رمان الهه ماه پارت ۱۰۲

4.3
(23)

 

 

انگار متوجه ارتباط چشمی شان با هم میشود که اینگونه با حرص به او زل میزند

 

حدس اینکه دخترک کنجکاو شده بود بداند با سام چه رابطه ای دارد سخت نبود..

 

 

چشم در چشم شدنشان زیاد طولانی نمیشود که دخترک از او رو میگیرد و با برداشتن باکس پر از گل های رز به طرف استیج میرود..

 

 

صدای تشویق هیجان زده هم چنان پابرجا بود ..

 

نگاهش معطوف دختر بود که با رسیدن به استیج باکس گل را مقابل سام میگیرد ؛

 

برای دیدنش سرش را تا آخرین حد ممکن عقب میبرد و با صدای بلند و پرنازی صدایش میزند ..

 

 

سام که در حال گوشزد کردن نکته ای زیر گوش یکی از اعضای گروه بود متوجه نمیشود..

 

مهرداد رو به او کوتاه اشاره میکند و سام با اشاره ی او به عقب بر میگردد ..

 

باران با اخم زیر گوش ماهک زمزمه میکند:

 

_تو هم شنیدی دختره چطوری اسمش و صدا زد..

 

ماهک پر حرص ناخن میجود و باران هم با حرف هایش به این حرصی که دارد دامن میزند..

 

دخترک باکس گلش را به طرف سام میگیرد..

 

 

سام کمی خم میشود و تشکر میکند..

 

لبخند پر عشوه ی دخترک مقابل سام دلش را بهم میریزد..

 

پوست لبش را پر حرص میکند …

 

سام برای گرفتن گل دست دراز میکند که دخترک تعمدی و کاملاً محسوس ؛

آشکارا انگشتانش را نوازش گونه به دست سام میکشد و با عشوه ی زیادی لب میزند:

 

_بی اندازه دوست دارم…عاشق خودتم و صدای بی نظیرت…

 

 

سام با جدیتی که ناشی از حرکت زننده ی دخترک بود دستش را عقب میکشد سر بلند میکند و نگاهش آنی تبدیل به دو تکه یخ میشود..

 

 

نگاه سرد و بی تفاوتش چشمان مشکی و آرایش کرده دخترک را دچار بهت میکند و سام بدون هیچ حرفی عقب میکشد..

 

دخترک خیره به او وا میرود..

 

سام بدون کوچک ترین نگاهی به باکس گل بلافاصله آن را در آغوش یکی از اعضای گروه پرت میکند و بی توجه به نگاه های معنادار و چشمان خندانشان مشغول تنظیم کردن میکروفون روی پایه میشود…

 

 

 

دخترک خیره به او وا میرود..

 

 

سام بدون کوچک ترین نگاهی به باکس گل بلافاصله آن را در آغوش یکی از اعضای گروه پرت میکند و بی توجه به نگاه های معنادار و چشمان خندانشان مشغول تنظیم کردن میکروفون روی پایه میشود…

 

 

اگر دست خودش بود بدون آنکه گل را قبول کند باکسش را همانجا رها میکرد

اما مقابل چشم هزاران نفر کار درستی نبود..

 

دخترک یخ زده از واکنش سام سرجای خود برمیگردد..

 

باران خود را جلو میکشد و با لحن مرموزی زیر گوشش پچ میزند:

 

_ متوجه بودی که چطور دستش و لمس کرد..؟

 

این دختر هم شده بود آتش بیار معرکه انگار که آتش روی هیزم خشمش میریخت ..

 

_باران جان کور که نبودم خودم دیدم..

 

 

باران از لحن شاکی و کلافه اش عقب میکشد ..

 

ماهک بیقرار مشغول گزیدن لبش میشود

اما هرچه کرد طاقت نیاورد و در آخر سوالی که مثل خوره مغزش را جویده بود میپرسد :

 

_به نظرت دختره ‌بهش چی گفت که سام اونطوری نگاهش کرد..؟

 

باران بی خیال شانه بالا می اندازد..

 

_چمیدونم ..لابد ابراز علاقه کرده..

از این جمله های دوست دارم و عاشقتم و اینجور چیزا…ما که عادت داریم..

این سالنی که میبینی کمه کم سه چهارمشون کشته مرده ی سامن…

 

باران شروع میکند با آب و تاب از خاطرخواهان سام برایش حرف زدن و چهره ی ماهک هر لحظه گرفته تر از قبل میشود..

 

لبش را آنقدر گزیده بود که طعم خون را زیر زبانش حس میکرد..

 

تمام حس و حال خوبش با حرف های باران میپرد و خشک و بی روح در جایش مینشیند..

 

دیگر هیچ چیزی از آن کنسرت نفهمید..

 

سام میخواند و با صدایش جادو میکرد و کل سالن را به وجد می آورد اما او هیچ چیزی نمیشنید..

 

نگاهش روی هدایایی بود که هر چند دقیقه یکبار از طرف طرفدارانش به او اهدا میشد..

 

پی بسته های تلنبار شده روی هم که سن را پر کرده بود ..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x