پارت 48 رمان نیستی 1

3.6
(5)

 

ملمداس: خوب

تیرداد: خوب من هیچی نفهمیدم یعنی چی

ملمداس: خوبم فهمیدی چی میگم در حال حاضر تنها جنی که میتونه کمکمون کنه هرمسه

تیرداد: من باید چکار کنم

ملمداس: هرمس و احضار کن و بهش بگو برای درمان تهمینه و محمد کمکت کنه

نگاهی به اطراف انداختم نمیدونستم توانایی روبه رو شدن با یه جن و داشتم یا نه نگاه خیره ام و به چشم های ملمداس دوختم

تیرداد: محمد بهم گفته بود هیچوقت بهت اعتماد نکنم ولی من عاشقت شدم اون موقع ها که تهمینه دیوانه وار هرمس و میپرسید برام غیر قابل درک بود اما حالا خودم….

مکثی کردم و گفتم: من ذهن ازادی دارم ذهنم به همه جا پر میکشه پس لطفا سعی نکن منو دور بزنی

ملمداس: تو تنها مردی هستی که از زیر من جون سالم به در بردی مطمعن باش اگه طعمه ی من بودی تا الان استخونات زیر خاک پوسیده بود پس بهم اعتماد کن و هرمس و احضار کن

تیرداد: چرا خودت با هرمس حرف نمیزنی

ملمداس: به چند دلیل اولین دلیلم اینه که هرمس به بند کشیده شده درست همون شبی که علی با لشکرش به خونه ی پدر بزرگت حمله کرد، به بند کشیده شد متاسفانه الان از حال و روزش خبر ندارم

تیرداد: اگه به قول خودت به بند کشیده شده چطور میخوای احضارش کنی

ملمداس: ببین پسر خوب قوانین قوانینه تو شخص هرمس و احضار میکنی پس باید شخص هرمس به دیدارت بیاد اگه کسی مانع حضور هرمس به کنار تو بشه مجرمه و پیگرد قانونی داره

پوزخندی زدم و سرم و به چپ و راست تکون دادم

 

….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x