عفریته بی خبر از هوشیاری دخترک اورا فرا میخواند
او بی خبر بود از حال جسمی دختر
بار ها اورا صدا زده بود اما فارغ از تکانی
تصمیم خود را گرفته بود رویا رویی در خواب بهتر از رو یا رویی در دنیای فانی بود
بالای سر دخترک ایستاد چشمان سرخش را بست قبل از وارد شدن به رویای دخترک صدایی شنید
صدا صدای هیچ کس نبود جز هرمس
سریع خود را به اتاق تیرداد رساند مطمعن بود آنقدر دل تنگ شویش هست که با اولین دیدار خود را به اغوشش افکند
سرتا سر اتاق را از نظر گذراند اما هرمس را ندید بلکه شخصی مانند هرمس را دید
آنجا چخبر بود؟؟ شخص در قالب هرمس آنجا چه میکرد؟؟ ایا واقعا قصد جان برادر دخترک را داشت؟؟
عفریته بدون تامل دندان هایش را در شاهرگ شخص فرود اورد و خونش را مکید از اینکه برادر دخترک را نجات داده بود خوشحال بود
لبخندی به جسم بی جان شخص زد
در ان هنگام بوی شهوت تمام اتاق را احاطه کرد
این بو بار ها به مشامش خورده بود
و خوب صاحب این بو را میشناخت
با چشمانی خشمگین به صورت ملمداس خیره ماند
به چشم به هم زدن خود را به او رساند
اورا محکم به دیوار اتاق کوباند و چند مشت متعدد به صورت او کوباند
ملمداس نیز بی کار نماند و اب های جوشان بر روی لطیف او ریخت
عفریته با دست های قدرتمندش گلوی ملمداس را فشرد و با ناخن های بلندش پوست کلفت ملمداس را خراش انداخت
و تهدید امیز گفت: اونقدر رقت انگیزی که حتی ارزش مردن هم نداری از شویم و توله هام دور باش در غیر این صورت به بدترین شکل ممکن خواهی مرد
…