رمان قانون عشق فصل دوم پارت ۱۶

4.6
(61)

_تو خیلی بدبختی……………..چرا فکر کردی میتونی جاشو برام بگیری؟

چانه‌اش میلرزد و اشک‌هایش اینبار ساختگی نیست

دنیا_چون دوست دارم

پوزخندی میزنم و چانه‌اش را به ضرب رها میکنم

از جایم بلند می‌شوم و با تمسخر نگاهش میکنم

_مثل سگ دوروغ میگی

مردمک‌هایش میلرزد و ترس را در تک تک حرکاتش می‌بینم

او سکوت می‌کند و من بی‌رحمانه ادامه میدهم

_حتی اگه امروز چیزی یادم نمیومد هم عقد رو بهم میزدم………….به دو دلیل

شروع به قدم زدن میکنم

_یک…….هیچ وقت نتونستم وقتی کنارمی حس خوبی داشته باشم………..دلم هیچ وقت قبولت نکرد

مجدد جلویش زانو هم میکنم

_دو…………….حتی وقتی دوست هم نداشتم تو حق نداشتی با کس دیگه‌ای باشی وقتی ادعای عاشقی میکردی

صدای هق هقش به یک‌باره قطع می‌شود و با رنگی پریده نگاهم می‌کند

تعجبش به سرعت پشت نقاب بی‌تفاوتی پنهان می‌شود و حق به جانب می‌گوید

دنیا_تهمت نزن

پوزخندم پررنگ‌تر میشود و خیره به چشمهایش صدایم را بلند میکنم

_حامی

خیلی طول نمی‌کشد که در باز می‌شود و حامی وارد میشود

حامی_جانم؟

دستم را به طرفش می‌گیرم اما همچنان به دنیا نگاه میکنم

_گوشیشو بده

حامی موبایل را از داخل جیبش بیرون میآورد و آن را در دستم می‌گذارد

موبایل را در دستم میچرخانم و پس از روشن کردن صفحه‌اش دنیا را مخاطب قرار میدهم

_رمز

از جایش بلند می‌شود و با از استرس صدایش میلرزد

دنیا_سامی چر…………

فرصت نمی‌دهم و فریاد میزنم

_رمززززز

شانه‌هایش بالا می‌پرند و سر به زیر می‌اندازد

دنیا_۵۴۳۱

صدایش ضعیف است اما میشنوم و موبایل را باز میکنم

وارد پیام‌هایش میشوم و با صدای بلند شروع به خواندن میکنم

_بیخیال‌شو دنیا من که گفتم دوست دارم

منم دوست دارم اما صبر کن کارم باهاش تموم بشه

آخه چرا نمیگی چی تو سرته که تا پای سیاه کردن شناسنامت داری میری

فردای عقد مهریمو میزارم اجرا سه دونگ شرکت پشت قبالمه طلاقم رو می‌گیرم بعد با هم میریم

سین زده ولی جواب نداده

نگاهم را به نگاه ترسیده‌اش میدهم و قدمی جلو میروم

_سینا………………..پسر حاج نادره؟……………همون بیشرفی که کارش آزار دادن زن من بود؟

دستم بالا میرود و محکم‌تر از سری قبل بر روی گونه‌‌اش فرود می‌آید

ضرب دستم گوشه لبش را پاره میکند

موبایلش را به سمتش پرت میکنم و بر روی صورتش خم میشوم

_اولی رو واسه این زدم که تو باعث این حال رستایی…………. اینم برای این که فکر کردی میتونی منو دور بزنی…………..منتظر این باش که تلافی این چند ماه رو بدجور دربیارم

می‌گویم و از اتاق خارج میشوم

حامی هم پشت سرم می‌آید

با ورودمان به پذیرایی مامان از روی مبل بلند می‌شود و نگران می‌پرسد

مامان_چیشد سامی؟رستا رو دیدی یا نه؟

با صدای آرامی جواب میدهم

_آره دیدمش ولی………….ولی حالش بد شده بود……….بردیمش بیمارستان

نگرانی مامان بیشتر می‌شود و حامی هم نگران نگاهم می‌کند

حامی_کدوم بیمارستان؟……….بازم قلبش؟

سری تکان میدهم و اسم بیمارستان را می‌گویم

می‌فهمند که حال خوبی ندارم

قرار می‌شود من به بیمارستان برگردم و آنها هم بعد از رفتن دنیا به بیمارستان بیایند

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 61

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Kate Addams
7 ماه قبل

عالی بود 👏🏻👏🏻

Kate Addams
7 ماه قبل

پس پارت جدید چیشد ؟

Kate Addams
7 ماه قبل

کی پارت میزاری ؟

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x