… سه ماه بعد …
&& ایلیاد &&
آخرین سیب رو هم بالای درخت کریسمس گذاشتم و از چارپایه پایین اومدم …
الیس و مامان نگاهی به درخت کریسمس تزئین شده انداختن …
لبخند ریزی زدم و دست به سینه گفتم :
+ چطوره؟! …
میپسندین بانو هاااا؟! … .
مامان با غرور سری تکون داد و گفت :
_ واقعا خوش سلیقه ای ! …
البته ، مسر من باید هم خوش سلیقه باشه …
از انتخاب همسری که کردی ، قشنگ معلومه …!
لبخند ریزی زدم …
مامانم بالاخره به خودش اومدو قبول کرد که آلیس بی گناس ! …
بعد از مُردن جاسپر ، یه جورایی همه به خودمون اومدیم …
مخصوصا مامان ! …
بالاخره آلیس رو به عنوان تک عروسش پذیرفت و من از این اتفاق خیلی خوشحالم …
تا همین یه ماه پیش حال هممون گرفته بود بابت پَر کشیدنِ جاسپر ولی … ولی دیگه کم کم به خودمون اومدیم با کمکم گرفتن از روانپزشک و مشاور … .
مامان آلیس رو توی آغوشش کشید و گفت :
_ کریسمس مبارک عروس گلم ! … .
الیس هم در جوابش لب زد :
_ مرسی مامان جون … .
* * * *
با خوشحالی لب زدم :
+ خوش اومدین ! … .
سارا پرید توی آغوشم و گفت :
_ مرسیی داداشی ! … .
کریسمس مبارک … .
بوسه ای روی گونش کاشتم و خیره به چشماش لب زدم :
+ کریسمس تو هم مبارک عشق داداش … .
عقب رفت و افشین جلو اومد …
رفتم توی آغوشش که گفت :
_ کریسمس مبارک ایلیاد خان ! … .
چند بار اروم زدم پشتش و با فاصله گرفتن ازش ، گفتم :
+ همچنین رفیق … .
با آلیس هم سلام و احوال پرسی کردن و همه داخل خونه شدیم … .
مامان که اخلاقش ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود ، با خوشحالی به طرفمون اومد و با سارا و افشین احوال پرسی کرد …
رو لبای همه خنده بود ، رو لبای همه ! … .
همگیمون روی مبل ها نشستیم و شروع به خوش و بش کردیم … .
بعد از چند لحظه ، خانوما بلند شدن تا برن وسایل پذیرایی رو بیارن و من و افشین فقط موندیم … .
ناخودآگاه خم شدم و از روی میز ، نامه های تبریکِ کریسمس رو برداشتم …
شروع کردم به باز کردن و خوندنشون … .
یکی از نامه ها که از همه عجیب تر بود رو برداشتم و بازش کردم … .
ولی با چیزی که دیدم ، آب دهنمو با بهت قورت دادم …
_ ایلیاد ، ایلیاد …
کجایی پسر؟! … .
با صدای افشین سرمو بالا گرفتم که دیدم الیس جلو ایستاده و ظرف میوه رو به طرفم گرفته … .
یه میوه برداشتم و بی جون ، ممنونی گفتم … .
الیس ظرف مبوه رو گذاشت روی میز و کنارم نشست …
سارا مشکوکانه چهرمو از نظر گذروند و لب زد :
_ داداش ، چیزی شده؟! … .
زبونی روی لبام کشیدم و گفتم :
+ آره … .
افشین ابرویی بالا انداخت و با اخم ریزی که روی صورتش بود ، گفت :
_ خب ، چیشده؟! … .
سکوت کردم و دوباره به برگه خیره شدم که مامان نگران گفت :
_ توی اون نامه چی نوشته ایلیاد؟! … .
افشین بی طاقت بلند شد و به طرفم قدم برداشت …
بالا سرم ایستاد و برگه رو از توی دستام کشید و بهش خیره شد …
کم کم اونم توی بهت فرو رفت …
ناباور سرشو بالا گرفت و گفت :
_ ای … اینکه از طرف ، از طرف گروه گرگ وحشیِ ! … .
نفسمو لرزون بیرون فرستادم و گفتم :
+ اره … از طرف توماسِ ! … .
تازه ، بدتر از همه … اینه که علامت پنجه ی سیاه گرگ رو هم اون پایین نامش ، زده … .
افشین دوباره به برگه نگاهی انداخت و انگار تازه متوجه اون علامت شده باشه ، وایی گفت و با تعجب بهم خیره شد … .
الیس که کنارم نشسته بود ، کلافه و نگران گفت :
_ خب معنی اون علامت چیه؟! … .
من و افشین همزمان لب زدیم :
+ یعنی شروع یه دردسر جدید … .
… پایان …
نویسنده :
خب پایان که نمیشه گفت 😅
ولی دیگه پارت آخر جلد دو این بود ! …😌🌷
جلد سه رو همراهم باشید که زندگیِ یه زوج خاص دیگه قراره گفته بشه 🤒… .
امیدوارم تا اینجا از رمانم لذت برده باشید همراهای همیشگی و …
آها اینم بگم اسم جلد سه ” جادوی سیاه “👀🖤
که به زودی پارت گذاریش شروع خواهد شد🤗 ! … .
تممومه شخصیتای جلد دو و یک توی جلد سه هم هستن ولی خب همون اول رخ نمایان نمی کنند 😥😂…
به امید دیدار تا جلد سه 🤗😇
خب قاعدتا سر جاسپر نبوده و پسره رو دزدیده ن و دارن به عنوان به خلافکاری بی رحم بزرگش میکنن که هم ایلیاد رو نابود کرده باشن هم اینکه کسی که دزدیدتش یه جانشین خیلی قدرتمند داشته باشه
و اینکه جاسپر یه ربطی به توماس داره
نه اصلا اینطور نیس 😂
جاسپر مُرده آقاااا مُردهههه😂
عه واقعا دیگه مرد رفت؟ ولی من فقط نمدونم چرا سر کله ش که فرستادن چندشم شد حداقل کامل میفرستادین چی بود آخه😒 مرد که مرد به درک ولی حداقل فقط سرش نبود. سارا همش تقصیر توعه😂
اوکی خب پارت جدید بنویس
بی احساسم خودتونید 😂 من زیاد سر رمانا احساساتمو خدشه دار نمیکنم😂✌🏻
😂😂دهنت سرویس الننن
سارا واى به حالت دروغ بگى!!
.
.
.
راستى ایلیاد مگه پسر عموى افشین نبود. پس این چرا فاش نشد؟؟
اونکه قبلا فاش شد رفت 😂
اگه فاش نمیشد که اینقدر با هم در ارتباط و خوب نمی بودن … فاش شد ولی توی متن رمان نیاوردمش 🤗😂
اهان باشه
جادو سیاه هم فردا صبح میزارى دیگه نه؟😬😅
😂😂😂😂ای وروجک …
حالا ببینم چی میشه 😂
کثافت تولانی تر بزار
😂چشم …
توی جلد سه سعی خودمو خواهم کرد 😊💕
چرا این طوری شد .اشکام داره میریزه .جاسپر جدی جدی مرد .هقققق .سارا به خدا بلایی سر ایلیاد یا الیس بیاد دیگههههه نمی خونم .اییی خدا
😂ای باباااا …
واستون سوپرایز محشر دارم ، اینکه جاسپر رو توی داستان کُشتم نقشم بود …
بهم اعتماد کنین قراره گُل بکاریم 😎
ادم قحطی بود جاسپرو کشتی:/
اقا توماس میخاد چیکار کنه تو فصل سه😂😂
توماس میخواد گُل بکاره …
منتظر باشید فقططط😂
فصل سه رو کی میزاری
نمیدونم شاید فردا 😅
اع امروز بزار😑🥲
حداقل یه روز بگذره دیگه 🙄😂
واییییییییی چرا جاسپر مرد🥺😭😭😭
کی میذاری فصل سومو؟
فصل سه فردا ایشالله
پنجه سیاه گرگ مگه نشون گروه ایلیاد نبید؟
نه ایلیاد ببر زخمی بود
افشین نعره ی شیر
توماس گرگ وحشی که علامت جنگش ، میشه پنجه ی سیاه گرگ 😂
اووووهووو😂
ساراااااا امروز بزار دیگ اههههه
خوشت میاد حرص بخوریم
اگ نزاری اسم زن اصلی فصل سوم رو میگم دیگ خود دانی
بخدا اصلا با حرص خوردن شماها حااال میکنمممم😂😂😂
تو هم فقط تهدید کن 😒 … .
اسم شخصیت دختر توی پارت اول لو داده میشه تو زحمت نکش 😂
تا فردا شب بصبرید میزارم 😘
حالا ک اینطوریه الان میگم
ععع اتناااا 😑😑😑
بابا خب دارم میگم فردا شب میزارممممم دیگه :/🙄
سارا میگم اسم یکی از شخصیت هارو هم بزار اتنا منم خوشحال شم😂😂😂😂😂😂
وایی حتماااا عشقمممم😍
ولی این رمان فعلا فازش خارجیه 😂
وایسا این ۴ جلد تموم شه بعد یه رمان دیگه مد نظرمه مینویسم شخصیت اصلی دخترش تو باشییی😍😘
قربووونتتتتت بشممممممم من
سارااااا عکس ایلیاد رو یکی دیگ واسه رمانش گذاشته
نشی که حیفی 😘
بعله دیگه آقا ایلیاد رفته تو کار خیانت 😏😂
من نمیدونستم رمان دلوین هس اون گذاشته😂😂😂
یادته دلوین گفته بود روی ایلیادمون کراش زده!؟😎
واسه همین عکس عشق منو گذاشته دیگه …
بهت گفته بودم ایلیاد لامصب بد تیکه ایه😌😂
گوساله مگه اآرسام ایلیاده؟😐🤣😂 نمدونستم به مولا…
بعله عکسی که گذاشتی ایلیاد منه 😎😂
حله آقا … .
اع دلوین رمان داره ؟!اسمشو بگو بعدشم شما سارا خانم میزاری یا بزارم🤣🤣🤣🙄🙄🙄
بعله رمان داره 😌
بعدشم دلوین نه فلور 🤨
و اینکه اسم رمانش شاهزاده قلبم هست 🤤
منم پارت اولو خیلی وقته گذاشتم خوشگله 😂
اع چرا برا من نیومده اسمشو دوباره بگو فصل سه رو🤣
جادوی سیاه 🙄
تو هم آلزایمر داریااا … صد بار تا حالا اسمشو گفتم تازه آخر این پارت هم اسمشو گذاشتم 😂
سلام من اولین باره که اینجا پیام میدم و اینکه رمانه خیلی خوبی داری عزیزم.
من رمان زیاد خوندم و اینکه واقعا فوق العاده اس.
و ازت میخوام که جلد سومت رو پارتهاشو طولانی تر کنی تا مخاطب بیشتری داشته باشی…😍🤩😉
مرسی نفس 😊
جلد سه طولانی تر میشه از جلد دو 🤗😘
قلبم تیررر کشید جاسپر…. 😭🙁☹️😥 💔🤧ولی یه حدسایی میزدم که الان نامه رو میخونه میگن بچت زندست و فلان….. اما؟! 🙁😂💔
سلام اسم من زینب هست . برای اولین باره که این جا پیام میدم . من رمانای زیادی خوندم ولی این رمان خیلی زیبا و محشر تر از رماناییه که خوندم . هم فصل ۱ ، ۲ ، ۳ خیلی قشنگ بودن . سارا جون خیلی زیبا نوشتی فقط کاش جاسپر نمی مرد . گریم گرفت . 😭😢😢
سلام اسم من زینب هست . برای اولین باره که اینجا پیام میدم . من رمانای زیادی رو خوندم و قشنگ بودن ولی فصل ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ این رمان جزو محشر ترین رماناییه که خوندم . سارا جون رمانی که نوشتی فوق العاده بود من که خیلی دوست داشتم . واااای جاسپر مرد . اشکم در اومد 😭😭😢