🌵سارا🌵
بعد از اینکه خانوم ، فلور رو از کلاس بیرون انداخت …
شروع کرد به پرسیدن سوال ! … .
نوبت من رسیده بود ، از جام پا شدم و جدی به خانوم خیره شدم …
خانوم سرشو آهسته چند بار تکون داد و با کمی مکث ، شروع به سوال جواب کرد …
تمومه سوالا رو درست جواب دادم ، تنومه بچه های کلاس با بهت و حیرت بهم زل زده بودن … .
با غرور ابرویی بالا انداختم ، راستش واسه خودمم یکم عجیب بود …
چون من فقط یه بار کتاب رو خونده بودم ! … .
خانوم معلم لبخند مهربونی زد و اجازه داد بشینم سر جام … .
نشستم و بعد خانوم شروع به ادامه ی سوال جواباش از بچه ها کرد … .
💫💛💫💛💫💛💫💛💫💛💫💛💫💛💫
داشتم وسایلامو میزاشتم تو کیفم تا زودتر از کلاس بیرون بزنم که همون لحظه رها ، قدم زنان بهم نزدیک شد … .
صورتم در هم شد ، ایش ! … .
دختره ی چندش … .
کنار میزم ایستاد و با زدن یه پوزخند ، گفت :
_هرکاری کنی ؛ به من نمیرسی ، لیاقت نداری ! … .
همونطور که زیپ کیفمو آروم میبستم ، سرد گفتم :
+معلومه که نمیرسم ! … .
مکثی کردم و زیر چشمی بهش زل زدم …
با ابروهایی بالا رفته بهم زل زده بود که کیفمو یه وری انداختم رو دوشم و خیره به چشماش ، با غرور ادامه دادم :
+ مرض که ندارم بخوام برگردم به عقب ! … .
بهت زده بهم خیره شد و گفت :
_ ت … تو چی ، چی گفتی الان؟! … .
خنده ی پر تمسخری کردم و به سمت در کلاس قدم برداشتم … .
از کلاس بیرون زدم که فلور رو دیدم …
به دیوار تکیه داده بود و تو خودش بود ، قدم زنان بهش نزدیک شدم …
دستمو گذاشتم رو شونش و مهربون گفتم :
+ چیشده عشخ من رفته تو خودش؟! … .
از تو فکر در اومد و نگاهشو بهم دوخت …
نفسشو محکم بیرون فرستاد و گفت :
_ هیچی بابا ، مهم نیس …
بریم پرورشگاه … .
اوهومی گفتم و دست تو دست هم از مدرسه بیرون زدیم … .
تا پرورشگاه فاصله ی زیادی نبود ، ساکت داشتیم قدم بر میداشتیم که همون لحظه باز سر و کله ی اون دو تا پسره … حامد و امیر پیدا شد ! … .
کلافه پوفی کشیدم و خسته سر جام ایستادم …
چرا دست بردارمون نمیشدن؟! … .
فلورم متوجهشون شده بود ، اخم غلیظی رو صورتش نشوند … .
دوتایی رو به رومون ایستادن ، حامد با زدن یه پوزخند گفت :
_ میدونستین شما دو تا وروجک ، بیش از حد زشتید؟! … .
ابرویی بالا انداختم و گفتم :
+ از بس خودتو تو آینه میبینی ، چشمات همه جارو همونجوری میبینه ! … .
فلور دست به سینه ، پوزخندی زد …
حامد با دستایی مشت شده و دندونایی چفت شده ، غرید :
_ چرت نگو ! … .
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم :
+چرت گفتن که هنر توعه ، من فقط حرف حساب بلدم ! … .
نفسشو حرصی بیرون فرستاد و با چشمایی ریز شده ، عصبی لب زد :
_ تو کِی آدم میشی؟! … .
سرمو یخورده کج کردم و متفکر ، گفتم :
+ دلم نمیاد خب ، تنها میمونی ! … .
صدای سابیده شدن دندوناش ، خیلی لذت بخش بود …
با اون نگاه وحشیانش ، بهم خیره شده بود که امیر ، خطاب به فلور گفت :
_ چیه ساکتی؟! … .
فلور پوزخندی زد و با بالا انداختن شونش ، سرد گفت :
+ خب آخه کاربردی نداره که بخوام باهات حرف بزنم … .
خنده ی ریزی کردم ، حامد عصبی لب زد :
_ حیف فعلا نمیشه ، وگرنه همینجا با دستای خودم خفتون میکردم ! … .
پوزخندی زدم و سرد گفتم :
+ کاش اون شب … همون شب …
مامانت به بابات میگفت :
” امشب نه عزیزم ، یه شب دیگه ! …”
فلور خشن ، انگشت فاکشو بالا آورد و ادامه داد :
_ افتاد؟! … .
قیافه ی حامد خیلی دیدنی بود ، عینهو گوجه قرمز شده بود ! … .
بی توجه نسبت به اونا ، دست تو دست هم از کنارشون گذشتیم و چند قدم مونده به پرورشگاه رو طی کردیم … .
🌟🚀🌟🚀🌟🚀🌟🚀🌟🚀🌟🚀🌟🚀🌟
غر غر و زر زدنای زهرا خیلی رو مخم بود ! …
_ وایی خدااا ، چقدر این فصل علوم سخته …
من هیچی نمیفهمم اصلا ! … .
کلافه هوفی کشیدم که فلور کتاب علومو پرت کرد رو تخت و از رو تخت پرید پایین …
به سمت زهرا قدم برداشت و کنارش نشست ؛ همونطور که خودکار و کتاب رو از دستش میکشید ، گفت :
_ شکلاتم مغز داره ، تو نداری بیب ! ... .
کجای این فصل سخته ، عین آب خوردن آسونه که … .
با زجر گفتم :
+ آخ فلور توروخدا براش توضیح بده تا خفه شه ! … .
فلور نیم نگاهی بهم انداخت ، سری به نشونه ی باشه تکون داد و شروع به توضیح دادن اون فصل برای زهرا کرد … .
کم کم تمومه بچه ها دورش جمع شدن و به توضیحاتش گوش دادن …
ریز لبخندی زدم ، آجی خودمه دیگه ! …
باهوش ترین فرد رو زمین ! … .
از دور بوسی واسش فرستادم و مشغول مطالعه ی کتابم شدم … .
اوه عالیییی…
اونقدر خسته بودم ک خستگی از تنم رفت مخصوصا کل کل ها با پسرا…😂😂😂
😂چاکر شمااا اتنا خانوووم
مخلصیم حاج خانوم…
😂😂😂دهنت..
اولین کامنت من دست و هوراااااا😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂مبارکه ، جا داره به تو هم یه مدال بدم :🥇 بیا 😂😂😂😂😛
عزیزم مدال افتخارام اونقدر زیاده ک جا نیست اگ میشه من ماشین میخام اونم از نوع جیپ ۴نفری هستن و سقف نداره 😂😂😂
پرررو😂😂😂😂💔
حاجی براتو پررو نشم پس برا کی بشم؟
😂😂😂نه نه ، فقد برا خودممم😛😂🚀🌟
جون دلیییی…
همچنین:)🚀🌟
کامنت ۲ عالی بود خیلی خیلی خوب بود 🖤🖤🖤
منیم گیزیمین چفی؟
چوخ مرسیلر هش ساد فعلا
بوووس بت 😛🌟
🖤🤍🖤🤍🖤
باحال بودواقعا😂
حاضر جوابی شون رو دوست کلا اخلاقشون رو دوست
یعنی خودتونو دوست😃❤
😅مرس
درجه یک عالی💞
قلب بت 🍂💛
باووو عالییی بودددد
دهن مهن هر چی زر مفت بود سرویس کردیننننننننن
درود بر زرمندگان اسلاممممممممممم 😂😂😂😂💙💙
😂😂مخلص شمااااییم
عالی بود خواهران❤❤❤❤❤🌹
ماچ بت 😛🍁
کیف کردم♡
😂💔