* * * *
با دیدنش ، چشمام برقی از خوشحالی زد …
به طرفش دوییدم و از پشت سر توی بغلم چفتش کردم …
با ترس هینی کشید …
سرشو کج کرد و از گوشه ی چشم بهم خیره شد …
وقتی متوجه شد منم ، با بغض لب زد :
_ ایلیاد … .
سفت تر از قبل بغلش کردم و در گوشش لب زدم :
+ جونِ ایلیاد … .
چرخید سمتم و توی آغوشم خزید …
بوسه ای روی موهاش کاشتم که با صدای لرزونی لب زد :
_ دلم برات خیلی تنگ شده بود ! …
چقدر دیر اومدی …!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
+ دیر اومدم ، ولی بالاخره اومدم …
ازم جدا شد و یه قدم عقب رفت ، دستاشو گرفتم توی دستام و لب زدم :
+ باید بریم آلیس …
همین الانشم اگه آدرین متوجه نفوذ من به عمارتش نشده باشه ، خیلیه ! …
افرادم دارن بیرون کشیش میدن ، زود باش … .
با چشمایی لب ریز از اشک سری تکون داد و گفت :
_ من ، من نمیتونم بیام ایلیاد …
متعجب ابرویی بالا انداختم و لب زدم :
+ یعنی چی؟! …
آب دهنشو به زحمت قورت داد و همونطور که قدم قدم عقب میرفت ، گفت :
_ برو ایلیاد … برو تا آدرین متوجهت نشده …!
اخم ریزی کردم و گفتم :
+چی داری میگی آلیس؟! …
نیومدم اینجا یه دیقه بغلت کنم برم …
تو هم لطفا این مسخره بازیو بس کن …!
بیا بریم ، بیا … .
_ من نمیتونم بیام ایلیاد … .
نا خودآگاه صدامو بالا بردم و عصبی گفتم :
+ چرااااا؟! …
لب باز کرد تا حرفی بزنه که خودم با عصبانیت در جواب ادامه دادم :
+ حتما اون بهتر از منه ، نه؟! …
ازش خوشت اومده؟! …
مثل من نیست حتما ، حرصت نمیده هومممم؟! … .
دستاشو با زجر گذاشت روی گوشاش …
مثل من صداشو بالا برد و جیغ زد :
_ بس کنننن ، بس کن ایلیااااد … .
پوزخند تلخی زدم و گفتم :
+ باشه ، بس میکنم …
ولی … ولی یه چیز یادت باشه آلیس …
اشاره ای به گردنبند خودم و خودش که گردن دوتاییمون بود کردم و ادامه دادم :
+ چند روز پیش که این ست گردنبند رو گرفتیم ، گفتی …
گفتی ، این گردنبندا رو تا ابد گردنمون داشته باشیم …
تا بدون هم جایی نریم ، ولی خودت که این حرفو زدی …
حالا داری میزنی زیرش آلیس …
لب باز کرد تا چیزی بگه که با عصبانیت گفتم :
+ آدرین یه آدمه دوروئه …
کسی که هر بار یه نقاب به چهرش میزنه …
حق داری ، بایدم جذبش بشی …
هم تیپش ، هم قیافش … هم همه چیش از من بهتره …
ولی …
پوزخند تلخی زدم و همونطور که عقب عقب میرفتم گفتم :
+ ولی هیچوقت فکر نمیکردم ، دوستت دارمات الکی باشه آلیس …
هیچوقت فکر نمی کردم …!
کاش عاشقت نمیشدم آلیس … کاش … .
با چشمای پر حرفش بهم زل زده بود که به سرعت برگشتم و از اون اتاق لامصب بیرون زدم …
یکی از پسرا به طرفم پا تند کرد و گفت :
_ رئیس … متوجه ورود ما شدن …
باید زودتر بریم … .
نفس عمیقی کشیدم و یه کلمه گفتم :
+ بریم … .
* * * *
پوک عمیقی از سیگار لای انگشتام کشیدم و از پنجره ، به بیرون خیره شدم …
نصفه شبه و من هنوز بیدارم …
مگه خاطراتش اصلا میزاره که بخوابم؟! …
فکر اینکه الان به جای من ، توی بغل آدرین لم داده داشت دیوونم میکرد …
با وجود اینکه با بی رحمی پَسَم زده بود ، ولی …
ولی بازم دلم اونو میخواست …
بهش احتیاج داشتم … همین الان ! … .
پوک دیگه ای کشیدم …
چطور تونست توی چند ساعت فراموشم کنه؟! …
پوزخند تلخی زدم ، دوستم نداش که فراموشم کرد …
دوستم نداش …
آه عمیقی کشیدم … .
آلیس … کاش حالا که تازه داشتم به حسم اعتراف میکردم ردَم نمیکردی …
کاش آلیس ، کاش … .
گوشیمو از توی جیبم در آوردم و بعد از باز کردن قفلش ، رفتم توی گالری …
یکی یکی عکسا رو رد میکردم و گریه میکردم …
گوشیم پر شده بود از عکساش ، عکسای تَکیش …
عکسای دو نفرمون …
روی یکی از عکسا استپ کردم …
پوزخندی زدم …
این عکس همون شبی بود که پردشو زدم ، همون شبی که از دنیای دخترونش ، بیرونش کشیدم و تبدیلش کردم به زن … .
این عکسو ، در حالی که لخت و فقط با یه شورت و سوتین بود گرفتم …
توی بغلم بود و دو نفرمون جلوی آینه قدی ایستاده بودیم …
نفسم بند اومد ، حس کردم دنیا داره دور سرم می چرخه …
من به گرمای بدنش ، همین الانش …
همین الاااان احتیاج داشتم … .
هییقق 🥺
سارا جون فخط پایانو خوش کن و اینا رو برسون🥲
و اینکه من عاشق این رمانم ❤
واقعا کیف میکنم همچین نویسنده با استعدادی داریم😄🤞
مرسی فدات شم 🙂
لطف داری عزیزم با استعدادی از خودته عزیزم 😘😅
نظرم این بود پایان این فصلو غمگین بزنم 😂
ولی خب … بخاطر تو هم شده سعی میکنم تغییر جهش بدم 🤷♀️😘😅
همشونو پایان خوش بزن پابان خوش خوبه
عالی مینویسی ✌🏻✌🏻
مرسی عزیزم نظر لطفته 😅🌷
مرسی فدات شم😅❤
بهتر از منه😂!!!!
یاسینی گوش میدی نه؟
دقیییقا😂😂😂😂
پارت بعد خود آهنگو آوردم کلا 🤧😂🍃
سارا یه لحضه وقتی رمان میخوندم با ریتم آهنگ اون قسمتش رو خوندم😐😂این چه وضعیه
شتتتتت😂😂😂😂😂😂😂
اون بهتر از منه پس چرا اینقدر خره🤣🤣وایی داره عالی پیش میره زودتر بزار توروخدا اینارو بهم برسون😂💔الان الیس عاشق ادرین شده که نیومد با ایلیاد؟💔🙄
حالا متوجه میشی توی پارتای بعد که دلیل پس زدن ایلیاد چی بود ! …😂
الان الیس عاشق ادرین شد که با ایلیاد نرفت؟لطفا بهم برسونشون💔😂