+آره …
من روانی اون دوتا چشمای خوشگلش شدم!
پوزخندی زد و مثل چند روز پیش بردم سمت اون اتاقی که به قول خودشون توش معاینم میکردن!…
نقشه پلیدی که تو سرم بودو قصد داشتم اجراش کنم…
#فلش_بک
تو راه بودیم و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد …
بلخره این سکوت سنگینو ، اریک شکست …
ــ اریکا ، یه قول باید بهم بدی …
+چه قولی
دو دل و مشکوک نگام کرد و در آخر گفت
ــ قول بده ، از چیزی که بهت میدم ، فقد برای محافظت از خودت استفاده کنی …
اینم یادت باشه …
مگه نمیگی مارسل زندست؟!
پس اگه تو بمیری یا اتفاقی واست بیوفته ، مارسلم میمیره..!
سری تکون دادم و آروم گفتم
+چی هست؟!
یه جعبه بهم داد ، درشو باز کردم ، دوتا تیغ تیز توش بود …
نگاش کردم و لبخند زورکی زدم
+ممنونم…
#زمان_حال
حالا وختش بود …
تیغو جوری که نفهمن از زیر کمر شلوارم برداشتم و بین انگشت اشاره و شصتم تنظیمش کردم قبل اینکه به تخت ببندنم دویدم طرف دکتر و تیغو گذاشتم زیر گلوش …
+تکون بخورین کشتمش
فهمیدییین؟!
متعجب نگام کردن و یه قدم رفتن عقب ..!
ــ ب..باشه ، فقد .. فقد اون تیغو بذار زمین!
+بذارم زمین که چی بشه
هااان؟!
که چی بشههه؟!
پوزخند تلخی زدمو عصبی گفتم
+که ببندینم به تخت؟!
هاااااا؟!
همون لحظه صدای آشنایی اومد…
ــ چه خبره اینجا؟!
تیغو محکم تر فشار دادم رو رگش که آخی گفت …
برگشتم سمت صدا و کارولینو دیدم …
قطره اشکی از چشمام چکید و رو بهش گفتم
+دارن روانیم میکنن
دارن قرص میریزن تو حلقم
دارن دارو بهم تزریق میکنن
چرا نیومدین نجاتم بدین
چراااا هاا؟!
انقد بی ارزشم؟!
عصبی رو به اون دوتا غول بیابونی گفت
ــ گمشین بیرون!
اطاعت کردن و بعد چند لحظه فقد من موندم و کارولین و این دکتر..!
انگشتشو تحدید وار تکون داد و نزدیک شد
کارولین ــ گفته بودم من و ایشون حساسم ، چه گوهی خوردین؟!
ــ ا..اشت..اشتباه کردم رئیس
پوزخندی زد و انگشتشو گذاشت زیر چونه اون یارو …
با گوشه چشم اشاره ای بهم کرد که منظورشو گرفتم …
زبونی رو لبای تیکه تیکه شدم کشیدم و لبخند پلیدی زدم …
همونطور که تیغو رو رگش فشار میدادم و صدای آخ گفتشو میشنیدم گفتم
+گفته بودم یه روزی میکشمت..!
اینو گفتم و دستمو محکم کشیدم سمت راست و خون پاشید !…
ولش کردم و افتاد رو زمین…
کارولین اومد بغلم و اروم دستشو رو شونم حرکت داد
ــ دلم واست تنگ شده بود ..!
پوزخندی زدم و تیکه دار گفتم
+اگه تنگ شده بود که میومدی..!
ــ باور کن شرایط خوب نبود..! مارسل که رفت،نیکلاس به هزار زور و زحمت داره گروهو مدیریت میکنه ، تا وختی تو حالت خوب بشه …
از خودم جداش کردم و حرکت کردم سمت اتاقم
+مارسل ، مارسل ، مارسل … مارسل! عشقم! بیا به اینا بگو تو اینجایی باهام حرف میزنی !
سر مست خندیدم و رو تختم دراز کشیدم ، چشمامو بستم و همون لحظه صدای مارسل و شنیدمـ…
ــ اینا باور نمیکنن اریکا!
+هیممممم! شنیدی کارولین!؟ گفت اینا باور نمیکنن…
هوفی کشید و بوسه گرمی رو پیشونیم نشوند…
ــ بلاخره درست میشه ، همش درست میشه…
تو دلم گفتم “همه میگن درست میشه ، یکی نمیاد بگه درستش میکنیم”
این یکی دیگه فتح شد😐😂
بسیار زیبا🌹
سخن اخر خعلی حق بود…
دولتیاری؟
نه اصن کی هست؟؟؟
عالی بود مثل همیشه فلور جون
عااااا
نه من یه خواهر دارم جرعت نداری بهش بگی بالا چشت ابروعه.
(فقط با من اینطوریه)
یه جوری جیغ و داد میکنه ساکت کردنش با خداس
منم مریضم بیشتر حرصش میدم😐😂
فلور کی رو گاییدی؟!😅😅
همشون بیشعورن…
دل نیس ک توالته هرکی خوب میرینه خوب جا میگیره😅
من یه رفیق دارم عین اون میحرفی..
نه کلا حرف زدنات شبیه اونه.
بگم مگ میشناسیش؟😅😅
😂من انقدر تو خونه گفتم بسی حق و بسی جالب بود مادرمم هرکاری میکنه میگه بسی جالب بود😂
عررر😂🖕
ما ترکی حرف میزنیم از هر حرفمون یه فوش میباره…
سنی چوک سویوروم😂💖
مندع سنی چوخ سویرم هلیا گیزیم(دخترم)
فلور گارپوز این وسط چی میگ؟!
😅😅😅
گاوین هم خربزه هس میدونستی؟
چی میخای یادت بدم؟
گادان آلیم(دردوبلات به جونم)
اورَییمسَن(قلبمی)
پوخ گویوم آغزان(گوه بزارم تو دهنت😅)
سیکَرم(میکنمت😅
فلور سیک ینی کیر اینو بدون.تیکه کلامم فقط سیکرم هستش😅.
یدونه هم شعر هس:بیزیم کوچه اسفالت دی سنی سیکن استاد دی😅😅.کوچه ما اسفالته تو رو هرکی کرد استاد هس.
آتنا چطولییی
چخبرااااااا
خیلی وقته نحرفیدیم😂
تو چرا شادتو نگاه نمیکنی اوشکولات؟ 😂😕
دوباره اونقدر میگم آن شو آن شیا😂
😂آن شدم
هین
اتنا دیگ برات غریبه شده…
اتنا راست میگی وقتی ترکی حرف میزنیم یه فوش هم روش میاد بلاخره 😂😂
ولی خیلی میچسبه خداییش😅😅
😂تو چرا مث ساراشون شدی
تو رو خدا
به اندازه ی کافی این دوتا کچل میکنن منو😂
تو دیگه آتنا باش
من اتنام😅
فلور عالی بود عزیزم مرسی که به حرف گوش دادی ❤️❤️ چون از قلب قرمز خوشت میاد بفرما