لبخند رویِ لبم جان گرفت.
دست دراز کرده و به آرامی ردِ ته ریشی که رویِ گونهاش بود را نوازش کردم.
سرش را به سمتِ دستم کج کرد و بوسهای تی دار کفِ دستم کوبید.
روبرویم طوری ایستاده بود که نورِ متهاجمِ آفتاب به طورِ مستقیم به چشمهایم برخورد نکند.
اتصالِ نگاهمان تنها چند ثانیه بیشتر دوام نیاورد چرا که جریانِ خونِ پشتِ لبم، باعثِ هول شدنِ غیاث شد.
دستم را به آرامی جلویِ بینیام گرفته و زیر لب زمزمه کردم:
– لعنتی!
غیاث دستمالی سفید رنگ را جلویِ بینیام گرفت، به ارامی سرم را بالا داد و لب زد:
– هیش! چیزی نیست که!
احساس می کردم خون حتی رویِ گونههایم هم در حرکت است!
سرم را چرخانده و با ضعف پیشانیام را به تختِ سینهاش تکیه دادم و در همان حال پر از حرص و نفرت دستمال را به بینیام فشار دادم!
کاش تمام میشد این جریانِ لعنتی!
بوسهی غیاث از روی شال، موهایم را نوازش کرد:
– تموم شد! دیگه تموم شد!
سرم را آرام از تخت سینهاش فاصله داد و نگاهِ من به چند قطرهی خونی افتاد که پیراهنش را لکه دار کرده بود.
خجالت زده نگاه دزدیم:
– لباس…ت…ببخشید!
دستمال را با لطافت از میانِ انگشتهایم گرفته و خونِ باقی ماندهی پشتِ لبم را پاک کرد.
شالم را تا بالایِ ابرو پایین کشیده و بغض کرده مینالم:
– خیلی…حال بهم زن شدم!
با ملایمت شالم را کمی عقب کشید.
دست زیرِ چانهام فرو برده و سرم را نرم به سمتِ خودش چرخاند.
نگاهِ عجیب و غریبش، ترکیبی از عصبانیت و مهربانی را در خود جای داده بود!
با انگشتِ شست به آرامی زیرِ چانهام را نوازش کرد و نگاهش رویِ لبهایم سر خورد.
لب باز کرده و پچ زدم:
– میخوای چی…
جملهام به پایان نرسیده بود که گرمیِ لبهایش، کلمات را از میانِ لبهایم ربود!
لبِ پایینم را به کام کشیده و بوسهای عمیق از آن گرفت.
پیشِ چشمهای متعجبم سر عقب برده و لب زد:
– میتونی به خودت هر چی میخوای نسبت بدی، ولی به زنِ من حق نداری بگی حال بهم زن!
گیج خیرهاش میشوم!
شستش را به آرامی رویِ لبِ پایینم کشید و سپس چشمکی شیطان زد:
– خیلی چسبید!
آرام زمزمه کردم:
– چیکار میکنی دیوونه! اگه یکی میدید چی؟
دوباره خم شد و اینبار از ترسِ اینکه دوباره کارش را تکرار کند، سرم را به سمتِ مخالف چرخاندم و سرِ غیاث، مستقیم داخلِ گودیِ گردنم قرار گرفت!
صدایِ نفسِ عمیقی که از انتهایِ گلویش بیرون آمد، شانههایم را لرزاند:
– به هیچجام نیست! دلم خواسته زنمو ببوسم، میخوام ببینم مشکلش چیه؟!
و بعد بوسهی نرمش، از رویِ پارچهی نازکِ شال، به گردنم کوبیده شد.
کمی فاصله گرفته و اینبار با لحنی که چاشنی خنده داشت پچ زدم:
– غیاث، غیاث، غیاث! زشته نکن!
نگاهِ پر از جدیتش را روانهی چشمهایم کرده و گفت:
– حق نداری به خودت بگی حال بهم زن! از چشمِ من هر چیم بشه، تو هنوزم همون آدمِ قبلی!
و بعد بی مقدمه، بی آنکه فکرش به سمتِ قلبِ من روانه شود، ادامه داد:
– میخوامت! خیلی میخوامت!
ترس، تنها کلمهای بود که در آن لحظه توصیفم میکرد!
رویِ تختِ بیمارستان مانندِ یک تکه گوشتِ قربانی شده افتاده بودم.
دکتری که بالای سرم بود ابتدا داروی بی حسی تزریق کرد و سپس رو به پرستار به آرامی گفت:
– کاتتر* و بیار!
سر چرخاندم و نگاهم به لولهی پلاستیکیِ نازکی که در دستِ پرستار بود گره خورد.
دکتر به آرامی لوله را از دست پرستار گرفت و با لبخندی مهربان به من خیره شد:
– خوبی؟
بالاجبار سر تکان دادم:
– اون…چیه؟
لوله را بدونِ اینکه نشانم دهد، به سمتِ دستم برد.
لحظهای بعد نگاهم به سوزنی که در دستم فرو رفته بود افتاد.
سرنگی را از دست پرستار گرفته و گفت:
– تو این چند روز حالت چطور بوده؟
دکتر حرف میزد ولی من سر تا پا چشم شده و به سرنگِ داخل دستش خیره شدم.
ضربان قلبم را به وضوح میشنیدم.
آرام لب زدم:
– این لوله واسه چیه؟!
دکتر به توجه به حرفم مشغول انجام دادنِ کارش شد و گفت:
– ملیسا جان میخوام الان که وقتش هست یه توضیحی در مورد شیمی درمانی بهت بدم!
میتونی گوش بدی؟
سر تکان دادم.
انگار کم کم درد داشت در من جان میگرفت.
– کاتتری که دارم استفاده میکنم از نوعِ پورته!
پورت مزیتی که داره اینه که باعث میشه از سوزنِ کمتری در طول روند شیمی درمانی استفاده کنیم، اینطوری مطمئناً کبودی ناشی از کاتتر کمتر روی تنت به چشم میاد!
مزیتِ دیگهش درست مثل الانه که میتونم چند تا دارو رو همزمان به بدنت تزریق کنم…
اگر میگفتم حتی یک کلمه از حرفهایش را متوجه نشدهام دروغ نبود!
همچون کودکی خردسال که هنوز توانایی صحبت کردن ندارد، خیرهی نیم رخِ ماسک زدهی دکتر شدم!
طبیعی نبود که فکر میکردم با من، همچون بیماری واگیر دارد رفتار می شود.
دستِ آزادم را مشت کرده و در تمامِ مدتی که دکتر سخرانی می کرد، تنها به سقف خیره شدم.
فهمیدنِ اینکه از چه چیزی برای درمانم استفاده می شود، چندان برایم مهم نبود!
_♡_
کاتتر: یک لوله نازک، معمولاً بلند و قابل انعطاف و ساخته شده از مواد دارای کاربرد در پزشکی است که در طیف گستردهای از توابع دانش پزشکی و بهداشت کاربرد دارد.