رمان مادیان وحشی پارت 24

4.3
(8)

💙مهراب💙

هنوز دلخور بودم ازش …

ــ نظرت چیه عشقم؟!

بی حوصله سری تکون دادم و گفتم

+خوبه ، اگه خوشت میاد تا همینو بگیریم

زبونی رو لبای صورتیش کشید

ــ من که دوسش دارم خونه قشنگیه

خونه رو که گرفتیم ، جلوی آینه وایستادم و گوشیمو در اوردم

بنگاهیه هنوز تو خونه بود ، دست بنیتا رو گرفتم و کشوندمش تو بغلم
برخلاف اون که حسابی خودشو ناز کرده بود؛اخمامو تو هم کردم و یه عکس گرفتم

Sweet Boy&Wild mares

گارد گوشیم عکس خودم و بنیتا بود …
همه جا کنارم داشتمش ، همه جا … !

از خونه که زدیم بیرون ، دستامو گرفت ، حسابی یخ زده بود

+چرا لباس نپوشیدی؟

ــ هوفف..
اینهمه پوشیدم ، فقد دستام یخ زده ولکن مهم نیست …

شونه ای بالا انداختم و یه تاکسی گرفتم
به محض ورودمون راننده یه اهنگ ناب پلی کرد
بنیتا گوشیشو در آورد و گذاشتش جلومون تا فیلم بگیره
عینکمو برداشتم و بعضی جاها باهاش همخوانی کردم ..

وسط خوندن بوسه عمیقی رو صورتم نشوند …

فیلمو قطع کرد

ــ آخرشو باید کات بزنم ، خم شدم تو دوربین

دستمو گذاشتم رو شونش

+بنیتا …

نمیدونستم چی باید بگم ، فقط میخواستم باهاش حرف بزنم

ــ جونم؟

نگاه تاسف باری بهش انداختم و پیشونیمو ماساژ دادم
سرمو به شیشه تکیه دادم …

ــ مهراب نبینم غمتو عشقم ، چیشده؟

از جواب دادن بهش تفره نرفتم

+صبح …
بد جور ترسونیدم
هنوز تو شوکم ، اگه یه لحظه تعادلتو از دست میدادی…
بدبخت میشدم !..

🙌🏿کوروش🙌🏿

+اوممممم … چه خوشمزه ای تو!

با عشوه خندید و خودشو بیشتر بهم چسبوند ، لباشو گذاشت رو گردنم و بوسه خیسی روش نشوند…

ــ کِی برم سمت مهراب؟!

دو دل نگاهی بهش انداختم ، نمیخواستم از دستش بدم …
ولی مجبور بودیم ، مجبور …!

+رزیتا …
نمیخوام از دستت بدم ، لطفا یه کاری نکن که بعدا واسمون پیشمونی بمونه …
قول بده ، قول بده اون یارو رو به من ترجیح نمیدی!..

اخمی کرد و از بغلم بیرون اومد
دلخور و شاکی گفت

ــ چی فکر کردی؟
اینجوری منو تو ذهن خودت تصور کردی کوروش؟

+عشق از گذشته و اتفاقاش چیزی سر در نمیاره …
یهویی اتفاق میوفته ، نمیخوام اینجوری بشه داستانمون

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان گناه

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…
رمان کامل

دانلود رمان ویدیا

خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x