رمان دروغ محض پارت 2

4.4
(11)

هوفی کشیدم و سری واسه دور شدن این افکار مزخرف ازم ، تکون دادم …
نگاهمو به ساعت دیواری دوختم ، ساعت نزدیکای چهار بود … .
خمیازه ی بلندی کشیدم ، لباسامو دونه دونه از تنم کندم و در همون حین به طرف اتاق خوابم قدم برداشتم …
در رو وا کردم و داخل شدم ، چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم … .
به سمت تختم پا تند کردم و به ثانیه نکشید که ولو شدم روش ، پلکام رو هم افتاد و به خواب عمیقی فرو رفتم … .

* * * *

خمیازه ای کشیدم و بی حواس سرمو گذاشتم رو شونه ی جورج …
چشمام داشتن گرم میشدن که با صدای عصبی آیکان ، خواب از سرم پرید :

_ آلماااا ، ما اینجا داریم صحنه رو اماده میکنیم …
تو جای یه بار دیگه مرور کردن متنا و دیالوگات ، اومدی واسه من چشماتو بستی و داری میخوابی؟! … .

کلافه چنگی به موهام زدم و گفتم :

+ خب چیکار کنم؟! …
خوابم میاد ! … .

آیکان بی حوصله پوفی کشید که جورج بوسه ای رو پیشونیم کاشت و گفت :

_ خانومی ! …
بزار دو ؛ سه ساعت تمرین و فیلمبرداری کنیم ، بعدش قول میدم تا شب دربست در خدمتت باشم …
هوم؟! … .

ابروهام ناخودآگاه بالا افتادن ، با هیجان پرسیدم :

+ جدی؟! …

با مهربونی اوهوم تو گلویی گفت که بشکن زنان ، لب زدم :

+ ایول ، حله پس …

به طرف جایگاهم حرکت کردم و سرحال و قبراق ، بلند ادامه دادم :

+ فیلمبرداری رو شروع کنید ، من آمادم ! … .

همه با چشمای گشادشون بهم زل زده بودن …
بعد از چند لحظه تعجب از رو صورتشون پر کشید و جاشو به خنده داد …
همگی خنده ی ریزی کردن ، جورج با اون لبخند دلرباش بهم زل زده بود …
خودمم خندم گرفته بود ! …
همه میدونستن رل همیم و رابطمون فرا تر از یه رابطه ی ساده ی دوستانس ! … .
لبخند عمیقی به روش پاشیدم ، تنها پسری بود که تو این چند سال اخیر …
توی فیلمام بهش لب میدادم و اجازه ی دستمالی کردنمو بهش میدادم ! …
راستش من … من با اون بی حیا میشدم و بدون اون میشدم یه : ” پیشی ترسو ” ! … .

* * * *

انگشتامو گرفت و آروم شروع به قدم زدن تو ساحل کرد …
قدم به قدمش گام بر میداشتم ، شونه به شونش حرکت میکردم …
خیره به نقطه ی نامعلومی ، غرق در گذشته لب زدم :

+ هنوزم دنبال خانوادمم …
خانواده ای که ، هع …
که حتی نمیدونم تو پاریس هستن یا نه ! …
تا حالا ، تا حالا کل پاریس رو زیر و رو کردم …
سپردم به چند نفر تا بگردن دنبال خانوادم ولی …
ولی هیچی ، هیچ اثری ازشون نیست ! … .
شایدم هست ولی …
ولی من هیچ نشونی اصلا ازشون ندارم ، جز این …

مکثی کردم ؛ گردنبندمو که به گردنم بود ، گرفتم تو دستم و با باز کردنش ، غمگین ادامه دادم :

+ جز این گردنبند و عکس توش ! …
عکس من و احتمالن مامان ، بابام …
این عکس واسه چندین سال پیشِ و مطمعنن الان اونا خیلی تغییر کردن …
نمیدونم دیگه باید چیکار کنم ، نمیدونم باید چجوری پیداشون کنم …
نمیخوام زندگیم اینطوری ادامه پیدا کنه ، نمیخوام اینقدر تنها باشم ! … .

جورج ایستاد ، منم به پیروی از اون ایستادم …
رو به روم ایستاد و با گرفتن دستام ، خیره به چشمام لب زد :

_ من اینجا چی اَم آلما؟! …
هوم؟! …
من دوست پسرتم ، تو تنها نیستی …
تو منو داری ، منو ! … .

نفسمو محکم بیرون فرستادم و با فشردن انگشتای مردونش ، محزون گفتم :

+ اونکه اره ولی …
ولی آخه خانواده یه چیز دیگس اصلا ! …
خانواده خیلی مهمه ، خیلی ! … .

یه دستمو ول کرد و دستشو بالا آورد …
انگشت شصتشو آروم رو گونم کشید و آرامش بخش لب زد :

_ پیداشون میکنیم ، باهم …
خانوادتو پیدا میکنیم آلما ! …
خیالت تخت … .

لبخند ریزی زدم و گفتم :

+ مرسی که هستی جورج ! …

لبخند عمیقی زد و دستاشو وا کرد …
به آغوش گرم و همیشه بازش پناه بردم ، دستاش آروم دور کمرم حلقه شد …
چقدر خوب بود داشتنش ، چقدر خوب بود ! ‌… .

#B_l🤟🏿🥲

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
24 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maral
Maral
2 سال قبل

سلام سارایی شروع رمان جدیدت بهت تبریک میگم 🧡🎉 میگم سارا یا دوستانی که اعطلاع دارن میدونید از کدوم سایت میشه رمان رخنه دانلود کرد؟ من میزنم تو گوگل سایت ها میان اما هیچ کدوم لینک دانلود ندارن:(

Helya
Helya
پاسخ به  Maral
2 سال قبل

نمیشه دان کرد
هنوز درحال پارت گزاریه…

Maral
Maral
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

چه بد:/
مرسی اعطلاع دادی وگرنه تا شب ازحرص این که نتونستم دانش کنم خوابم نمی برد✨

افسانه
افسانه
2 سال قبل

عالی بود جیگر…

Helya
Helya
2 سال قبل

🥲میشه این جورج عه تو شناسنامه ی چی دیگه باشه؟
اسم جورج انرژی منفی داره
حس میکنم این جورج عه قراره بدبخت بشه در پارت های آینده🥲💔

ĄÝ ŇŰŘ ¤
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

عههه
ساری خب مگه مرض داری غمگین مینویسی با پایان تلخ ؟؟

ĄÝ ŇŰŘ ¤
2 سال قبل

حرفی نیس…¡
چون عالیس 😘
من شدیدا احساس می کنم که آلما اصلا قرار نیست با جورج بمونه و آخر کار با یکی دیگست….
چرا شو نمیدونم ¿¿¡
اومدم اعلام حضور کنم تا بعد نگین چرا نبودی !
در ضمن از این به بعد من همون آی نورم😶
فقط بخاطر شماها‌…..(:
این اسمو دیگه خداییش نمیتونین بشکنین خداروشکر🙃

Helya
Helya
2 سال قبل

مرز های لاس زنی جابه‌جا شد😂

فاطیما ویسی نژاد
فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

عسل بی و عسل بی سی مو مه زهرتر بی
(پیش مردم خوب ولی با من بداخلاقه)

2 سال قبل

ببخشید چرا پیامم رو می پاکید 😑😑

2 سال قبل

آخرین بار هست می نویسم هااا

سلام خانم نوروزی عزیز وقت بخیر رمانتون خیلی خیلی خوب هست و قلمتون بسیار زیبا ولی اگه در این رمانتونم کاراهای مثبت ۱۸ وجود خواهد داشت بهتره کمتر نوشته بشه چون خواننده اون موقع از رمانتون زده میشه و دیگه دنبالش نمیکنه و درباره رمانتون بد گویی میکنه که فلانه و فلانه و نخونیدش دیگه همینطور بهتره ژانر انتقامی رمانتون بیشتر باشه چون طرفدار زیاد داره و من خودم یکی از اون طرفدارا هستم ✨🖤

(با تشکر آی گون پناهی 🌛🌜)

Helya
Helya
پاسخ به 
2 سال قبل

😂کی این پیامو اوکی زد ک بیاد؟
فقط بگین کییی😂

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂معقول چیه پشمام ریخت اصن
اگه زده می‌شدیم چرا ۴ فصل رمانو ادامه دادیم؟😂
زیاد کردن ژانر انتقامی هم باعث میشه رمان یکمی سبک بشه
از اون قسمت منطقی و جذب کنندش میزنه بیرون

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

منظورم شما ها نیستید خواننده های دیگه هست که کامنت نمی زارن

2 سال قبل

خودمم در حال نوشتن یه رمانم 🌛🌜

اسمش رو بیگم یا نگم براتون ؟؟؟

پاسخ به 
2 سال قبل

هست

🛑دَریایِ سُرخ🛑

توجه توجه لطفا از اسم رمانم کپی نکنید با تشکر پناهی چون براش‌ بد تموم میشه فعلا تا اطلاعاتی دیگر باعییی😎😎

Helya
Helya
پاسخ به 
2 سال قبل

وسوسه شدم زنگ بزنم بی بی سی اسم رمانتو پخش کنه😂

Shyli ♡
2 سال قبل

باعرض سلام و ادب و احترام خدمت سارایی خودم
ساری جون میگم حس میکنم ناراحتی ):
خداکنه اشتباه کنم
ای جاننن مح عاشق پایانه تلخم رمانی ک خودم دارم مینویسم هم پایانش تلخح ولی خودم خوشم نیمده ازش برا همین تصمیم گرفتم شیرش نکنم….
وسط رمانم گریه دار هس ایا؟

اتنا واحدی
2 سال قبل

چطوری ساری؟
کم پیدایی؟

فاطیما ویسی نژاد
فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

کی دوست داره زبان لری یاد بگیر من مجازی بهش یاد میدم؟

Varesh .
پاسخ به  فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

من دوست دارم🙃

masomezahra mirzade
پاسخ به  فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

من امافقط چندکلمه

masomezahra mirzade
2 سال قبل

ببینیداین یک بشربامعصومه زهرامن بودم گفتم که لری دوست دارم امافقط چندکلمه

فاطیما ویسی نژاد
فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

آیدی شاد مو میزارم اس بدین بهتون یاد میدم😊😊

Tfhvkbjb

24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x