رمان قانون عشق پارت ۲۵

4.6
(16)

با افتادن نور آفتاب توی چشمم لای پلکام رو باز کردم

دلم میخواست بازم بخوابم ولی با دیدن ساعت از روی تخت بلند شدم

کش و قوسی به بدنم دادم و از اتاق خارج شدم

سکوت خونه نشون میداد اون دوتا خوشخواب هنوز خوابن

قبلا هم همینجوری بودن روزایی که کار نداشتن تا لنگ ظهر خواب بودن

دست و صورتم رو شستم و بعد از شونه کردن و جمع کردن موهام به سمت آشپز خونه رفتم تا صبحونه رو آماده کنم

دلم میخواست برای روز اولی که قراره با هم صبحونه بخوریم نون تازه بگیرم

به خاطر همین به سمت اتاقم رفتم و دم دست ترین لباسی که توی کمدم بود رو پوشیدم و با برداشتن کیف پول،موبایل و کلیدم از خونه بیرون زدم

از نانوایی  که نزدیک خونه بود نون گرفتم و به خونه برگشتم

وارد خونه شدم و نون ها رو روی کابینت گذاشتم

به سمت اتاقم رفتم تا لباسم رو عوض کنم

بعد از عوض کردن لباسم به سمت آشپزخونه رفتم

میز صبحونه رو چیدم و در آخر نیمرو هایی که درست کرده بودم رو روی میز گذاشتم

خواستم بیدارشون کنم که با سلام پر انرژی همزمان وارد آشپزخونه شدن

جواب سلامشون رو دادم و به سمت کتری رفتم تا چایی بریزم

چایی ها رو هم روی میز گذاشتم و روی صندلی نشستم

البرز_به به خواهرم چه کرده

لبخندی زدم و بی حرف مشغول خودن صبحونه ام شدم

باقی صبحونه در سکوت خورده شد

هر سه در حال جمع کردن میز بودیم که با صدای زنگ گوشیم از آشپزخونه خارج شدم و به سمت میز نهارخوری که گوشیم روی آن بود رفتم

سامی بود

حین جواب دادن رو به البرز و متین گفتم

_بزارید باشه خودم میام جمع میکنم

گوشی رو کنار گوشم گذاشتم

_جانم؟

صدای بم و مردونش که حالا به‌خاطر تازه بیدار شدنش خش دار شده بود توی گوشم پیچید و ضربان قلبم رو بالا برد

سامی_سلام خانم

_سلام خوبی؟

سامی_خوب باشی خوبم

_خوبم منم،کجایی؟

سامی_خونم تازه بیدار شدم

_اوه فکر نمیکردم خوابالو باشی

سامی_العان مطمئن باش که هستم، تو کجایی؟

_خونم

سامی_اگه کاری نداری بیام دنبالت بریم یه دوری بزنیم

خواستم مخالفت کنم که زود تر جواب داد

سامی_زود برمیگردونمت نگران نباش به برادرات میرسی

خنده آرومی کردم

_کم حسودی کن

با لحن تخسی گفت

سامی_نمیخوام

_باشه بیا

سامی_آماده شو یه ساعت دیگه میرسم

_باشه،منتظرم

سامی_فعلا

_فعلا

گوشی رو قطع کردم و به سمت آشپزخونه رفتم تا ببینم چی کار میکنن

با دیدنشون صدای خندم بلند شد

با یه ژست خیلی بامزه‌ای داشتن ظرفا رو میشستم

با صدای خندم به سمتم برگشتن

متین_چرا میخندی زلزله

خندم رو به زور کنترل کردم

_آخه خیلی بامزه شدین

لبخند مهربونی زدن

البرز_شما برو به کارت برس

سری تکون دادم و با خنده به اتاقم رفتم تا آماده بشم

روی صندلی میز آرایشم نشستم و آرایش ملایمی کردم

موهامو باز گذاشتم و به سمت کمد لباسم رفتم

لباسم رو با یه کراپ و شلوار جذب مشکی عوض کردم

پیراهن مردونه سفیدی که تازه خریده بودم رو پوشیدم و شال مشکیم رو جلوی آیینه روی سرم تنظیم کردم

ساعت و دست بندم رو انداختم و عینک آفتابی رو روی موهام گذاشتم

کیف سفیدم رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم

جلوی تلوزیون نشسته بودن و با گوشی مشغول بودن

حین برداشتن جاکارتی و کیفم از روی کابینت و قرار دادن اونها داخل کیفم به متین و البرز گفتم

_می یکم بیرون کار دارم زود برمیگردم خونه همه‌چی هست اگر جای چیزی رو پیدا نکردین بهم زنگ بزنین

سرشون به سمتم چرخید

متین_اوهو چه خوشگل کردی

پشت چشمی نازک کردم

_من خوشگل بودم

خنده آرومی کردن

البرز_به آقاتون بگو یکم خواهر مارو بهمون قرض بده

لبخند کمرنگی زدم

_گفتم زود برمیگردم بعدشم من کی گفتم میرم پیش سامی؟

البرز_تو نگفتی ولی من که خواهر کوچولومو میشناسم بعدم هرکسی جای سامی بود تا العان گردنش رو شکسته بودم

اخمی کردم

_چرا؟

البرز_چون تو این دنیا کمتر پسری پیدا میشه که از یه دختر تنها سواستفاده نکنه حالام برو دیرت نشه

راست می‌گفت سامی واقعا مرد بود

خدافظی کوتاهی کردم و بعد از پوشیدن کتونی های سفیدم و میسکال سامی از خونه بیرون زدم

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 16

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان زئوس 3.3 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به…

دانلود رمان پشتم باش 3.9 (7)

۷ دیدگاه
  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند، ساتکین یک سرگرد تعلیقی است و…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x