به خاطر عجز و ناتوانی جسمی و فشار روحی که روم بود توان بلندشدن نداشتم
روی زمین افتاده بودم و زار میزدم تمام بدم گِلی شده بودو به خاطر سرما تنم میلرزید
دلم مرگ میخواست بهتر بود قبل از اینکه هرمس یا هر موجود دیگه ای بخواد بکشتم خودم خودم و بکشم
با این فکر از جا بلند شدم ، برام مهم نبود لباس تنم نیس به سرعت خودم و به استخر رسوندم که عمقش به ۴,۵متر میرسید
حال خودم و نمیفهمیدم بی فکر خودم و پرت کردم تو استخر
با هجوم اب به ریه هام موقعیت و درک کردم و شروع کردم به دست و پا زدن
چیزی که واضح بود این بود که مرگم حتمی بود و برای همیشه راحت میشدم
تقلاهام بی خود بود هیچ راه نجاتی وجود نداشت
کم کم به خاطر حجم زیاد اب تو رییه هام بی حال شدم و به زیر اب فرو رفتم که همون لحظه موجودی پولکی سفید رنگی جلو چشم هام ظاهر شد ،ناخن های بلند و دست های کشیده ای داشت صورت لوزی دهن بزرگ ، چشم های کرد و کشیده ی ابی کمرنگ و موهای بلند ، دو پای لاغر اَره ای مانند داشت
با چشم های گرد شده بهش زل زده بودم حتی توان دست و پا زدن هم نداشتم
به سمتم حمله کرد همزمان شروع کردم به جیغ زدن که اب پر قدرت تر از قبل وارد ریه هام شد
اون موجود با یه دست موهام و گرفت و به سطح اب کشید با همون یه دست منو به بیرون استخر پرت کرد
همینکه به بیرون از اب پرت شدم شروع کردم به بالا اوردن اب ، به سختی اکسیژن و وارد ریه هام میکردم
نیم ساعتی میگذشت که روی زمین افتاده بودم و واسه زندگی مزخرفی که داشتم گریه میکردم که صدای تیرداد و شنیدم
اصلا دلم نمیخواست تو این حال منو ببینه اما به ثانیه نگذشت که منو دید و سریع خودش و بهم رسوند
من و بین بازو هاش گرفت و گفت :حالت خوبه ؟ باز اومده بودن سراغت ؟!
قبل از اینکه چیزی بگم همون موجود به بیرون ای پرید
تازه زیبایی اون موجود و میدیدم چشم های ابی و لب های سرخ با پوست سفید، تن برهنه اش به قدری زیبا بود که من که من بودم نمیتونستم چشم ازش بردارم
موهای خیسش که تنش چسبیده بود و با دست های کشیده اش به یه طرف شونه اش ریخت و رو به تیرداد گفت :بیا
صداش چند بار تو گوشم اکو شد
تیرداد بی اختیار از جا بلند شد و به سمتش حرکت کرد
یک قدم با اون موجود فاصله داشت که …..
…
{ملمداس موجودی شبیه پری دریایی است. دارای بالاتنه بسیار زیبا و جذاب است. اما در قسمت پایینتنه دو داس بزرگ، برنده و بسیار خطرناک دارد. در بعضی مناطق استان هرمزگان دستان او را بجای پاهایش، شبیه داس میدانند.
مِلمِداس، در آیین زرتشت و اساطیر ایرانی، نام زنی است بسیار زیبا، که آراسته به انواع گوهرهای گرانبها میباشد. ملمداس بر جوانان پدیدار میشود و آنان را به همآغوشی با خویش فرامی خواند، اما به هنگام همخوابی پاهای او، همچون اره ای جوان هوسباز را قربانی میسازد و او را تکّه تکّه مینماید}