* * * *
خسته خودمو پرت کردم روی مبل و نفس عمیقی کشیدم …
به سقف خیره شدم و به اتفاقات اخیر فکر کردم …
کارتی که اون دختر بهم داده بود رو از توی جیبم در آوردم و بهش زل زدم …
پوزخندی زدم … چقدر من احمقم که کارت رو ازش قبول کردم ! … .
زبونی روی لبام کشیدم ، کاش آلیس باهام میومد …
کاش اینطور بی رحمانه بهم ضربه نمی زد …
کاش ، کاش …
خسته از این کاش های بیهوده ، دستی به صورتم کشیدم …
احساس میکنم دیگه خودم نیستم … اون ایلیادی که باید باشم نیستم ! … شدم یه مُرده ی متحرک …
کسی که فقط داره نفس میکشه ولی زندگی نمیکنه … .
من اینجوری نبودم ، بخدا که اینجوری نبودم … .
من … من یه آدم خشن ، زورگو و بی احساس بودم …
اما … اما آلیس منو دوباره ساخت ، با وجود اون دوباره متولد شدم … شدم یه فرد عاشق ، کسی که … کسی که جونشو واسه عشقش میداد ولی حالا کو؟! …
حالا که بهش نیاز دارم کجاس؟! …
من از همینش میترسیدم ، میترسیدم یه روزی عاشق شم و بد تر از اون ، طرفم ولم کنه … .
چقدر سعی کردم از آلیس دوری کنم ولی … ولی اون منو اسیر خودش کرد … تونست وارد این قلب سنگی من بشه و بشه تک ساکن قلبم … حاکم شده بود و فرمانروایی میکرد ! …
اما حیف … حیف که خودش همه چیو بهم زد … همه چیو …
چه رویاهایی که نداشتم … چه نقشه هایی که نریخته بودم …!
چه برنامه هایی که واسه دو نفرمون نداشتم ! …
نفسمو محکم بیرون فرستادم …
اصلا لعنت به هرچی عشقه …
لعنت به هرچی قلب عاشقه ! ….
کارت رو توی دستم با عصبانیت مچاله کردم و از همونجا پرتش کردم طرف سطل آشغال که دقیقا افتاد توش …
دیگه کافی بود … دیگه به اندازه ی کافی از عشق زخم خوردم ، دیگه برای بار دوم نمیخواستم توی دام یه دختر بیفتم …
روی کاناپه نشستم و گوشیمو در آوردم ، رفتم توی مخاطبین و شماره ی دختره رو مسدود و حذف کردم …
از اول هم نباید شمارمو بهش میدادم … .
نفس عمیقی کشیدم که همون لحظه گوشیم توی دستم شروع کرد به زنگ خوردن …
هرمان بود ! … زبونی روی لبام کشیدم و تماس رو وصل کردم :
_ الو ، ایلیاد … .
+ بله هرمان … .
_ ببین من مورد مشکوکی ندیدم …
خودم که از بیرون عمارت آدرین رو دارم دید میزنم ولی افرادم که به عنوان نگهبان رفتم توی خونش ، بهم خبر دادن هیچ چیز مشکوکی وجود نداره …
آدرین و اون دختری که میگی خیلی با هم عادی رفتار میکنن ، نه دوستانه و نه دشمنانه …
همه چیز عادیه … .
توی فکر فرو رفتم ، باورم نمیشد …
یعنی الیس واقعا عاشق ادرین شده؟! …
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
+ اوکی ، شماها لازم نیس بیشتر از این
خودتونو توی دردسر بندازین …
_ یعنی دیگه لاطم نیس زیر نظر بگیریمشون؟! …
+ نه … همین الان به بقیه ی افراد خبره بده و از اونجا دور شید … .
_ باشه …
+ فعلا …
_ فعلا … .
تماس رو قطع کردم …
وقتی الیس پسم زد همش فکر میکردم یه چیزی این وسط کار میلنگه ، حتما از طرف کسی تهدید شده که اینوار رو کرده …
نتونستم بیخیالش شم و واسش بپا گذاشتم …
همش منتظر تماس هرمان بودم که بهم بگه حدسم درست بوده ولی خب … با این تماسش کاملا مایوسم کرد …!
دیگه تقریبا اطمینان پیدا کردم که الیس با خواست خودش ردم کرده …
ولی چرا؟! … یعنی باید باور کنم که حتی یه ذره هم دوستم نداش … اگه دوستم نداش چطور گذاش پردشو بزنم؟! …
چطور من همیشه موج عشق و احساسو توی نگاش حس میکردم؟! … چطور هر وقت صدام میکرد ، بیشتر از قبل عاشق اسمم میشدم؟! …
آهی کشیدم و گوشی رو پرت کردم روی میز روبه روم …
سرمو با دستام گرفتم و شقیقه هامو اروم ماساژ دادم …
سرم داشت می ترکید …
قلبم ، تو به په امید داری بازم میتپی؟! …
دقیقا به چه امید؟! … ببین چقدر تنهایی …!
چقدر … چقدر بدبختی ! ...
آره ، بدبختی … بدبختی که الیس ردت کرد …
بدبختی که کسی دوستت نداره …
یکهو داد کشیدم :
+ چرا میتپی لعنتییییی؟! …
چرااااااا؟! …
یه چند لحظه وایسا ، ایست کن …
در حالی که اشکام از روی گونه هام پایین میومدن ادامه دادم :
+ من دیگه نمیخوام ادامه بدم …
نمیخوام دیگه زنده باشممم …
با تمام توانم فریاد کشیدم :
+ زندگی بدون اونو نمیخوااااام … .
خدایا … مگه من چی کم دارم از بقیه؟! …
اینهمه پول رو میخوام چیکار وقتی اونو ندارم!؟ …
چرا بقیه یه زندگی ساده دارن ولی با عشق هر روزشونو از خواب بیدار میشن ولی من … من اینهمه دارایی و ثروت دارم ولی یه روز راحت ندارم؟! …
از صبح تا شب فقط مشغول رسیدگی به قرارداد هایی که بستم و افرادم هستم ! …
الیس که اومد ، مثل یه نور توی تاریکی شد برام …
حالا چرا ازم گرفتیش؟! … من غلط کردم که توی فکر انتقام بودم ! …
من الان الیس رو میخوام …
اونو میخوام خدا … اونو میخوااام … .
* * * *
♡ … ای داد از غم بی خبری … !
… وای از تو دیگه نیست اثری ! … ♡
تموم شد😐؟
نه باباااا مگه الکیه که تموم شه 😂
هنوز میخوام کلی دیگه حرصتون بدممممم😇😂
اه 😐😂همش یذره میزاری شبیه نویسنده های دیگه شدی😑
وااااا من کجا مثه اونام ؟!🙁
اینقدر ماه و خوشگل تشریف دارم 😎
بعدشم ، اونا دیر دیر پارت میزارن ولی بنده نه ! :)😎😂
سارا جان عزیزع دلم 💕
لطفا کرم هایت را جمع بنما 😂
و این ها را بهم برسان 🤗
بوخودا دیلم بلا ایلی شوخت😪
پایان خوش تلوخدا🥺
😂😂😂😂😂
یکم بصبرید فرزندانم 🤧
یه خورده حرصتون بدم بعد …😂😎
پارت بعد؟؟؟!!🥲🫀
گذاشتم قربون اون یه قطره اشکت بشم 😂