پارت 49 رمان نیستی 1

4
(5)

 

 

تیرداد: خوب بقیه دلیل هات چیه

ملمداس: دومین دلیلم اینه که اگه خودم به کنار هرمس حاضر بشم ممکنه لشکریان علی متوجه ی حضورم بشن و برام بد بشه و سومین دلیل که از همه ی دلایل محکم تره اینه که از همسر هرمس دل خوشی ندارم اون عفریته به شدت حسود و اب زیر کاهه

 

༺دانای کل ༻

شب هنگام درست در ساعت نحس تیرداد از بالین خود برخاست

نگاه اشفته اش را به اسمان دوخت سکوت شب مو به تنش راست کرد ماه کامل بود

و ابر ها در ان تاریکی به وضوح قابل رویت بودند

به بالین خود بازگشت و تن خسته اش را به عالم بی خبری سپرد

تنها او نبود که اشفته خاطر بود عفریته و پسرانش نیز اشفته خاطر بودن، هرمس بیشتر از یک ماه بود که به دیدارشان نرفته بود

عفریته پسرانش را خواباند باید کاری میکرد

تصمیمش را گرفته بود او به دیدار هَوی خود (تهمینه) شتافت

….

رو به روی او ایستاد از حال او بی خبر بود

با دیدن حال و روز او دل نگران تر شد، زیرا ممکن بود هرمس به خاطر این دختر سر خود را به باد داده باشد

اروم به سمتش قدم برداشت او معصومانه ارمیده بود

دستی به موهای خرمایی او کشید بار ها حس حسادت به این دختر دلش را قلقلک داده بود

با صدای کلفتش او را صدا زد

عفریته: زیبا ترین بنده ی خدا از خواب برخیز

با دست های لطیفش گونه های سرخ تهمینه را لمس کرد

عفریته: زیبا بنده از خواب برخیز

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x