پارت 60 رمان نیستی 1

4.2
(5)

 

چند روزی بود که پام و از خونه بیرون نزاشته بودم میترسیدم که بازم علی بیاد سروقتم

محمد هم هر روز زنگ میزد و گلایه میکرد که چرا نمیرم به دیدنش

از همه بدتر هرمس بود که معلوم نبود داره چکار میکنه و خیلی کم پیدا شده بود اخرین باری هم که ازش پرسیدم چرا اینقدر کم میای پیشم فقط سکوت کرد

با بی حوصلگی به سمت قفسه کتاب هام رفتم تصمیم داشتم کتابی که فاطمه بهم قرض داده بود و تغریبا نصفش و خونده بودم و تموم کنم

هنوز چند صفحه از کتاب و خونده بودم که مامان بدون اینکه در بزنه وارد اتاق شد

سریع تو جام نشستم و به مامان که صورت مضطربی داشت نگاه کردم

تهمینه: چیشده مامان

مامان: تیرداد برگشته

با خوشحالی از جا بلند شدم و به سمت مامان رفتم
تهمینه: واقعا اخ جوون

میخواستم از اتاق خارج بشم که مامان دستم و گرفت و گفت: محمد هم باهاشه امروز مرخص شده

لب هام با زبونم تر کردم و از اتاق خارج شدم
صدای تیرداد و از اتاقش شنیدم به سمت اتاقش حرکت کردم

محمد روی تخت دراز کشیده بود و کیومرث و تیرداد هم بالای سرش ایستاده بودن

با صدای بلندی سلام کردم که همه ی نگاه ها به من خیره موند

خودم و به تیرداد رسوندم و مقابلش ایستادم

تهمینه: چطوری خان داداش

تیرداد توی سکوت فقط بهم نگاه میکرد دیگه خسته شده بودم از این وضعیت امروز باید همه خصومت ها رو تموم میکردم

دست هام و دور گردنش حلقه کردم و بوسه ای به گونه اش زدم

تهمینه: اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود

تیرداد هم بوسه ای روی پیشونیم نشون و لبخندی به روم زد همین کافی بود برای دلجویی

رو به محمد گفتم: تو چطوری خوبی چقدر نازدونه ای تو زود خوب شو دیگه

با خنده گفت: خوبم یدونه از اون سوپ های… مقوی تورو بخورم کاملا خوب میشم

اخم کردم و گفتم: داری مسخره ام میکنی

محمد: نه والا من کی باشم

با اخم ساختگی از اتاق بیرون زدم که صدای خنده ی هر سه تاشون بلند شد

خیلی خوشحال بودم که کدورت ها از بین رفته
تا خود شب با پسرا گفتیم و خندیدیم بعد از خوردن شام هر کی به اتاق خودش رفت

روی تخت نشسته بودم بی خوابی عجیبی به سرم زده بود قصد داشتم اون کتاب ۵٠٠صفحه ای و تموم کنم

ساعت دو میشد که هرمس وگوشه ی اتاق دیدم لبخند بزرگی رو لبم نشست از جا بلند شدم و به سمتش رفتم دستام و قاب صورتش کردم و گفتم: تو اینقدر دیر به دیدن من میای دلت برام تنگ نمیشه؟

….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x