رمان پسر بد پارت 25

4.2
(29)

&& آوین &&

جام شراب رو به طرفم گرفت و لب زد :

_ بگیر … .

آب دهنمو به زور قورت دادم و جام رو ازش گرفتم …
لبخندی حال بهم زنی زد و روی مبل دو نفره ی کنارمون ولو شد …
دستاشو از هم باز کرد و گفت :

_ بیا اینجا … .

نفسمو خسته و بی حال بیرون فرستادم و کنارش با فاصله نشستم …
اخم ریزی کرد ، دستمو گرفت و پرتم کرد تو بغلش …
هینی کشیدم ، شراب ها میخواست بریزه از این حرکتش …
دست راستشو دورم حلقه کرد ؛ همونطور که به جام توی دست چپش زل زده بود ، گفت :

_ نمیخوام ناراحتت کنم ولی …
ولی …

ساکت و سوالی بهش زل زده بودم که سرشو برگردوند سمتم و خیره به چشمام ، گفت :

_ باورت میشه دو روز شده تو اینجایی و اسیرمی …
ولی هیچ خبری از جناب شلبی نشده؟! …
باورت میشه؟! …

بغض به سراغم اومده بود …
درست میگفت ، دو روز میشه که من اینجا دارم زجر میکشم ولی ویلیام ! …
آهی کشیدم که با زدن یه پوزخند ، بی رحمانه گفت :

_ منو باش که فکر میکردم همونقدر که تو میخوایش ، اونم میخوادت ! …

خنده ی کوتاه و کنایه داری کرد و ادامه داد :

_ ولی حالا تو دو روزه که گیرم افتادی و اون هیچ حرکتی نزده ! …
و این یعنی ؛ یعنی اصلا واسش مهم نیس ، بود و نبودت ! … .

بغضمو به سختی قورت دادم و با صدای ضعیفی گفتم :

+ میشه ادامه ندی کارن؟! …
خواهش میکنم ! … .

سرشو با تاسف تکون داد و گفت :

_ آوین …
اون ذره ای بهت علاقه نداره …

با بغض لب زدم :

+ میدونم …

عصبی گفت :

_ پس چرا دست از این علاقه ی مزخرف بر نمیداری؟! …
ویلیام یه آدم قدرت طلب و کثافته …
ببین ، من …
من از اون خیلی بهترم ! …

لبخند تلخی زدم …
لحنش پر حسادت بود …
اره ، اون داشت به ویلیام حسادت میکرد …
از همون بچگی همینطور بود ! …
ویلیام خیلی قلدره ، تو دوران بچگی هم همینطور بود ! …
در عوض کارن …
کارن هیچ زوری نداش …
همیشه توی کوچه ، بین بچه های همسایه کتک میخورد و ویلیام نجاتش میداد …
ناخودآگاه غرق شدم توی اتفاقات ۱۳ سال پیش ، یعنی وقتی تقریبا ۷ سالم بود ! …

#فلش_بک
#گذشته

بدو بدو وارد خونه شدم …
رو به مامان که داشت آشپزی میکرد ، با عجله لب زدم :

+ مامانیییی ، ویلیامو ندیدی؟! …

مامان از گوشه ی چشم نگاهی بهم انداخت و گفت :

_ طبقه ی بالاس فکر کنم ، داشت درس میخوند …
چیکارش داری؟! ‌… .

بی توجه به سوالش برگشتم و از آشپزخونه زدم بیرون …
پله ها رو دو تا یکی طی کردم و به سمت اتاق ویلیام دوییدم …
بدون در زدن ، در رو باز کردم که در به شدت خورد به دیوار و صدای بدی بلند شد …
ویلیام هل زده از رو صندلی میز تحریرش پا شد و نگران ، سریع سریع گفت :

_ چی شده؟! …
صدای چی بود؟! …

بیچاره کپ کرده بود ! …
زبونی رو لبام کشیدم و گفتم :

+ ویلیام ، ویلیام …

نگاهشو بهم دوخت ، کم کم اخم غلیظی رو صورتش شکل گرفت …
دست به کمر لب زد :

_ این چه طرز در باز کردنه؟! … .
سکته کردم بچه ! … .

به طرفش دوییدم ؛ دستشو گرفتم و همونطور که به طرف در می کشوندم ، مضطرب گفتم :

+ بیا بریم ، زود باش … .

دستشو از تو دستم کشید ، سرجاش ایستاد و عصبی گفت :

_ من فردا امتحان دارم آوین ، کجا بیام باهات؟! …

رو به روش ایستادم و نگران گفتم :

+ کارن افتاده تو خطر …

چشماشو ریز کرد و متعجب گفت :

_ چی؟! …

زبونی روی لبام کشیدم و عجله ای گفتم :

+ با شهرام دهن به دهن شد ، شهرامم الان داره میزنتش …
بیا بریم که الان میکشتش … .

وایی گفت و به سرعت به طرف در پا تند کرد …
دنبالش حرکت کردم …
بی توجه به صدا زدنای خاله کلارا و مامان ، از خونه بیرون زدیم …
جلو تر راه افتادم تا جایی که دعوا شده بود رو بهش نشون بدم …
بهشون که رسیدیم ، ویلیام لب زد :

_ تو یه گوشه وایسا آوین ؛ جلو نیای …

الان من و کارنم میایم … .

نگران گفتم :

+ ولی …

منتظر شنیدن حرفم نموند و به طرف بچه ها دویید …
کارن رو از زیر دست شهرام بیرون کشید …
به کارن خیره شدم و لبمو به دندون گرفتم …
خون از سر و صورتش می بارید …
از بینیش داشت خون میومد ، گوشه های لبش پاره شده بود و لباساشم پاره شده بودن …
بی جون خودشو کشید یه گوشه و به دیوار تکیه داد …
چشماش نیمه وا بود و یه بادمجون زیر چشم راستش کاشته شده بود ! … .
نگاهمو از اون گرفتم و به شهرام و ویلیام دوختم …
ویلیام ، شهرام رو حریف بود ولی کارن نه …
کارن با وجود اینکه همسن هموناس و کلاس پنجمه ، ولی زورش به هیچکدومشون نمیرسه … .
ویلیام ، شهرام رو گرفته بود ، شهرام داد و هوار راه انداخته بود و واسه کارن خط و نشون ، میکشید :

_ میکُشمت کارن ، پسره ی چل مغز ! …
ولم کن ویلیام ، ولم کن بزنم فکشو پایین بیارم … .

ویلیام خیلی کلافه شده بود ، عصبی یکهو داد زد :

+ خفه شو دیگه شهرام ! …

شهرام ترسیده ، سکوت کرد که ویلیام بینشون ایستاد و با صدای بلندی گفت :

_ شماها چه مرگتونه هی عین سگ و گربه میوفتین به جون هم؟! …
هاااااا؟! …
مثلا ما فردا امتحان علوم داریم ! …
خودتون که کوفت نمی خونین ، منم از درس خوندن میندازین ! …
اَه … اینم شد زندگی؟! … .

همه ساکت شده بودن و با نگاه مضطربشون ، ویلیام رو نگاه میکردن …
نفسمو لرزون بیرون فرستادم و دستامو بهَم چلوندم …

#بازگشت_به_زمان_حال

با یادآوری اون روز ، خنده ی بی جونی کردم … .
ویلیام از همون بچگی ، قلدر و پر زور بود …
کارن به گرد پاشم نمیرسید و نمیرسه ! … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…
رمان کامل

دانلود رمان گناه

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…
رمان کامل

دانلود رمان یاسمن

خلاصه: این رمان حکایت دختری است که بعد از کشف حقیقت زندگی اش به ایران باز می گردد و در خانه ی عمه اش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
80 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
z
2 سال قبل

جووووون مرسییییی
برم بخوننمممم آخ جون پارررتتت😂💋❤🥺

z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

شاید باورت نشه ولی الان میخاستم خودمو بکشم یهو دیدم پارت گذاشتی پشون شدم گفتم بمونه برا بدن🙂🗡💔😂

Mahsa
2 سال قبل

دلی رو زیر پا گذاشتی که قبل تو شکستگی داشت حال منه عاشق به کی جز تو به کی بستگی داشت تهش واسه منو تو چی داشت

z
2 سال قبل

اصلنم گونا نداله🙂😂
من از اون روزی که نشست جلو چشاش آوینو بگان ازش بدم اومد
قبل اونم ازش بدم میامد ولی ن ب این شدت🗡💔😂

z
پاسخ به  z
2 سال قبل

🙂🤲🏿💔😂

Yeganeh
پاسخ به  z
2 سال قبل

خدایا ……
بقیشو خودت میدونی نمیشه جلوی جمع گفت +۱۸ هست

hana
2 سال قبل

دختره گناه داره .با این که هنوز دنبالش نیومده بازم دوسش داره .از کارن بر خلاف ظاهرش خوشم نمی یاد .

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هقققق این جمله از قهوه هم تلخ ترههه😭😭😭😭

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا این درسته اما ما دخترا باید شیر بشیم که وقتی نعره میکنه تمام حیوونای جنگل از ترس خراب کاری کنن تو شلوارشون پامام پامام 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 😎 🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

چرا مامیتونیم شیر بشیم اما اول از همه باید باترس هامون مقابله کنیم اما کم کم یا به خودمون ارفاق کنیم که من شیری هستم که وقتی نعره میکنه تمام حیوونای مرد جنگل از ترس تو شلوارشون خراب کاری میکنن

👊atena😎
پاسخ به  R
2 سال قبل

اووووو شیر چیه بابا همین دختر بودنمون بالاتر از شیره…
من به این میسوزم ک چرا تو مملکتی هستیم ک زن ارزش نداره…
مگ زن نمیتونه قاضی باشه؟!
نمیتونه رعیس جمهور باشه؟!
.
.
.
ینی برینم به این قانون…

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

تو شهر ما دخترای ۱۳ ۱۴ ساله موتور میرونن تو کجای کاریییی…
من دوچرخه رو بیشتر دوس دارم..

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

اره ولی وضعش خراااااب اخه ما نزدیک به مرز ترکیه ایم مردم هامون از اونا تقلید میکنند حالمو بهم میزنن عنترااااا….

👊atena😎
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

تو مملکت ما اینطوریه مردسالاری یه چیز دیگس
به زن احترام نمیزارن…

R
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

اما من متمعنم در آینده یکی میادو مارو نجات میده 💪🏻🌈🌈💗

🙃Rahajoooon
2 سال قبل

سلاااااااااام من بعد از مدت ها قدم رنجه فرمودم😂😂😂
امروز کلی پارت خوندم واییییی بیچاره اوین 😢
عجقم پارت بعدی رو بزار جون ما😂💔

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

میگم من باید برم یه چند روزی نیام بعد که اومدم سارا منو بشیده باشه و ……..
من آدم خیلی حسودی هستم کلا

2 سال قبل

عشق فقط ویلیام😅

z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

وایییی خدااااا همچین آدمی واقعیه🙂😂
نکنه داداش خودته😂💋

z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

وایی چ ناناص من یه سالو نیم میخام خداااااا🥲💔💋😂
اسمشو بگو هم اسم داداشت هم اسم اون پسره ک اخلاق ویلیامو داره🚶🏿‍♀️😢😂

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

الهیی🥲
یکی از اینا لطفا😈

👊atena😎
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اگ داداشت کوچیکه نگهش دار برا دخترم بیاد دختر نازمو بگیره مامانش فداش شع😂😂😂

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

به کی بدیش؟🤔

🙃Rahajoooon
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

این ک اخلاق منه 😂😂😂
داری به من میگی دیگع 😂😂

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هیییییی روزگار
خوش به حال اون آدمی که سارا اینقد دوسش داره
یه عکس بده خودمو اون شکلی کنم بیام حداقل یه روز ما رو هم دوس داشته باشی عشخم

👊atena😎
2 سال قبل

توروخدا ویلیامو از اوین جدا نکن بچم گناه داره.این پسره چلغوز رو بدن بهم خودم درستش میکنم+۱۰😂

👊atena😎
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هوفففففففف
قهر قهر قهر بابام سلامت روز قیامت😂

Narges
2 سال قبل

عزیزم پارت بعدیوبزارلطفا🙏♥️⁩

👊atena😎
2 سال قبل

دخترا کسی رمان خلسه رو میخونه؟
اگ نمیخونید حتما برید تو رمان وان بخونید خیلی خوبه.

پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

من رمان خلسه میخونم خیلی قشنگ همینطور زاده نور هم قشنگ تو رمان دونی

👊atena😎
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

رمان های مهرناز عالین…

پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

تو همین سایته!؟

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

خودم روانی اونو بخونم ک قاطی میکنم😂

R
2 سال قبل

سارا به نظرت شخصیت من چه جوریه 🤔🤔میخوام ببینم به نظر دیگران من چه جوریم 👻

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

یس داتس آفکرس اما عصبی و فوضول و ماجراجو از همه بیشتر سارا اما یه چی بگم هنوز پنجمم اما یه ۱۲ تایی رشته انتخاب کردم 😉😁 اما خواننده گی و بازی گر بودن رو از همه بیشتر دوس دارم 💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗 و یه دختر بر درون گرا هستم (مخلوتی از دورون گرا و بورون گرا)

👊atena😎
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

دقیقا متن های پرو بیو هرچی… حرف دله ادمه…

👊atena😎
2 سال قبل

کم نوشابه باز کنید…
من حسودیم شدددددد عرررررررررررر
یکی هم بیاد بگه من همه کسه اونم😂😂😂😂😂
از دوس پسر هم خیری ندیدیم والاه..

👊atena😎
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هققق…
قربونت برم…

R
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

ما کو مونیا میگیم هَندوُنَ ها سنگی‌ نیست (سنگی هندونه)

دسته‌ها

80
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x