* * * *
دستمو گرفته بود و با عجله از پله های ساختمون بالا میرف …
اونقدر سریع میرفت که یه جاهایی دیگه میخواستم بیوفتم ! … .
با نگرانی لب زدم :
+ کجا داری منو میبری کارن؟! …
عصبی از لای دندونای چفت شدش ، غرید :
_ هیچی نگوو …
فقط بیا ! …
بیا …
آب دهنمو به زحمت قورت دادم و دنبالش با نفس نفس حرکت کردم …
در پشت بوم رو وا کرد و داخل شد ، منو هم دنبال خودش کشید تو و در رو قفل کرد … .
منو کشوند کنار دیوار و از پشت سفت بغلم کرد …
نگاه هر دومون به در بود که همون موقع محکم کوبیده شد و صدای فریاد ویلیام ، اومد :
_ در رو وا کن کارن …
وا کن این لعنتیو تا نشکستمش ! … .
کارن بی حرکت ؛ حلقه ی دستاشو دورم تنگ تر کرد که در با چند تا ضربه ی محکم ، شکسته شد و بعد تمامه مامور های پلیس ریختن تو پشت بوم …
نگاهم روی ویلیام به گردش در اومد …
تمامه مامور ها ، اسلحه هاشونو به طرف کارن نشونه گیری کرده بودن …
ویلیام عصبی لب زد :
_ هیچ راه فراری نداری ! …
کارن پوزخندی زد و همونطور که منو تو آغوشش چفت کرده بود ، لب زد :
_ اینطور فکر میکنی جناب سرگرد؟! …
ویلیام ابرویی بالا انداخت ؛ همون موقع بود که فشار یه چیز سفت رو روی کنار سرم ، حس کردم …
از گوشه ی چشم به کارن زل زدم که دیدم تفنگشو گذاشته رو پیشونیم …
آب دهنمو با وحشت قورت دادم که کارن پوزخند زنان ، دیوانه وار گفت :
_ به مامورات بگو اسلحه هاشونو بندازن پایین و راه رو واسم باز کنن تا با یه شلیک ، کار آوینو نساختم ! … .
ویلیام دستاشو مشت کرد ، حتی از همینجاهم میتونستم صدای سابیده شدن دندوناشو حس کنم ! …
با صورای قرمز ، غرید :
_ تو همچین غلطی نمیکنی کارن ! …
کارن پوزخندی زد ، تفنگو بیشتر به سرم فشار داد که سرم یکم کج شد به طرف چپ :
_ چرا اتفاقا ، اینکار رو میکنم …
اگه زودتر راه واسم باز نشه ! … .
ویلیام تکونی نخورد و خشمگین به کارن زل زد که کارن یکهو داد زد :
_ فقط کافیه این ماشه رو بکِشم ، دیگه همچی تمومه ! …
ویلیام به خودش اومد ، نگران دستشو بالا آورد و گفت :
_ نه ، نه …
الان دستور میدم عقب بکِشن ، فقط …
فقط تو اون لامصبو بیار پایین ! … .
کارن پوزخندی زد و گستاخ ، گفت :
_ نوچ ، اول بگو باز کنن راهو واسم …
بعد این تفنگو هم میارم پایین … .
ویلیام آب دهنشو مضطرب قورت داد و بدون برداشتن نگاهش از رو کارن ، خطاب به افرادش گفت :
_ اسلحه هاتونو بیارین پایین و بکِشید عقب …
قلبم محکم خودشو به سینم می کوبید …
یکی از افرادش ، نگران گفت :
_ ولی سرگرد ما الان بعد از اینهمه انتظار تازه گیرش انداختیم ! …
ویلیام با صورتی بر افروخته ، داد زد :
_ کاری که گفتمو انجام بدین ! …
زوووود … .
اون ماموره سرشو ساکت انداخت پایین و چند قدم به عقب ور داشت …
بقیه هم همینکار رو کردن …
ویلیام خطاب به کارن ؛ از لای دندونای چفت شدش ، غرید :
_ حالا اون لعنتیو بگیر پایین ! …
کارن خنده ی کوتاه و حال بهم زنی کرد و با کنایه گفت :
_ که باز به راحتی همین یه شانسو هم از دست بدم؟! …
نوچ ، خودتم برو عقب سرگرد …
ویلیام چند تا نفس عمیق واسه کنترل خودش کشید و آروم رفت عقب …
کارن اطراف رو آنالیز کرد ، بعد بدون ول کردن من و کشیدن اون تفنگ از رو پیشونیم ؛ با احتیاط به سمت در قدم برداشت …
نگاه مظلومانمو به ویلیام دوختم …
چرا حرکتی نمیزد؟! ...
میخواست کارن ایندفعه هم در بره از دستش؟! …
یه چند قدم به در مونده بود که صدای شلیک گلوله توی پشت بوم پخش شد …
جیغی کشیدم که دستای کارن از دورم وا شد ، برگشتم سمتش …
بی جون افتاد رو زمین …
به پهلوش خیره شدم ، گلوله به کارن خورده بود …
اما چطور آخه؟! …
نگاهمو به آسمون دوختم …
یه هلیکوپتر پلیس بالا سرمون بود ؛ نگاهم به پلیسی که یه تفنگ دستش بود و یکم از هلیکوپتر بیرون اومده بود ، گره خورد …
پس کار اون بود ! …
هنوز توی هنگ و بهت و تعجب بودم که ویلیام خودشو بهم رسوند …
با فاصله ی کمی ازم ایستاد ، بهش زل زدم و ناله کنان ، لب زدم :
+ ویلیام ! …
لبخند ریزی زد و بغلم کرد …
سرمو گذاشتم رو شونش و اشکام از چشمام جاری شدن … .
عالی عررر
هعی کارن ملد حقش بود میمون
🥲سارا خوبی؟
مرسی بخوبیت خودت چطوری …
از فلور و اتی و بقیه چه خبر!؟ …
فلور از دیشب نی ، نگرانشم
😂والا از بقیه خبری ندارم
فلور ک از دیشب نیست حتی شادم نبود
آتنا هم ک نمیدونم
میخوای خبر خودمو بدم؟😂
هنوز زندم
امتحان دارم امروز ولی خیلی بیخیالم😂
دلم میخواد گریه کنم ولی دارم میخندم
همینا دیگ😂😂😂😂
😅چقدر تو خوش خنده ای خدایی
😂😂خوب نیست؟
من شب تو شاد میحرفم الانم درس میخونم
باشه
سارا خانوم شما ک با من قهرید:/
نوچ … ببخشید اتی ، من یه روانی ام …
بابت حرفا و حرکات دیشب ، عذر میخوام …
از همتون ! … .
دیشب چی شد مگههه
من بودم ولی چیزی ندیدم🥲
🤦♀️🤦♀️🤦♀️فاک
گذشته ها گذشته…
مهم الانه ک خوب باشیم.
منو ببینی چی میگی من با بام دیگ حرف نمیزنم…
هرچی میگن عصبی میشم میخام خفشون کنم…
البته اوضاع من چندساله ک اینطوره هع…
💔پس تازه دارم میشم شبیه تو …
پس من و تو باید خوب هم رو درک کنیم 🤷♀️🤦♀️💔
هلیا پدری ک منت بزاره سرم رو نمیخام.تو خونه با خاهرم اونقدر خوب رفتار میکنه منو ادم حساب نمیکنه…
من دلم میگیره الانم تو دورانی ام ک ب محبت احتیاج دارم کسی منو دوس نداشته باشه از زندگیم میپاکمش چه پدر باشه چه کس دیگ…
تو گذشته بعضی کارا کردم خودمم میدونم کارم اشتباه بوده هنوزم ک هنوزه میکوبه تو سرم بهم میگ ادم نیستی و…
میگ عاقت کردم پس بهتره دیگ همچین پدرو فراموش کرد…
ارزوشه دکتر بشم ارزوشو براورده میکنم فقط بخاطر چندسالی منو بزرگ کرده بعدش دیگ خودم از زندگیشون میرم تا بی من خوب زندگی کنند…
نمیگم بابام بده مرد خیلی خوبیه عاشق مامانمو زندگیش ولی منو نمیخاد…
البته پدر من اینطوریه ها مامانم مثل کوه پشتمه جونشو برام میده…
با گریه هام گریه میکنه با خنده هام میخنده…
مامانا همه همینطورن 😪💔🙂
اتنا هرچی باشه پدره
منم ی روزی پدرم بهم گفت حالم ازت بهم میخوره
منم مجبور کردن ک از الان برای پزشکی بخونم
آتنا متنفر نباش
همچی درست میشه
تو ببخش
خدا بزرگه
هیچی درست نمیشه ، خراب کردن زندگی آدمو …
بعد میگی درست میشه؟😪💔
تو زندگی من بخشش وجود نداره…
هلیا من بدجور کینه ایم دق دلیمو سرشون خالی نکنم ول نمیکنم…
مگ من دوباره برمیگردم ب این سن؟؟؟
دیگ این دوران من پر از عقده گذشت…
دقییقا 😪✅
اوخ بمیرم😢💔
بابا ها همین طورین قدر نمیدونن
فقط مامانا عشقن😢💋
یس 😭😭😭
رها که اصلا برگه چوغوندره 🥺
عع ، نگو اینطور 😑
سارایی ی پارتم بزار خاهیش🥺🙏❤
شب 😅💛
عالی بود سارا جان افرین همینطوری ادامه بده 👌👌🌹🌹
😘قربونت
خانم رز سیاه با ادمین صبحت کردید؟😅
نه هنوز گوشیم شارژ نداره
همینطور این بی صاحاب من سخت افزارش اجازه نمیده پیام بدم 😑😑
داخل تلگرام؟کمکی از دستم برمیاد درخدمتم😊
چه احساسی کارن بیچاره🥲
ساراجونم ببخشیدببخشید خیلی کاربدی می کنی باماقهرباشی🥲
قبول دارم بعضی اوقات آدم یه طوری می شه حتی باخوشم قهره سرجنگه ولی….
قهرنکن مهربون🙂
قهر نیستم فدات شم ، مخصوصا با تو 🙃💔
من چی؟….
با هیچکی قهر نیستم 🤷♀️😅
خوب باشی سارایی🥺♥️🌹💋
مرسی 💛
خوب بود 🙂🚶🏽♀️
مرس💛
خوشگلا شمارتونو حتما به شاد هلیا بفرستید شب تو شاد چت کنیم.
ایدی هلیاHelya_kakouei
😂😂ببین بعضیا فک کنم راحت نیستن شماره بدن خو…
تو گروه ک زدی لینک گروهو بده من من به اینا میدم
شاد لینک نداره فک کنما🙄💔😂
داره خوبشم داره فقط باید ساخته شه
ما ب معلما میگفتیم لینک بدین میگفتن شاد لینک نداره
پس لینکشو ب منم بدین😂💔
اتی ، لینکشو همینجا بزار هرکی خواس عضو شه ..
وای پارسال مارو کشتن تو شاد
خدارو شکر مدیر دبیرستانمون آدمه تو وات کلاسارو تشکیل میده
تو وات؟! …
خوشبحالتون پس 😑💔
شاد لینک نداره جون دل
جدی؟ … من فکر میکردم داره 🤦♀️
شاد بهتر از اینم نمیشه
آره
میگ گروه نداریم تو شاد
حوصله ندارم بزنم
😐اوه ، شانستونو قربون 😂💔
شماها راهنمایین مدیراش عقده این🚶🏿♀️🗡
بیاین دبیرستان همه چی حله🙂😂💔
😪ایشالله یه دو سه سال دیگه 💔💓
والا مدیر راهنمایی ما بتهرین بود الان عقده ای دستمون افتاده…
خب فرق میکنن …
ایشالا
امسال ک دیگ تمومه یه سالم صب کنی راحتی
سارا چ رشته ای دوس داری!؟
خودم انسانی😕
اما مجبور به ریاضی ام
داره خوشگل و ملوسشم داره فقط باید درستش کنی
آتی جون من یه گوشی دیگه دارم شب می فرستم شمارم رو به هلی جون تا با اون اد کنه
😂یکی باید منو اد کنه
الان فقط دارین شماره میدین
آتنا گم بشی
😂من با شماره ها چیکار کنم
مسئولین پیگیری کنن
ساعت ۸ شب ان شو میگیرم ازت…
۸ نمیتونم😂
تایم درس خوندنمه
مشاور برنامه ریزی کرده
۹چطور؟
😂لعنتی ۸ تا ۱۱ دیگه
چشم جونم
اصل نمیدی؟
همون نسیه 🙄💔😂
اها
۸ تا یازده درس بخونی میترکی که😂💔
شاد چجوری گپ زدی
ریدم تو شاد بابا یاد درس میفتم😂💔
اوخ ، دقیقا🤦♀️😪😂
هم دردیم🥲💔🚶🏿♀️🗡😂
پارت جدید کی میزاری.؟
شب احتمالا 💛🙃
مثل همیشه عالی بود ساراجون😘
ویلیام منو یاد رادمان تو رمان معشوقه جاسوس میندازه😅
نمیدونم خوندیش یا نه فصل اولش معشوقه فراری استاده.
فصل اولشو اره خوندم ولی فصل دو رو نه …
حالا از چه لحاظ شبیه اونه؟!🙄😂
فصل دوم قشنگ تر از فصل اول البته از نظر من
عاشق رمان معشوقه جاسوس هستم بخصوص شخصیت رایان و نفس
اره رایان و نفس عالی بودن مخصوصا زمانی که نفس حرص رایان رو در میاورد و بهش ضد حال میزد😂
آره واقعا ولی بعضی جاها دلم برای رایان کباب میشد😢
من میخاستم دوباره بخونم برداشتن🚶🏻♀️😂
در اون حد خوبه؟!🙄💔
«تجربه به ما میآموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم»
((آنتوان دو سنتاگزوپری))
🙄عع کاربر جدیدی؟! …
اصل بده …
😐داداش قمه کشتون کیه
منم دیگه
هلیا قمه کش؟😂
اون تو بودی؟! …
خاک😑💔
🥲😂اره
اره داخل تلگرام . نه ممنونم عزیزم فعلا باید به روزش کنم گوشی را تا ببینم اجازه میده یانه
چون رادمان هم خودش رو جا خلاف کار نشون داده بود ولی در واقع پلیس بود
اوه 😅
چه ورود باحالی😅
مرسی سارا واقعا عالی بود 🙏🙏🙏🙏🙏❤️
خواهش گلی 😅😘
خب فصل دوم رو چون نخوندی اسپویل نمیکنم.
ولی…
از نظر اخلاق یه جورایی شبیه همن.
نمیزارن کسی از کاراشون با خبر بشه.
هویت اصلیشونو جلوی بقیه خوب میتونن پنهان کنن.
و اینکه از کسی که عاشقشن دست نمیکشن هرطور شده به دستش میارن.
😂حالا خوبه این شخصیت یا بد؟!
رادمان پسر خوبی بود و باحال اما آرام بدجور روی مخم بود
که اینطور😪💔
😂ها چی؟
فصل دوم اون دختره بود ک پلیس بود بعد خواهرشو کشته بودن؟
بعد پسره هی میخواست اینو بکنه
بعد این خودش نامزد داشت؟
هلیا جان حالت خوبه؟😂
رادمان آرام دوست داشت اما آرام اومده بود که بفهم دخترعمو کجاس و بعد رادمان نابود کنه که عاشق رادمان شد و دختر عموش هم یعنی نفس پیش رایان (که عشق خودم) بود
اصلا نمیفهمم چی میگی😂
رامان کیه رایان کیه😂
من کیم
برید کنار من بیام توضیح بدم ببین فصل اولش معشوقه فراری استاد هستش که درباره مهرداد هست که یه بیماری داره و مطهره باعث میشه درمان شه و چون پدربزرگ ها مهرداد و مطهره هم باهم دوست بودن یه دوست خانوادگی دیگه هم داشتند که یکی از نوه های اون ایل اسمش نیما بود که مطهره رو واسه خودش می خواست بخاطره همین اون رو می کشونه تو شرکتش و تو چاییش یه قرص می ندازه ولی مطهره دستش به لیوان می خوره و لیوان میشکنه وقتی هم دید نمی تونه مطهره رو به دست بیاره به ادامش میگه بگیرنش ولی مطهره فرار می کنه اما از پله ها سر می خوره و سرش به دیوار می خوره و حافظش رو از دست میده بعد میشه یه خلافکار اما یه روزی مهرداد میفهمه که نیما اون رو دزدیده و لخاطره همین مطهره رو می گیره و می دزده و می خواد یادش بیاره کی بوده اما مطهره بیهوش میشه و وقتی مهرداد می خواسته اون رو ببره به بیمارستان نیما پیداش میکنه و بهش شلیک میکنه وقتی هم مطهره چشاش رو باز می کنه همه چی رو به یاد میاره و سعی می کنه نیما رو بندازه زندان اما نیما می فهمه مطهره حافظش برگشته و…. اه نفسم بند اومد که یکسره با سرعت نوشتم 🥵🥵 بهتره بری خودت بخونیش تو همین سایت هم هست اسم فصل دو هم معشوقه جاسوس هست
خسته نباشی خدایی 😅💔
رادمان خیلی خوب بود شخصیتش.
😂تا اونجایی که من منظورتو گرفتم استاد خلافکار رو میگی اون فصل سه رمانای استاد دانشجو هست.
این معشوقه جاسوس قضیه دوتا دختر عمو هست که یکیشون رو به اسم نفس میدزدن و میبرن دبی اون یکی هم به اسم ارام به بهونه درس میخواد بره فرانسه چون شنیده سر دسته خلافکارا و مسئول هماهنگی جا به جایی دخترا تو پاریسه واسه همین به این بهونه پدر مادرشو میپیچونه تا ازادش بزارن واسه رفتن بعد یه سری اتفاقا میوفته که مربوطه به خانواده ارام…
درکل خیلی قشنگه
نفهمیدم چی به چی شد ولی اره قشنگ بود😂
ناناسی من که فصل یک رو خلاصه کامل گفتم افتاد یا نیفتاد
آره منم خوندم 💎🌈
پیشنهاد میکنم حتما رمان معشوقه جاسوس و حرارت تنت و سفر به دیار عشق همخ بخونید این ۳ تا رمان جزء بهترین رمان هایی که خوندم
خلافکار هم عالیه…من عاشق اراد شدم اونجا
السلام علیک به تمام فرندزهایم😎✋🏻
جررررر
ببخشین از چن روز نبودم
ولی مث همیشه عالی بود سااارااا
لاومی🌚💛⭐
😘خوش اومدی جیگر
😂بودی ک
دیروز بودی
اره دیروز صبح بیدم😂😂
و علیکم و سلام خواهر
هر سه تاشو خوندم
سفر به دیار عشق معرکه بود
هنوزم که هنوزه میرم میخونمش
سرش بعضی وقتا گریه میکنم😂😅
حرارت تنت هم خوب بود مخصوصا کسری عالی بود😂😂
😂کسری خیلی خوب بود
من از مسیح بدم میومد😂
وا مگه بچم مسیح چش بود
البته منم اول های رمان دلم میخواست سر مسیح از تنش جدا کنم اما وسط های رمان پشیمون شدم و ناجور خوشم اومد ازش
فکر کردم فقط من برای سفر به دیار عشق گریه میکنم اما نه انگار همه براش گریه میکنن😢هنوز هنوز یاد حماقت های سروش و پشیمونیش نیفتم دلم میخواد زار بزنم😭همچنین مظلومیت ترنم هم خیلی دردناک بود
ولی خدارا شکر آخرش بهم میرسن و به نظر من همین رسیدنشون بهم ارزش کل گریه ها داشت
مرسی سارایی مثل همیشه عالی😍🙏♥️
خواهش گلی 🙃💓
سرعتی ک سارا توی ماک کردن پیاما داره رو میگ میگ نداشت😂
چ خبرههه
اجازه بده بخونم بعد پاک کن😂
😂نمیخوام بقیه از حسای درونیم خبر دار شن …
کلا ادم تو داری ام ، تو هم بیخیال شو …
من کارم از حرف زدن و این چیزا گذشته …
فعلا فقط میخوام زودتر این رمان کوفتیو تموم کنم و برم 😪🤦♀️💔
🙂یعنی می ک بری
وا
اره دیگه … کار دیگه ای اینجا ندارم ، اینجام فقط واسه گذشاتن رمانم … و وقتی اون تمام شه منم میرم 😪🙂
😐پس منم میرم
نوچ ، شماها باید باشین چون فلور هس …
پیام های منم بپاک…
اوک …
دیگه کاری به مانداری؟🥲
سارااااا🥺
داره دلم می شکنه🙂💔
ببخشید …
سارا اگه بری با ساتور میام تو خوابت ناناست تا ناناس تر شه یا هم میگیرمت از یه کوهی چیزی پرتت می کنم پایین هاااااا گفته باشم شاید با ماشین زیرت کردم
😅من که از خدامه اینکارا باهام شه
سارا چرت نگوهاا
عههه
تو. بری ما کجا بریم ها؟
هر جا بری پایتم من ….😂😂
شمالو بچینی پایتم من😂😂
پاشین بیاین شمال اصن ببینمتون🌚💛
آره سارا خیلی بی انصافی من میگفتم کمه کمش ۱۲رمان بدی بیرون ناراحت شدم 😭 😢 🥺 🖤
اوه … همین ۴ تا رو هم به زور نوشتم 😕😅🖤
سارا چرت نگوهااااا عههه
مین بیرم مین بیرم😑
یعنی چی
تو بری ما کجا بریم
هر جا بری هستیم ما
هر جا بری پایتم من 😂😂💛
شمالو بچینی پایتم من
اصلا بیاین شمال منو هلیا ببینیمتون 😂😂
عه من خودم شمالم😂
😅نه دیگ ، فلور که هس
بری؟😕
سارامن این همه خودموجر دادم که بری؟🥲
😅خب هممون میریم دیگه … باز چند نفر دیگه جایگزینمون میشن ….
مثلا مگه اول اصلا شماها بودین؟ …
نه ، من اومدم بعد آتی … بعد تو ، بعد هلی بعد فلور بعد الن …😪💔
😕
ما عم ک پشمک توت فرنگی😂✋🏻
قبل تو من بودم 🥲
رمانارو میخوندم نمیدونستی😂
سارا بخوای بری ها جرررت میدم در حدی که نتونی اصن انگشتتم تکون بدی😐🔪
😪💔
سارا نه اینستا نه تلگرام و نه شاد؟چرا هیچ راه ارتباطی نمی ذاری؟
من خیلی احساسی ام دلم برات تنگ می شه…من تورویادم نمی ره…🥲
من آیدی شادمو بدم خودت هرموقع خواستی هرموقع حالت بهترشد پیام بده اوکی؟اگردوست نداری بگو ناراحت نمی شم🙂
منم اگه خواستی میدم میخوام قیافه زشتتو ببینم 😁
نه بابا ، بده …
اگه شد پی ام میدم بت 🙂🖤
آیدی شادMita1384🥲
سارا ببین درست بهت آدرس دادم یانه!
باشه …
خانم نوروزی رمانتو عالیه مرسی…
مرسی از نظرت مهربون 🙂💛
خواهش گلم.
💟💛💟💛
منم که یک جفت گوش مخملی دارم که قربون صدقه گوش های مخملیم برین دیگه 😑😑
سارا پیام بالایی درمورد بابام همشو بپاک…
اوک …
تو سفر به دیار عشق من علاوه بر ترنم دلم واسه مهرانم سوخت💔
حرارت تنت هم مسیح اولاش خیلی قلدر بود ولی بعدا آدم شد😂😅
زیاد دلم برای مهران نسوخت بیشتر دلم برای سروش و ترنم و طاها سوخت😢
سارا اگه تو بری من خودم میکشم از دست تو و نامزدم فقط تو هلیا حالمو خوب میکنین امیدم به شماس .راستی این مهراد کیه؟
سارا اگه تو بری من خودم میکشم از دست تو و نامزدم فقط تو هلیا حالمو خوب میکنین امیدم به شماس .راستی این مهراد کیه.؟. فلور کجاس؟
مهراد نی ، دختره …
فلور ع دیروز نی 😪💔
نه من پسرم
😐بخدا دعوای دیشبمون سر همین بود …
برو آقا ، برو که دیگه اصلا حوصله ندارمممم 😪💔
😂جوک نگو
تو پسرم باشی الان دخترت میکنیم
هرهرهر بانمک
ای خدا این چرا فقط واسه پیام ها میگه دیدگاه شما منتظر برسی است 😤😤😤
واسه همه همینطوره حتی نویسنده ها فقط واسه رمان خودشون بدون بررسی میره تو لیست …
دخترا گروه اماده هس…
یکیتون به نمایندگی شماره هارو از هلیا بگیره ساعت ۸ بهم بفرسته…
و بگید کدومتون اینکارو میکنید ایدیمو از هلیا بگیرید و هلیا ایدی خاهرمو بده…
درست ساعت ۸هااااا
😂روانی من به تو نگفتم نیستم؟
الان به بهونه فیلم آموزشی ننم رو گول زدم😂😂
سارااااااااااااااا
سارایی ببین بچه ها چقدر دوست دارن❤
از وقتی که گفتی میرم همه غمشون گرفته
منم غمم گرفت.
درسته دیشب اومدم ولی از همون اول … از همون فصل اول رمان شخصیتت به دلم نشست خیلی باحال بودی مهربون بودی شوخ طبع بودی.
پس نرو
بالا گفتی که شما باید باشید چون فلور هست پس توهم باید باشی
اگه تو بری بقیه هم میرن
فلور زبونتو گاز بگیر لعنتی …
کی گفته من با تو مشکلی دارم؟! …
لامصب دارم میگم روانی شدم ! …
درکم کن 😑🖤
واقعا نمیدونم چی بگم … .
سارا لعنتی جواب باور کن جواب ندی گریه میکنم دلم برات تنگ شده خداااااااااااایااااأااا گناه من چیه!!
بنظرم الان ساراحوصله نداره اذیتش نکنیم🥲💔
افسانه جون آروم باش سارا یکم روبه راه نیست نمی دونم یهو چرااینجوری شد🥲💔
جانم جانم بگو
ساراییی پااارتتتتت🥺💔🙏
یکم دیگه
دخترا یکیتون ایدی شادتون رو بدین به من زود
اگه هستی بگو بفرستم
ایدیمو داری شماره خودتو بفرس مدیرت کنم بچه هارو اد کن
النا من هستم هروخ خاستی بفرس جونم.
ارمیتا اصل بده
آرمیتا متولد۸۴کرمان😊
سارا زیاد به چیزی که فک میکنی حالتو خراب میکنه فک نکن سعی کن فراموش کنی نمیگم میتونم درکت کنم ولی خوب سعی کن بهش فکر نکنی تا شاید بتونی یکم خودتو آروم کنی سعی کن خودتو با چیزای متفاوت سرگرم کنی
مرسی ، سعی خودمو میکنم ولی نمیتونم …
سخته واقعا 🤦♀️😪💔
اس دادی سارا؟
نه الان میدم وایسا …
تو کجا فقط؟!
به شماره اس بده.وات هیچی ندارم
اوکی ولی شماره اشتباس … تعداد ارقامش خیلیه 😑💔
سلام مرسی ساراجون💙💙😘😘😉😉
💛💛💛
سارا…
من شرمندم اون روز یه دعوای درست و حسابی کرده بودم اصلا حرفام و کارام دست خودم نبود حالم بشدت بد بود همه رو سر تو خالی کردم
من یه عذرخواهی بهت بدهکارم خیلی ببخشید معذرت میخوام اصلا نمیدونم چی گفتم
و اینکه امیدوارم دلیلی حال بدت من نباشم
منو میبخشی ؟
مهم نی گلم 😅
من خودمم حالم خوش نبود اون روز ، در هر صورت از همتون عذر میخوام 💔🙂
من همش مونده بودم چطوری ازت عذرخواهی کنم روم نمیشد پیام بدم
نه گلم ، نیازی به عذرخواهی نبود …
من خودم روانیم کلا 🤦♀️💔
😑😑😑 این چه حرفیه که آدم به خودش میگه
سارایی کی پارت میدی؟
فردا دیگ
سارا جونم پارا بزار دیگه🙃نرو ساراااا راستی من قبلا هم گفتم ولی فکر کنم نیومد میشه اگه پی دی اف رمان عشق صوری رو داری لطفا برام بفرستی مرسسی🙂😭💜🤍
باشه عزیزم میزارم …
پی دی افشو قبلا هم به یکی ع بچه ها گفتم ، داشتم ولی گوشیم هنگید پاک شد همچی کلا ع تو گوشیم …
بزار دیگه🙄🙃
🤦♀️عذرمیخوام ازتون خوشگلا .. واقعن متاسفم
خفه شو کسخل احمق یه بلایی س خودت اوردی معلوم نی کثافتتتتتت
سارا پاااارت😭💔💋
ببخشید بچه ها … ببخشید ، مواظب خودتون باشین .. قد یه دنیا دوستتون دارم . خداحافظ
دیگ نمیزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کلا رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
بیشعووووووووووووووووورررررررررررررر کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
رفیق نیمه راه.
سارا تورو خدا نرو😭😭😭😭
بیا شادد
من؟
سارا کجایی چرا جواب بچه هارو نمیدی ببخشید من الان آن شدم 🥺🖤 سارا من دیروز مادر مادر بزرگم مرد دیگه تاقت اینهمه غمو ندارم سارا کجایی 😭
و این بود
پایان تلخ🙂
چرا اینطوری شد؟
آتنا
فک کنیم سارا خودکشی کرده
سارا من تازه میخواستم بهت بگم میشه منم به جمعتون اضافه بشم سارا نرو تروخدا😭😭😭🙃
هننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
فلور برو تو شاد بعد گروه پی ام هارو بخون
خودمم حس میکنم میخواد اسکلمون کنه ببینه چقدر دوسش داریم
ببین سارا خیلی دوست داریم
گروه پکید انقدر زیر فشاریم و دنبالتیم
راست میگه سارا من از فصل ۱ رمانت رو دنبال می کردم ولی هیچ وقتی پی ام نمی دادم
مرض داره مگ ….
بچه ها سارا بی معرفت شد تنهامون گذاشت…
لطفا دیگ شماها نرید من دلم گرف بخداااا💔
بابا معلوم نیست رگشو زده چیکار کرده هرچی پیام میدیم جواب نمیده
بچه اید مگ بابا شما جایه من بودید چیکار میکردید من زندگیمو براتون بگم ک خودتون از غم دق میکنید…
مهم اینه ک در برابر مشکلات مقاوم باشی همین….
باو من دیشب تا ۳ و نیم با سارا داشتم میحرفیدم
زندگیمو تعریف کردمو اینا
اکی بود
حتی بهم گفت فردا بهت میگم چه اتفاقی برام افتاده و اینا
حتی امروزم اوکی بود
اتنا بهش زنگ بزن ببین جواب میده بهت یا نه
شمارشو ندارم بخدااااااااااااا
سارا تورو خدا نرو😭😭😭😭
گروه شاد رو هنوز دارین؟
اگ همه لفت دادن نپاکیدا بدید ب خودم
هنوز هستیم بابا
آتناااااا واقعا؟ 🙂
چی واقعا؟
ما الان درگیر ساراییم بعد تو گروهو میگی؟
کسی ک بفکر خودش نیس حرف منم اهمیت نداره دیگ…
بابا این کسخل زنده هست فقط خانم بیهوش بود بخاطره همین جواب نمی داد
سارا کجا رفتی ؟! ترو خدا نرو
سارا اشتباه میکنی نرووو
وقتی میگی میخوام برم ینی ما باهات بد بودیم یا بدی از ما دیدی که میخوای ترکمون کنی
حداقل بگو برای چی و به چه دلیلی میخوای بری تا ما بدونیم
ما که از مشکلات تو خبر نداریم ولی بی دلیل نرو که پشیمون میشی
همین …..
سارا کووووووووو؟
ی روز نبودم سارا رو ب فنا دادین؟
چی شد رفت؟
من حوصله نداشتم همه ی کامنتا رو بخونم رج زدم
الان چن تا سوال لطفا جواب بدین
۱. گروه رو ساختین؟
۲.این مهداد ک دیروز ماهان بود کیع؟
۳.سارا چرا قهر کرد؟
۴ ایدی شادش رو دارین؟
۵. الان کلا قهر کرد یا ی چن وخ رفت استراحت