رمان دلباخته پارت (پایانی)

4.1
(122)

تایِ ابروهایش را بالا برده و دستی به ته ریشش می کشد.

– داشتی می گفتی اقا احمد رضا!

برای لحظه ای مکث می کند.
دستی به بازوی پسرش می کشد.

– زورت زیاده، اره! خب اگه زیاده، بیا منو بزن، پسر!

روی زانو می نشیند.
به چشمان تیره اش زل می زند.

– یادته اونروز چی گفتم بهت! نگفتم مردی که دست رو زن بلند کنه، مرد نیست بابا، نامرده… یادته پسرم؟

سر پایین می اندازد.
با یک ” بله” ساده جواب می دهد.

– پس اگه اینطوره تو باید عینِ شیر پشت ابجیت وایسی و نذاری کسی چپ نیگاش کنه، درسته؟

سر به تایید حرفش تکان می دهد.
مشت گره کرده اش در هوا ضربه می زند.

– هر کی خواست اذیتش کنه می زنم تو شکمش، اینجوری

– من نمی فهمم، تو چرا همش دنبال دعوایی، پسر!

سر بالا می اندازد.

– نه دیگه، اینطوری نمی شه… تو باید یاد بگیری که همه چی با بزن بزن حل نمی شه، بابایی… گمونم وقتشه که پسرم و ببرم زورخونه تا اونجا یاد بگیره…

صدای فریاد احمد رضا حرفش را قطع می کند.
بالا و پایین می پرد و ذوق می زند.

– اخ جون، زورخونه… رستا… رستا؟

فریاد کشان به سمت رستا می دود.
سید از تخت بالا می آید.

چفت من می نشیند.
دستم را میان پنجه ی مردانه اش به اسارت می برد.

نگاهش می کنم.
آرام حرف می زند، شبیه یک زمزمه.

– ازت گذشتن خیلی برام سخت بود، اونقدر که حتی بهش فکر نمی کردم… مثل آدمی که همه ی دار و ندارش و می ذاره وسط میز قمار و خودش بهتر از هر کسی می دونه که تهش برنده نیست، ولی باختش و دوست داره

صدایم می لرزد، مثل مردمک هایم.

– امیر حسین؟

چشم باز و بسته می کند.
دلم برای لبخند مردانه اش می ریزد.

– من چیزی جز خودم نداشتم که بذارم اون وسط، حتی لازم نبود به تهش برسم، من از یه جایی به بعد…

نگاهش در صورتم می چرخد.

– تازه فهمیدم که می شه هم برنده بود و هم بازنده

نفسم میان سینه اش رها می شود.

میان سینه ی مردی که من را عاشقانه می خواست و من عاشقانه به او باختم.

پایان

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 122

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان موج نهم 4.3 (7)

بدون دیدگاه
خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست داده، متوجه شده برادر بزرگش با…

دانلود رمان آنتی عشق 3.2 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست دارد خودش برای زندگیش تصمیم بگیرد.…

دانلود رمان وان یکاد 4.2 (28)

۱ دیدگاه
خلاصه: الهه سادات دختری مذهبی از خانواده‌ای سختگیر که چهل روز بعد از مرگ نامزد صیغه‌ایش متوجه بارداری اش میشه… کسی باور نمیکنه که جنینش حلاله و بهش تهمت هرزگی…

دانلود رمان غمزه 4.3 (18)

بدون دیدگاه
  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه دار های تهران! توی کارخونه با…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
4 ماه قبل

از نحوه پارت گذاریش که چشم پوشی بشه رمان خیلی قشنگی بود ممنون از نویسنده و زحمات قاصدک جان🙏😍🌹

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x