رمان قانون عشق فصل دوم پارت ۱

4.5
(37)

میبینمش

در کنار زنی دیگر

زنی که من نیستم

درون باغی راه می‌روند و زن مستانه می‌خندد

با وحشت چشم باز میکنم

نفس‌هایم تند می‌شود و باز هم همان کابوس تکراری

دستم را بر روی قفسه سینه‌ام می‌گذارم و شاید به این درد عادت کرده‌ام

زمانی که از روی تخت بلند میشوم و جانی در بدن ندارم و با قدم هایی نامتعادل به سمت در بسته اتاق میروم

در را آرام باز میکنم و بیحال به چهارچوب در تکیه میزنم

افراد درون پذیرایی با شنیدن صدای در به سمتم بر می‌گردند

البرز از جایش بلند می‌شود و درحالی که به سمتم میآید غر می‌زند

البرز_تو باز از جات بلند شدی که………………نمیتونی یه دو دیقه یه جا بمونی حالت بهتر بشه……….هر روز زیر سرمی

بیحال سعی در کنار زدنش دارم

_دست از سر من بردارین

درحالی که بازویم را در دست می‌گیرد کلافه میگوید

البرز_رستا برو تو اتاقت استراحت کن بجای اینکه بری از دور اون دوتا رو نگا کنی و یه بلایی سر خودت بیاری

متعجب دستش را بر روی صورتم می‌گذارد

البرز_تو چرا انقدر داغی….‌…‌‌‌‌‌‌………..باز تب کردی که

دستم را به دنبال خود داخل اتاق می‌کشد و توجهی به تقلاهایم نمی‌کند

به زور مرا روی تخت میخواباند و سرمی به دستم وصل می‌کند

جانی در بدن ندارم و با اشک ناله میکنم

_البرز

بوسه آرامش را بر روی پیشانی‌ام حس میکنم و بعد صدای آرامش در گوش هایم می‌پیچد

البرز_جون البرز……………..قربونت برم آجی خوشگلم تروخدا آنقدر خودتو اذیت نکن

کم کم صدای محو می‌شود و در خوابی عمیق فرو میروم

~~~~~~~~~~~~~~~~~

راوی

آراد تماسی با البرز می‌گیرد

قصد دار به‌همراه آوا به دیدن رستا بروند

البرز_سلام………….خوبی؟

آراد_سلام خوبم مرسی تو خوبی ؟رستا خوبه؟

البرز نفسش را آه مانند بیرون میدهد

البرز_بد نیست………………..توی این یک ماه داغون شده…………….امروز دوباره تب کرده بود

آراد سری به تأسف تکان می‌دهد

آراد_چی بگم والا ما هممون شرمنده رستاییم……………….امروز من و آوا می‌آیم پیشش

البرز_باشه بهش میگم

پس از خداحافظی کوتاهی به تماس پایان می‌دهند

پس از اتمام تماس آوا آراد را مخاطب قرار می‌دهد

آوا_من به رستا چیزی نمیگما

مرد نگاه کلافه‌ای به همسرش می‌اندازد

آراد_آوا ما با هم حرف زدیم

دخترک نگاه درمانده‌ای به سوی مرد می‌اندازد

آوا_نمیشه نگیم…………..خجالت میکشم ازش

مرد با لبخند به سمت او می‌رود و کنارش بر روی مبل می‌نشیند

آراد_قربونت برم اگه بهش نگیم و بعدا بفهمه که میدونی چقدر ناراحت میشه،بعدم مگه تو از رستا خجالت میکشیدی

آوا_خجالت نمی‌کشیدم اما قبل از این جریان ها……………….الان من برم چی بگم بهش………..میترسم از دستم ناراحت بشه

تن کوچکش را در آغوش می‌گیرد و بوسه آرامی بر روی موهای فرش می‌نشاند

آراد_اگه بعدا بفهمه خیلی بیشتر ناراحت میشه ها

دخترک خسنه از بهانه جویی های او غر می‌زند

آوا_باشه بابا خودم میگم تو هم همش میخوای خودتو راحت کنی از حرف زدن با رستا

در سمت دیگر شهر

البرز با قدم های کوتاه به سمت اتاق دخترک می‌رود

خواهرک دوست داشتنی‌اش در این یک ماه حال خوشی ندارد

دلتنگ است

در اتاقش را آرام باز می‌کند و اورا بیدار شده و نشسته بر روی تخت میبیند

 

(خب عشقا فصل دوم هم شروع شد

امیدوارم توی این فصل بیشتر حمایتم کنید و کسایی که مشکل عضویت دارن و نمیتونن کامنت بزارن میتونن نظرشون رو زیر پارت های رمان انتقام خون در مدوان بزارن

و اینکه اگر رمان پایان تلخ داشت تا الان تموم شده بود و فصل دوم نداشت

پایان تلخ رمان قانون عشق در قالب یک داستان کوتاه توی سایت مدوان گذاشته شده و خوشحال میشم که بخونید و نظرتون رو بهم بگید🥰😘

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان بلو 4.7 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه: پگاه دختری که پدرش توی زندانه و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده، در این بین پگاه برای فرار از مشکلات زندگیش به مجازی پناه…

دانلود رمان چشم زخم 4 (4)

بدون دیدگاه
خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال کسی هستن که بتونه حالشون رو…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا فرهادی
9 ماه قبل

اولین کامنت
هو هو سوپرایز کردی موفق باشی غزاله جانم ❤️❤️💋

تارا فرهادی
پاسخ به  Ghazale Hamdi
9 ماه قبل

عه واقعا من نخوندم حتما
فدات شم💋❤️

Sogol
9 ماه قبل

ای جانم
بالاخره شروع شد😍

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x