رمان به تلخی حقیقت پارت 29

4.7
(3)

+به به مامان و بابا عشقای خودم!

مامان گرفتم تو بغلش و محکم چلوندم

ــ وای پسر چقد دلم واست تنگ شده بود!

+من بیشترررر

کارولینم مثل من بغل کرد و بازم حرفای همیشگی … .

ــ اریک که اذیتت نمیکنه؟!

کارولین ــ نه هیلدا جون فقد یکمی حسوده…
و حساس!

ــ خب اون که تو ذاتشه ولش کن!…

+شما چطوری پدر نمونه!
مخ خالص کی بودی توووو!

تو گلو خندید و کشیدم تو بغلش

ــ چطوری پسر

+من که عالی!

کارولین که همیشه از حرفای بابا و مامان لذت میبرد دستشونو گرفت و بردشون کنار خودش … .

رفتم پیش مارسل و شونشو محکم فشار دادم

ــ تو کی اومدی لعنتی!

خنده کوتاهی کردم و گفتم

+همین الان دیگه !
انقد درگیرین که نفهمیدین اومدیم؟!

سری از روی تاسف تکون داد و به اریکا اشاره کرد …
ــ خانوم میگه چند روز دیگه تولد کارولینِ…
داره تو گوگل میگرده بهترین هدیه برای زن داداش!

تاریخ تولدش خوب یادمه …
فقد منم مثل اریکا موندم چی براش بگیرم …!

دستمو رسوندم به ران اریکا و نیشگون محکمی ازش گرفتم …

ــ هییین چته گراز وحشی!
تو کی اومدی!؟

+زهر مار!
چی میخوای واسش بگیری؟

پوکر فیس نگام کرد و با لحن خاصی گفت

ــ ینی الان ازم درخواست کادو کردی؟!

و بعد زد زیر خنده …

☆نیکلاس☆

+تو میگی چیکار کنم آرژان؟!
هاااا؟!

عصبی از پشت تلفن گفت

ــ نیکلاس هر غلطی لازمه بکن هر بلایی میخواد سرت بیاد ، اصلا واسم مهم نیست …!
فقد اگه اریک و اریکا یا هر خر دیگه ای بفهمه ، تو پسر منی …
یا با من همکاری میکنی …
خودتو مُرده فرض کن ..!

تلفنو قطع کردم و کوبیدمش به دیوار

بلند داد زدم

ــ کساااافت!

بار هزارمیه که داره پا میذاره رو غرورم ، رو غرور پسرش..!

تک پسری که جونش واسه پدرش ذره ای مهم نبود ، نیست و نخواهد بود..!

چی میشد اگه میمردم …
اگه میمردم و اینجوری تحقیر نمیشدم …
اگه میمردم و عاشق اریکا نمیشدم …
اگه میمردم و پدرم آرژان نبود …
اگه میمردم و مجبور نمیشدم خلافکار بشم …
اگه میمردم و مجبور به خیانت به اریکا و خونوادش نمیشدم …

سیگاری روشن کردم و پوک عمیقی بهش زدم
بعد چند لحظه تحمل نیاوردم و از خشم زیادی سیگارمو رو دستم خاموش کردم … .
سیگار بعدیو همینطور ، و سیگار بعدی …

نه درد دستم بیشتر از درد روحم بود ، نه سوزشش اندازه سوختن قلب و احساسم …

شیشه مشروبو برداشتم و همه شو بالا رفتم …
آره ، همینه …
غلظت 50 درصد … .
احساس سرما تو کل وجودم …
کند شدن ضربان قلب و یه فریاد …
سیاهی مطلق..!

☆اریکا☆

اریکا

ــ هووفففف آخه .. آخه بوزینه من به کادوی تو نیاز دارم؟!
گیر کردم چی واسش بگیرم..!
تو زنی بهتر میفهمی

متفکر نگاش کردم و در آخر لب زدم

+اوممم خب واسش ساعت یا لباس یا عطر بگیر..!
من خودم به شخصه عاشق نقرم!
میتونی واسش جواهر بگیری …
یا …

داشتم حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد و مانع ارائه بقیه پیشنهاداتم شدددد!…

یه شماره ناشناس بود
متعجب وصلش کردم و صدای مضطرب اون یارویی که زنگ زده بود به گوش رسید…

ــ ملکه ، ملکه زود خودتونو برسونین عمارت برادرتون …

+چی میگی تو؟
کی هستی اصلا؟!

ــ من ، من یکی از محافظام …
گوشی برادرتون خاموش بود نشد زنگ بزنم به خودشون… .
فقد زود بیاین ، نیکلاس .. نیکلاس بی…

داشت حرفشو میزد که صدای یه شلیک پیچیده شد تو گوشم..!

نگران از رو مبل بلند شدم و رو به مامان و بابا گفتم

+ما باید بریم
حمله کردن به عمارت اریک و ظاهرا نیکلاسم جیزیش شده
فقد زود باشین بچه ها…

بابا ــ ما ام میایم …

+هر کاری میکنین بکنین فقد زود باشین
مارسل پاشو بریم

اریک که انگار تازه از تو شوک در اومده بود دست کارولینو گرفت و با هم دویدن سمت در خروجی …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان نمک گیر

    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
59 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
2 سال قبل

عالی فلورجونی♥️
فلور تو و ساراچرانیستید؟🥲

افسانه
2 سال قبل

اینجا چه خبره فلور چرا عصبی هستی؟

2 سال قبل

فلور عزیزم نمیگی اینجا اینطوری حرف میزنی آدم از فضولی میمیره چه اتفاقی افتاده؟ 🙂🔪
تعریف میکنی یا به تعریف در بیارمت😂

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

چیشده اینجا؟! …
چت کردین؟ …
پس چرا پیاماتون نی؟ …
کی پاکیدتش؟! …
به چه اجازه ای؟ …
یالا تعریف کنین ببینم چیشده 😑🖤

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نچ ساراجون فکرکنم هیچکس چت نکرد چون تونبودی🥲

پاسخ به  Varesh .
2 سال قبل

چرا اتفاقا چت کردن ولی فلور خانوم حذفیدتشون 😏😪💔

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ناموسا؟
چرا من هر وقت میام همه‌ی پیاما نیست و نابود میشه😂
اصلا کدوم خری به شما یاد داد پیاما رو پاک کنید؟😂

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

من 😐
اول من پاکیدم بعد فلورم تلافی کرد 😑🖤
خودمم نمیدونم چیشده ! …

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂من ماست خوردم
یکی میشه توضیح بده چرا قهرین و اینا؟
اصلا کی با کی دعوا افتاد
چرا یگانه دیگه نیست
یکی عین آدم توضیح بده

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

هیچی هلیا هیچییی

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هیچی یه نفر اومد فلور باهاش دعوا کرد بعد پیاما پاکیده شد

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

کی اومدددد؟ …
چیشد اصلا؟ چرا باش دعوا کرد؟ بگو الن توروخدا بگووو

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هیچی یه پسره اومد به اسم مهدی بعد یه چیزی میگفتن نمیدونم فلور میگفت شماها یه کاری کردین که بهم ه. رزه بگنا و پسره گفت من اون موقع نمیدونم به حون ساحل قسم چیکار کردم امیرم به گوه خوری افتاده

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😐شتتتتتت …
این پس اون ماجرااااس …
فلوووووورررررر ….
لامصب تو که گفتی کلا باهاش در ارتباط نیستی ..
چیشدهههههه؟؟؟

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

مهدی چجوری فلورو پیدا کرد
😐وای خدایا
پسره آشغال
من نفهمیدم

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😐تو هم مگه میدونی ماجراشو؟!

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

پشمام ریخته
فلور بمیرم برات
الان مگه نگفت مهدی رو نمیدونه کجاست و ازش خبر ندارم و اینا؟
از کجا رمان وانو رو پیدا کرد
فلور به غیر از من و سارا به کس دیگه ای هم درباره ی مهدی گفت یعنی؟

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😐من هنگ کردم خدایی

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ببین داشتم با فلور حقیقت بازی میکردم گفت جریانشو ک عاشقش بود و اینا میدید و مامانش و اینا فهمیدن و این مدرسه عوض کرد و اینا
نمیدونم دقیقا داستانش چیه

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

اره اره به منم یه سری چیزا گف ..

Helya
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

این بده😐گاددد
خو عبضیا پاک نمیکردین میخوندم دیگهههه
😂

افسانه
2 سال قبل

سارا دعوا بود

پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

جدی؟😐
کی و کی؟ چیشد اصلا؟

افسانه
2 سال قبل

سارا اس بده

پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

شارژ ندارم اس بدم ، تو وات پی ام بدم؟

افسانه
2 سال قبل

ندارم

افسانه
2 سال قبل

یک پسر بود اسمش مهدی بود بعد دعوا کردن فلور تحدیدش کرد دیگ اس نداد

Helya
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

😂😂جررر

پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

😐مهدییییی …
یا خداااا فلور چراااا؟! …
عشقت بودا مثلا ! …
چراااا؟! …
یه شانس دیگه بش میدادی خو لعنتی 😑
اصلا باید می صبریدی خودم بیام …😑
چیکار کردی فلور چیکار کردیییی؟؟؟؟

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اصلا ساحل کدوم خریه
چرا این پسره مهدی نفهمید چیکار کرده😐مگه چیکار کرده
من نمیفهممممم

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😑ساحل رل قبلا مهدیه

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

همونی ک فلور کمک کرد مهدی باهاش رل بزننههه؟
گاد
اصلا اون بیشعور از کجا فهمید فلور توی رمان وانه؟

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😐واقعا چجوری شده آخههههههه؟؟؟؟ …
فاااااااااااااااککککک ، حیف شد نبودممم😑😑😑💔

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

واقعا..

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

روانی چرا دنبالته
معمولا چیزای بد نمیگم ولی چرا این سرش تو کون خودش نیس؟

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

فلووور ، میکشمت به مولااا … دقیق بگو چیشده لامصب 😐💔💔💔💔

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

فلوووورررر … 😐😐😐😐
یعنی چی آخه؟
چیشدههه؟؟؟

ĄÝ ŇŰŘ ¤
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا بهش فشار نیار حالش خوب نیست شاید نتونه و دلش نخواد با وجود و پیش ما بگه که کسی از چیزی باخبر بشه
برین تو پیوی ازش بپرس با ما راحت نیست

پاسخ به  ĄÝ ŇŰŘ ¤
2 سال قبل

اوکی 🤷‍♀️

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

پس ما چیتیم
بعضی وقتا دوستای مجازی از رفیق ترین رفیق ها هم رفیق ترن

🖤🖤 رز سیاه
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

فلور یعنی چی تو رفیق نداری ما رو داری

افسانه
2 سال قبل

سارا شماره رو فرستاد به رمان خودت یه دونه اس بده شماره تو داشته باشم

پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

باش …

Helya
2 سال قبل

آهای یابویی ک اسمت مهدی بود
اگه اینو میخونی فقط خواستم بگم ک
بروووووو بمیررررر
برووووو بمیررررررررررر

افسانه
2 سال قبل

سارا باهات قهرم.دیگه نمیام خواستگاریت.هلی اصل بده بیام خواستگاریت

پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

فرستادم گلی 🙂💜

Helya
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

ازت بزرگترماا😂
هلیا ۱۵ مازندران

افسانه
2 سال قبل

سارا اس میدی نمیدی میخوام بخوابم ج بده .اره یان

Reyhane
2 سال قبل

مقصی فلور💙🥺🥺🥺🥺

Rayhane
2 سال قبل

فلور ……..ببین …….نمیدونم چجوری میتونم احساس درون وجودمو بهت بگم ولی خب……از اول شروع میکنم……تو سارا و هلیا هرسه تاتون برام عزیزید (البته که هلیا رو کمتر میشناسم)
از وقتی رماناتون رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن هیچوقت پشیمون نشدم و مطمئنم نمیشم……تا حالا هرچی رمان خونده بودم و درحال خوندنشم کامنتاشون خیلی مزخرف بوده و بدرد نخور ولی من با دیدن کامنتای شماها و جو دوستانتون ب وجد میام ک همراه باشم باهاتون…..از حس شما ها نسبت ب خودم چیزی نمیدونم ولی از حس خودم بهتون میدونم به عنوان یک دوست مجازی همه چی تموم قبولتون دارم و عاشقتونم…….با این که یکبار همصحبت رو در رو نشدیم ولی با اتفاق امروز ی حس بد بهم دست داد مث اینکه رفیقمو در حال درد کشیدن ببینم و دست و پام از هرجهت برای کمک بهش بسته باشه….
من اصل ماجرارو نمیدونم….فقط خواستم بدونی برام ارزشمندی و با اینکه ازت کوچکترم یجورایی درکت کردم و امیدوارم منو جزو همدردات بدونی…….
ب امید روزی ک بدیا محو بشن

پاسخ به  Rayhane
2 سال قبل

من چی؟
رمانم چرته؟ 😃😂🔪

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

عع معلومه نه خره ، این چه حرفیه 😑💔

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من عر عر 😂
چون خر خر😂

Reyhane
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

اووووو بیخشید میتونم اسم رمانتو بدونم🙈

پاسخ به  Reyhane
2 سال قبل

عشق خلافکار😑😂

👊atena😎
2 سال قبل

فلو من تازه فهمیدم چیشده دیروزم پرسیدم نگفتی…
یچیزی بگم تو میگی عاشق شدی خب عشق نیست بخدا یه دوست داشتن و وابسته شدن هستش ک ادم خودشونابود میکنه منم تو دوران تو اونقدر عاشق بعدا فهمیدم همش الکیه…
لطفا خودتو باچیزای مزخرف ناراحت نکن و اگ واقعا هم ک حس میکنی عاشقشی بزار تو اون قلب کوچولوت پنهون و محفوظ بمونه.
ببین میگن اگ عاشق کسی شدی نباید باهاش باشی اونو تو قلبت تا عمر داری نگه میداری و با کسی که دوستش داری(عاشق نه ها)ازدواج کنی…

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

چرا باید ادمشو پیدا کنی ک تو این زمونه به هیشکی نمیشه اعتماد کرد…
به قول تتلو عشق چیه ک.رم توش هرچی عشقه ریدم روش…
ولی اینم بگماااا عشق برام مقدسه و خیلی اعتقاد دارم بهش بشرطی ک کسی ک لایقمه عاشقش باشم نه هرکی ک از خیابون رسید…

👊atena😎
2 سال قبل

من خفه…

پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

واه چرا؟

دسته‌ها

59
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x