ملمداس: خوب
تیرداد: خوب من هیچی نفهمیدم یعنی چی
ملمداس: خوبم فهمیدی چی میگم در حال حاضر تنها جنی که میتونه کمکمون کنه هرمسه
تیرداد: من باید چکار کنم
ملمداس: هرمس و احضار کن و بهش بگو برای درمان تهمینه و محمد کمکت کنه
نگاهی به اطراف انداختم نمیدونستم توانایی روبه رو شدن با یه جن و داشتم یا نه نگاه خیره ام و به چشم های ملمداس دوختم
تیرداد: محمد بهم گفته بود هیچوقت بهت اعتماد نکنم ولی من عاشقت شدم اون موقع ها که تهمینه دیوانه وار هرمس و میپرسید برام غیر قابل درک بود اما حالا خودم….
مکثی کردم و گفتم: من ذهن ازادی دارم ذهنم به همه جا پر میکشه پس لطفا سعی نکن منو دور بزنی
ملمداس: تو تنها مردی هستی که از زیر من جون سالم به در بردی مطمعن باش اگه طعمه ی من بودی تا الان استخونات زیر خاک پوسیده بود پس بهم اعتماد کن و هرمس و احضار کن
تیرداد: چرا خودت با هرمس حرف نمیزنی
ملمداس: به چند دلیل اولین دلیلم اینه که هرمس به بند کشیده شده درست همون شبی که علی با لشکرش به خونه ی پدر بزرگت حمله کرد، به بند کشیده شد متاسفانه الان از حال و روزش خبر ندارم
تیرداد: اگه به قول خودت به بند کشیده شده چطور میخوای احضارش کنی
ملمداس: ببین پسر خوب قوانین قوانینه تو شخص هرمس و احضار میکنی پس باید شخص هرمس به دیدارت بیاد اگه کسی مانع حضور هرمس به کنار تو بشه مجرمه و پیگرد قانونی داره
پوزخندی زدم و سرم و به چپ و راست تکون دادم
….