ببینم… فکر کردی تموم شد! نه خانم، به این زودیا تموم نمی شه

جایی وسط سینه اش پرت می شوم.

 

خیره در چشمانش لبخند می زنم.

 

– یکی نیست بگه تو چرا دست دست می کنی، مرد! دِ یالا دیگه، شکار تو بغلت و…

 

حرفش را تمام نمی کند.

به آنی نکشیده تیزیِ دندان هایش را روی گونه ام حس می کنم.

 

دردم نمی گیرد.

اگر هم می گرفت، فدای سرش.

 

نفس بلندش را رها می کند.

 

– آخیش، راحت شدم… اگه بدونی چجوری جلوی خودم و تا الان گرفتم اشکت در میاد

 

خنده ام می گیرد.

چشمان تخسش را از صورتم برنمی دارد.

 

– دردت گرفت، خانمم؟

 

دستم را به محاسنش می کشم.

 

– وقتی درمونش تو باشی، نه… هر دردی رو می شه به جون خرید، ولی کنارِ تو

 

لذت بوسیدن لب هایش را از دست نمی دهم.

صدایش مثل نوای موسیقی در گوشم می پیچد.

 

– دوسِت دارم، مریم… محرمی واسم، حلالی، ولی این رسمش نیست که بخوای جونم و بگیری

 

سرش را عقب می کشد.

 

و من عظمت یک عشق بی ریا را در سیاهی چشمانش تماشا می کنم.

 

– دِ آخه من با تو چیکار کنم، نفس!

 

برای لحظه ای مکث می کند.

زبان روی لبش می کشد.

دستم را می گیرد و به سمت خود می کشد.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 121

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان بهار خزان 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر اون خانواده نیست و بهار هم…

دانلود رمان سایه_به_سایه 4.2 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه: لادن دختر یه خانواده‌ی سنتی و خوشنام محله‌ی زندگیشه که به‌واسطه‌ی رشته‌ی پرستاری و کمک‌هاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام و همسایه‌ها رو جلب کرده و…

دانلود رمان آدمکش 4.1 (8)

۸ دیدگاه
    ♥️خلاصه‌: ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی…

دانلود رمان زمردم 3.5 (11)

بدون دیدگاه
  خلاصه : زمرد از ترس ازدواج اجباری به پسرخاله اش پناه می برد، علی ای که مردانگی اش زبان زد است و دوازده سال از زمرد بزرگتر! غافل از…

دانلود رمان ویدیا 4 (14)

بدون دیدگاه
خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش بکارت نداشت و خانواده همسرش او…

دانلود رمان سدم 4.5 (10)

۱ دیدگاه
    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی راد رو برده، حالا کسی حق…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
5 ماه قبل

خوب و عالی و عالی😍

دلارام آرشام
5 ماه قبل

بی نظیر

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x