سارا که دوست داشت بیشتر خودش رو برای کیاوش لوس کنه، سرش رو روی سینهی کیاوش گذاشت و با لبخند آروم گفت:
-باشه الان پا میشم فقط قبلش بذار به صدای ضربان قلبت گوش کنم که برام آرامش بخشترین موسیقی دنیاست.
کیاوش عاشق این کارهای سارا بود. دست انداخت دور گردنش و بیشتر به آغوشش فشرد و بوسهی نرمی روی موهاش گذاشت. بعد تمام موهای سارا رو روی صورتش ریخت و عمیق نفس کشید و گفت:
-بهترین رایحهی جهان مختص موهای توئه. همین جا بمون و تکون نخور که جات خوبه. میخوام تا میتونم بوی موهات رو نفس بکشم.
سارا با صدای خماری جواب داد:
-باشه عزیزم همینجام کجا رو دارم برم بهتر از اینجا که…
با شنیدن صدای پیامک گوشیش، تعجب کرد و حرفش نصفه موند. سرش رو از روی سینهی کیاوش برداشت و با تعجب پرسید.
-یعنی کیه این وقت صبح؟
کیاوش کلافه پوفی کشید و گفت:
-کی میتونه باشه جز پیام تبلیغاتی. اه چرا بلند شدی؟! یالا سرت رو بذار. ای بر خرمگس معرکه لعنت.
سارا لبخندی زد و گفت:
-پیامک های تبلیغاتی رو خیلی وقته غیر فعال کردم. بذار ببینم کیه نکنه از آزمایشگاه باشه.
کیاوش به پهلو برگشت و دستش رو ستون سرش کرد و با سر باشهای گفت. ولی حسابی توی ذوقش خورده بود. منتظر داشت سارا رو نگاه میکرد که سارا با خوندن پیامک یهو قیافهاش عوض شد و عصبی از جاش بلند شد. کیاوش هم با دیدن تغییر حالت سارا نگران سر جاش نشست و پرسید:
-چی شده؟ چرا این جوری شدی؟ کی بود؟ چی میگفت؟ از آزمایشگاهه؟ چیزی شده؟
سارا کلافه بدون این که بخواد جواب کیاوش رو بده سریع مشغول عوض کردن لباس خوابش شد که این بار کیاوش از تخت پایین اومد و جلوی سارا ایستاد و جدیتر پرسید:
-میگم چی شده؟ چرا اینجوری میکنی یه جوابی بده.
سارا کلافه همین طور که داشت دنبال شالش میگشت گفت:
-هیچی شیدا بود کارم داره. دارم میرم بالا، زود برمیگردم.
کیاوش متعجب ابروهاش در هم رفت و گفت:
-این وقته صبح؟! چیکارت داره؟ اگه چیزی میخواد برم اکرم خانم رو صدا بزنم. حتما الان اومده و داره صبحانه آماده میکنه.
سارا سری تکون داد و با عجله به سمت در اتاق رفت و گفت:
-نخیر بندهی خدا رو مامانت توی دستشویی گیر انداخته و نمیذاره بیرون بیاد.
سارا با تموم شدن جملهاش با عجله از اتاق بیرون زد و کیاوش مات و مبهوت به جای خالی سارا نگاه کرد و بعد از چند ثانیه به خودش اومد و سریع شلوارش رو تنش کرد و از پشت دوید دنبال سارا و روی آخرین پله از پشت لباسش رو کشید و متوقفش کرد و گفت:
-وایستا ببینم اینجا چه خبره؟ چرا درست و حسابی توضیح نمیدی؟
سارا کلافه سری تکون داد و نفسش رو با حرص بیرون داد و گفت:
-اول بذار برم دسته گل مامانت رو جمع کنم بیام. بعد برات توضیح میدم چه خبره.
کیاوش سد راهش شد و گفت:
-نمیخواد تو بری با این اعصاب خرابی که داری عین جِت بالا میری حتما با دعوا و خرابی برمیگردی. صبر کن لباس تنم کنم خودم میرم. بیا بالا فقط بگو جریان چیه. ببینم باز مامان خانم چه کولاکی به پا کرده.
کیاوش از دست سارا گرفت و دنبال خودش کشید بالا سارا هم که خیلی کلافه بود مجبور شد پشت سرش راه بیفته. همون جا توی پلهها سارا ماجرا رو برای کیاوش تعریف کرد که کیاوش دستی به پیشونیش زد و گفت:
-خدایا از دست این کارهای مامان پری چیکار کنم؟! خدا خودش این نُه ماه رو بخیر بگذرونه. اصلا یه قربونی نذر میگم انشاالله تا آخر این نُه ماه همه در صحت و سلامت جسمی و روحی باشیم.
به تیشرتش چنگی انداخت و سریع تنش کرد و راه اومده رو برگشت. سارا از بالای پلهها گفت:
-میخوای منم بیام؟
کیاوش با دست اشارهای کرد و گفت: «نه؛ لازم نیست خودم میرم.»
با سرعت پلههای سوئیت رو بالا رفت و خودش رو به پشت در رسوند و تقهای به در زد. پری وقتی صدای در رو شنید از همون جا پرسید:
-کیه؟ اکرم خانم تویی؟ صبر کن الان میام در رو باز میکنم.
شیدا با شنیدن صدای پری خوشحال شد و نفس راحتی کشید و فهمید بالاخره سارا خودش رو رسونده. از جاش بلند شد و تا خواست در سرویس رو باز بکنه و بیرون بیاد با تعجب صدای کیاوش رو شنید. در سرویس رو بست و کلافه دستی به پیشونیش زد و گفت:
-لعنت به این شانس. آخه خانم معلم من گفتم خودت بیا یا شوهرت رو بفرست؟! الان من با چه رویی بیرون برم؟! این مادر و پسر برای من آبرو نذاشتن. مادره راه به راه فرمایشات خاکبرسری داره پسرشم که ماشاءالله انگاری که موشو آتیش زده باشن خودشو تو جیک ثانیه به صحنه میرسونه. آبروی من بیچاره رو هم ریختن رو دایره!
کلافه سری تکون داد و سعی کرد صداشون رو بهتر بشنوه واسهی همین گوشش رو به در سرویس چسبوند تا بتونه حرفهاشون رو واضحتر بشنوه.
پری به محض باز کردن در وقتی چشمش به پسرش افتاد با تعجب پرسید:
-وا کیاوش تو این وقت صبح اینجا چیکار میکنی؟!
کیاوش کلافه در حالی که داشت وارد سوئیت میشد گفت:
-مامان خانم میشه شما بگید خودتون این وقت صبح اینجا چیکار میکنید؟ شیدا خانم کجاست؟ نمیبینمش.
پری که اصلا دلش نمیخواست کیاوش از قضیه بویی ببره منو منی کرد و آروم در گوش کیاوش گفت:
-تازه بیدار شده بود. رفته سرویس میاد الان. اصلا تو چرا اینجا وایستادی شیدا حجاب نداره ها بیا برو پایین منم دارم میام. عین بچهها افتادی دنبال من! معلوم نیست اول صبحی چیکارم داره که اینجوری دنبالم میگرده.
کیاوش کلافه دستی لای موهاش کشید و گفت:
-والاه کلاغه اول صبح خبر رسوند که باز شما دارید زیاده روی میکنید و تند میرید. اومدم ترمزتون رو بکشم با هم بریم. مامان جان این کارها از شما بعیده. بیاید بریم پایین با هم حرف میزنیم.