شروع کردم توی اتاق قدم برداشتن …
دست راستمو حین حرکت ، روی دیوارای اتاق میکشیدم …
دیوارایی که پوش های طلایی رنگی داشتن …
مقابل یکی از عکسای دیواریش ایستادم و بهش خیره شدم …
توی این عکس ، لباسای اسپرت و شیکی تنش بود …
سوار یه دوچرخه بود و توی یه باغ ! …
آخ ، ویلیام اگه اینجا بودی …
اگه اینجا بودی یه لبِ عمیییق و طولانی ، بی رودروایسی ازش میگرفتم … .
آهی کشیدم و به طرف تختش قدم برداشتم …
خودمو پرت کردم روی تخت نرم و یک نفرش … .
به پهلو چرخیدم که حس کردم دستم زیر بالش ، خورد به یه چیزی …
با کمی مکث نشستم روی تخت و بالش رو بلند کردم …
با دیدن یه برگه ، چشمام برقی زد و زودی برگه رو از روی تخت برداشتم …
بالش رو گذاشتم سرجاش و خودمو روی تخت جلو کشیدم ، طوری که پاهام از تخت آویزون شدن …
برگه رو با کنجکاوی باز کردم …
با دیدن نوشته های توش ، با شوق زیادی شروع به خوندنش کردم :
+ عزیز من ! …
هربار که با خودم تنهام …
به چیز های شیرین زیادی فکر می کنم تا به تو بگم …
ولی …
ولی وقتی با تو اَم از گفتن همه ی اونا ناتوان میشم … .
این واسم خیلی ناراحت کنندس ! …
واسه همین ، الان می خوام افکارمو با این نامه بهت بگم … .
هیچ دختری توی ذهن من به اندازه ی تو اینقدر جذاب ترسیم نشده ، گل من ! …
توی این بیان خشک ، بدون شکوفه ی گل رز ! …
بدون خنده ی تو ! …
بدون چهره ی ناز و تو دل بروئه تو ! …
واسم مثه زَهریِ که توی یک قدمی ، چاره ای به جز نوشیدن برام وجود نداره … .
خوابم یا بیدار؟! …
توی یه رویای تاریک پر زحمت ، فقط باید خودمو به دستای مهربون تو برسونم ، آرامشم … !
تو هنوزم برای من جذاب و الهام بخشی ! …
تو هنوز تنها کسی هستی که روم تاثیرگذاره ! …
تنها یه دلیل توی این دنیای سیاه برای من وجود دارد و اونم تویی … !
ای سرنوشتم ! …
منو دریاب ، باهام بمون ! …
دریاب منو که من بی تو و تو بی من خسته و لب پرتگاهیم ! ... .
از برزخ رویاهای تاریک نجاتم بده … .
نزار حسرت نداشتنت منو مثه شمع هجران آب کنه … !
میبینی عزیزم که چقدر زمونه بی وفائه؟! …
میخوان تورو ازم دور کنن ! …
خورشید دیگه واسمون نمی تابه ، حتی اونم دیگه دلسوزمون نیست … .
من تو رو بیشتر از هر چیزی توی این دنیا دوست دارم … ! من به تو مثل هوایی که تنفس می کنم احتیاج دارم … .
من به تو مثل همه موجودات زنده ای که به آب احتیاج دارن ، احتیاج دارم … .
من به تو مثل سیاره هایی که برای ادامه ی حیات ، به خورشید نیاز دارن تا یک روز دیگه زندگی کنن ، نیاز دارم … .
همونطور که یه بچه به مامان و باباش احتیاج داره … !
من به تو خیلی ، حتی بیشتر از اینا احتیاج دارم ، عزیزم ! … .
تو زندگی منی ، همه چیزم ! … .
قلب من تا ابد مال توئه ، عزیز دلم … .
” از طرف خاطر خواهت ، ویلیام … .”
… چند هفته بعد …
&& آوین &&
_ واااای ، خیلی کار مونده …
یه هفته هم که بیشتر مهلت نداریم …
واییی ، خدااااایااا …
عصبی و کلافه گفتم :
+ ای بابا ، مادرِ من ! …
دقیقا چکاری مونده که اینقدر غرغر داری میکنی؟! … .
مامان با چشمای به خون نشستش بهم خیره شد و دست به کمر گفت :
_ آوییین ! …
ناسلامتی قراره بیان خواستگاریت دختر ! …
خونه به این نامرتبی ! …
از همه مهمتر خودت ، باید بری واسه خودت چند دست لباس مجلسی و قشنگ بگیری …
با چشمای گشادم ، با بهت لب زدم :
+ م … مامان ! …
من ، من تازه همین یه هفته ، دو هفته پیش تمومه لباسای قبلیمو ریختم بیرون و لباس جدید رفتم خریدم ! …
باز داری میگی باید برم لباس بخرم؟! …
مامان چشماشو تو حدقه چرخوند و از غرید :
_ آوین رو مخ من راه نرو دختر …
باید بری لباس مجلسی و شیک بگیری تا کارن وقتی ببینتت سرحال بیاد …
جون بگیره با دیدنت ! …
بیچاره اینهمه مدت پاریس بوده و مشغول درسش …
تو هم وظیفه داری وقتی بیاد اینجا و ببینتت ؛ چشمش که به چشمت افتاد ، خووب خستگی این چند ماه رو از تنش درآری ! … .
با دهنی وا شده ، لب زدم :
+ مامااااان ! …
پرید تو حرفم و حرصی گفت :
_ یامااان ، درد بی درمااان …
پوفی کشیدم و با کف دست ، محکم ضربه ای به پیشونیم زدم …
من تحمل دیدن کارن رو ندارم ، بعد مامان توقع داره بیام واسه ی جنابعالی دلبری هم بکنم؟! … .
هوففف ، خدااا منو بکُش راحت کن … .
* * * *
آوا دستشو گذاشت رو شونم و غمگین گفت :
_ آوین ، توروخدا بیا برو به بابا و مامانت از حسِت نسبت به ویلیام بگو …
خدا رو چه دیدی ، شاید قبول کردن …
نفسمو محکم بیرون فرستادم و پژمرده لب زدم :
+ نه …
هیچی پیششون نمیگم ، اگه مطلع بشن از این موضوع …
مخصوصا بابام ، مطمعنن دیگه اجازه نمیده حتی ویلیام رو ببینم …
زبونی رو لباش کشید و گفت :
_ خب حداقل به ویلیام …
پریدم بین حرفش و ناراحت تر از قبل ، لب زدم :
+ به اونم نمیخوام بگم …
مطمعنم دوستم نداره ، نمیخوام حداقل از دیدنش محروم شم …
آوا عصبی دندوناشو رو رو هم سابید و حرصی گفت :
_ پس چی؟! …
میخوای همینطور دست رو دست بزاری و ازدواج کردنتو تماشا کنی؟! … .
به نقطه ی نامعلومی خیره شدم …
نمیدونستم چیکار کنم ، واقعا نمیدونستم … .
خداوندا فرمانی به ذهن سارا بینداز که اطاعت کند و ویلیام و اوین را به هم برساند🤲🤲🤲
😂😂😂
سارا ی سوال الان اون نامه برای کی بوده اوین؟ب قول هلیا پیچیده شده یا من اول صبی گیج شدم😂🖐🏻
اون نامه نامشخصه واسه کی بوده گلم …🤗😅
خود ساراهم نمیدونه ویلیام برا کی نوشته🥺😂
😂😂😂😂دقییقا
همینو بگووو🤐😂
جون
پیچیده شدا
یا من اخر شبی خنگ شدم
هر دو 🤣
😂😂دهنت
والا خو 😂
البته تو که همیشه خنگی …
چه اخر شب چه موقع دیگه 🤣
عین خودمی
😂😂گاد
انقدر حق بود نمیتونم دفاعیه بدم😂😂😂😂
بیچاره اوین…
سارا .افشین رو بد جلوه نده چون خودشم توراه عشق خلافکار شد دیگ عاقل ترش کن بچمو…
جوووون
😂💖
درود بر تو پهلوان
تو هم مسخره کناااا فقط..
ببینم تو درس نداری ۲۴ساعته اینجا پلاسی؟😂😂
😂میزنمتااااا
چرا درسم دارم ولی خو فعلا انلاینه تقلب میکنم😂😂😂😂تا هفته ی دیگه ک حضوری بشه و عین خر بخونم
اومدی 😢
دلتنگت شده بودم خرههه😭🙁
نوچ تا کنکور دیگ کم میام فقط دعام کنید ک امسال رو قبول بشم…
ایشالله😢
😂سرعتی ک سارا داره خدابیامرز میگ میگ نداشت
دهنتتتتت 🤣🤣
به ولاه راست میگه
😒😑 … :/
خدا شفات بده 🤦♀️😪😂
😂😂😂تو بزار ، فوقش من یه روز نمینویسم تا تو بهم برسی 🤗😅
بزار تو لیست رمان ، خود قادر واست درست میکنه 🤗😘
اره … منم اول همینکار رو کردم گلی 😊😉
باشه 😍😘
چرا پارت نمیزاری🥺
بصبرید تا قبل سه میزارم 🤗😘
امروز کم میزاری ؟ هروز چهار تا میزاشتی خیلی خوب بود🙁
میزارم عزیزم ، الان پارت بعدو میزارم 🤗😘
نویسنده رمانت یه ویژگی داره که فوق العاده بنظر من داره رمانتو مسخره میکنه،یه سوال توهم از اون ادمایی که پولدار بودن اسم شیک پیک پیک داشتنو
خوب میدوته،با چهره جذاب، بقیه چیزارو بد میدونه
افتخار میکنه به این موارد،باید بگم من دیگه بسکه از این رمان ها خوندم حالم بهم میخوره ،ای بابا چقد رمانا تکراری مثل همیشه یه دختر احمق تو سری خور مظلوم،یه پسر پولدار یه ازدواج اجباری در اخرم عشق
فکر کنم شما یکی از صدها نویسنده ای هستی که دوباره این مساعل میاره رو کاغد
دقیقا ایول فلور👌🏿😂💔
خب نخون مادر😄
برای هر رمانی ک میخونی نباید ی معیار بزاری
مثلا این رمان رو ی نویسنده نوجوان ک تجربه ی زیادی نداره نوشته و اگه از این نظر حساب کنی تو نوع خودش فوق العادست و همچین نویسنده میخواد رمانی بنویسه ک فقط ی رنج سنی خاصی رو جذب کنه
و میخواد رمانش آدم رو هیجان زده بکنه
سعی کن هر رمانی ک میخونی رو طبق شرایط نویسنده و نوع و ژانرش قضاوت کنی لاوم
اینجوری ک هیت میدین باعث میشین نویسنده حس بدی داشته باشه و بخواد یهویی نوع نوشتنش رو تغییر بده برای همین یهویی کارشو خراب میکنه
اگه جلدای قبلی رو خونده باشی متوجه میشی ک سارا با هر جلدی ک میگذره داره هی بیشتر پیشرفت میکنه😄💖
یس داتس آفکرس
بجه ها لطف کردن جوابتو دادن 😊
نیازی به توضیح دادن و حرف زدن باهات نمیدونم 🤗😘
😘فدای همتوون 😂💕
جون جون😂💖
😂😂😂😘
دقییقا 👌🏻👌🏻اصلا عاشقت شدم فلور خیلی باحالللی 😂😂
سارا یه سوال
تو پارت چندم از زبون ویلیام و کارن مینویسی ؟؟
قرار نیس از زبون اونا چیزی بنویسم ! …😉😅
سارا ژووون پارت بعدی رو بزار جون من😢😂
باشه الان عشقم 🤗😘
خیلی بیخود شد که
کاش ویلیام پسر آلیس و ایلیاد می بود 😢😭
😂😂😂بابا مگه تامی و کلارا چشونه؟! …
به اون خوبی و قشنگی 😍😎😂