🤟🏿آرتا🤟🏿
گوشیمو برداشتم و اینترنتمو روشن کردم
چهار تا پیام داشتم تو واتساپ که یکیشون مالِ فلور اون یکی ارکا و اون یی سارا و آخری …
آخری مالِ بابا بود !.
کلافه کامی از سیگارم گرفتم و زیر لب گفتم :
+سارا .. سارا گاییدی منو ع بس پیام دادی!..
خوبه جوابتو نمیدم از رو نمیری؛
جواب بدم دیگه وات میترکه ! … .
بعد خوندن پیامش ساکت و صامت به دیوار خیره شدم ، کار این روزام بود.
زل میزدم به یه نقطه نا معلوم رو دیوار ! ..
مگه امروز کنسرت داشتن؟
من که خبر نداشتم!
رفتم توو پیوی آرکا ..
ــ “خاک تو سرت ، قلم پات میشکست میومدی کنسرت؟”
+زر نزن داداش.. .
رفتم رو پیوی فلور ..
ــ”ارتا کاش میومدی سارا خیلی ناراحت شد!”
+به من چه؟..:/
و نوبت بابا شد …
ــ “بیا شرکتت همین الان!”
بد بیاری پشت بد بیاری …
از تهران کوبیده اومده پاریس !.
ریدم به این شانس.
زود کتمو انداختم رو دستم و رفتم سمت ماشین
حرکت کردم طرف شرکت … .
★★★★★
با دیدنم اخمی کرد و از رو صندلی اداری بلند شد؛
سمتش رفتم و دستمو دراز کردم :
+خوش اومدی!..
سری تکون داد و دستمو فشرد :
ــ بشین کارت دارم.
صندلی رو به روش رو عقب کشیدم و نشستم..
ــ تا یه ماه دیگه تو و پارمیدا به عقد هم در میاین
بهتره از خر شیطون بیای پایین چون خودتم بکشی ، تو اون دنیام بری من اون دخترو عقدت میکنم
فهمیدی آرتا؟
پوزخندی زدم و خم شدم تو صورت پر جذبش :
+ من ؛ با اون لاشی ، ازدواج ، نمیکنم..
تو گوشت فرو کن آقای آتاش!
مثل خودم پوزخندی زد ، تازه میفهمیدم پوزخندایی که به سارا میزدم چه تلخی داشت ! …
_ میبینیم!.
حالا بهتره دعوتم کنی خونَت..
خستم … .
سری تکون دادم و هدایتش کردم سمت طبقه پایین …
ــ خونه قشنگی داری !.
دستی بین موهاش کشید و رفت سمت قاب عکسای سارا..
یه تای ابروشو بالا انداخت و عصبی برگشت سمتم :
ــ این کیه؟..
بیخیال پامو رو پام انداختم و شیشه مشروبُ سر کشیدم :
+همخونمه ، همکارمه ، خوانندس..
نشنیدی آهنگاشو؟
نوچی کرد و قاب عکسو گذاشت سر جاش … .
🍃فلور🍃
+میمرد نیم ساعت وایسه تو کنسرت بعد تن لششو ببره خونه؟
میمرد ارکا؟
ندیدی سارا بدون خداحافظی رفت؟
ندیدی چه حالی داشت وسط خوندن؟
ندیدی با چشم دنبال آرتا میگشت؟
عصبی و دلخور خیز برداشت سمتم :
ــ هزار دفعه گفتم اینجوری در مورد آرتا حرف نزن فلور ! …
چرا نمیتونی درک کنی آرتا حالش خوب نیست؟
اشک تو چشمام حلقه زد
مطمئن شدم خیلی ارتا رو بیشتر از من که نامزدش بودم دوست داشت …
+ت..تو .. تو آرتا رو بیشتر از من دوس داری
مگه نه؟
کلافه دستی تو موهاش کشید
ــ هر کدومتون جای خودتونو دارین
ولی آرتا قبل تو بوده ، خوشم نمیاد بی ….
پریدم وسط حرفش و با گریه گفتم
+خودت با خاطره هات ، باهم به درک.
بلیطی که چند روز پیش واسه خودم گرفته بودم تا برم تهران یه سری بزنم به خاله سحر اینا رو کوبیدم رو میز
+با همین بلیط که مالِ امشبه از اینجا برو …
برو آرکا دیگه نمیخوام ببینمت
بهت زده و با دهن باز داشت نگاهم میکرد که کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
سوئیچ ماشینمو از تو کیفم در آوردم و حرکت کردم سمت فرودگاه
پرواز مالِ یکی دو ساعت دیگه بود
میخواستم ببینم که میره …
(2ساعت بعد)
نشسته بودم بین جمعیت مردم و یه ماسک زدم که قیافم معلوم نباشه ، مبادا بشناسنم …
آرکا با یه تیپ مشکی و قیافه در هم داشت با چمدونش میرفت …
از بازرسی داشت رد میشد که بدو بدو رفتم سمتش
پشیمون شده بودم…
اشکام از چشمام پایین میریخت ، با بغض بهش گفتم
+کجا داری میری
همه دنیا جمع بشن ما یکییم
ببخشید ارکا ببخشید
یادته گفتم قول بده تا آخرش با همیم
تو .. تو گفتی باشه
حالا نرو ، پشیمون شدم …
من یه گوهی خوردم تو نرو
اشکامو ماک کرد و بدون توجه به حرفام رد شد و رفت …
با گریه نشستم کف زمینِ سرد این فرودگاه لعنتی …
غلط کردم ارکا …
کاشکی همش یه خواب باشه!…
&شاهرخ(پدر آرتا)&
پسره ابله
اگه ثروت خونواده پارمیدا ام بهش برسه زندگی واسش بهشت تر میشه ولی نمیخواد اینو بفهمه..!
همش زیر سر اون دخترس
اونی که عکساش رو در و دیوار و میز پخش شده بودن
از خونش زدم بیرون و با ماشین شروع کردم به گشتن تو خیابون
چشمم به یه دختر خورد ، آرایشش تو صورتش پخش شده بود ، خیلی شبیه اونی بود که همخونه آرتا شده بود …
پامو رو ترمز زدم و با جلو رفتنم ، از واقعیت عشق بین اون و آرتا باخبر شدم
لبخندی زدم و رفتم جلوش ایستادم
+کاری از دستم بر میاد لیدی؟
سرشو بالا گرفت و پیپشو گرفت سمتم
ــ روشنش کن
فندکمو در آوردم و واسش روشن کردم
با هر پوک که میزد اشکاش روون میشدن
+ببینم .. تو یه کسی به اسم آرتا آتاش میشناسی؟
نگاه غمگینشو بهم دوخت
ــ خوانندس خب ، همه میشناسنش!
+اونو که میدونم
من پدرشم ، حدس میزنم تو همخونش باشی
خودشو جمع و حور کرد و با تعجب از رو نیمکت بلند شد
ــ ت..تو .. بابای اونی؟
اوهومی گفتم که بازم زد زیر گریه
مرده شورتو ببرن ، همش گریه گریه گریه
مخم رفت!
تنکس