رمان دروغ محض پارت 26

4
(10)

ریز لبخندی زد و فشار ریزی به دستام ، وارد کرد :

_ یه زمانی..
یه زن و مرد ایرانی؛تصمیم به ازدواج میگیرن!.
این در حالی بوده که خونواده هاشون ، با این وصلت؛مخالفت میکردن..
اما خب ، اینا اهمیتی به نظر پدر و مادراشون نمیدن و..
خب؛ازدواج میکنن…
یه ، دو سه سالی میگذره..
زندگیشون به خوبی و خوشی؛خلاصه که..
چند ماه اخیر زنه همش سردردای پی در پی داشته و..
دیگه مَرده هم مشکوک میشه ، زنشو ور میداره میبرتش پیشِ این دکتر..
اون دکتر..
حتی میرن خارج!..
آخع وضع مالیِ مَرده خعلی خوب بود!..
خلاصه که..
معلوم میشه زنه…

به اینجا که رسید ، مکثی کرد..
ابرویی بالا انداختم و متعجب ، لب وا کردم :

+ خب؟..
زنه چی؟..

لبخند تلخی زد و با ول کردن دستام ، خودشو عقب کشید..
به صندلیش تکیه داد و محزون ، ادامه داد :

_ سرطان داره!..

هینی کشیدم و دستمو گرفتم جلو دهنم ، نمیدونم چرا قلبم خودشو محکم و دیوونه وار به قفسه ی سینم می کوبید!..

_ بر میگردن ایران ، مَرده ماجرارو برا خونوادش تعریف میکنه..
اونام دم گوشش شروع میکنن به حرف زدن که..
که ” یه زن دوم بگیر..
بالاخره بچتون احتیاج به یه پرستار داره ، احتمال داره زنت بمیره..
میخوای اون بچه رو بدون کمک یه زن ، بزرگ کنی؟..
میتونی اصن؟..”
دیگه..
اینم میبینه حق با خونوادشه!..
ناچار یه زن دوم میگیره؛ماه های آخر بارداریِ زنه بوده که موضوعو متوجه میشه..
خعلی ناراحت میشه ، اصن قلبش میشکنه!..
نصفه شب ، پا میشه ع جاش..
یه نامه واسه همسرش مینویشه ، چمدونشو ور میداره؛میزاره میره… .
فرداش هم ک مَرده پا میشه و میبینه..
عشقش گذاشته رفته..

سکوت کرد..
خیره به فنجون قهوه ش؛نفس عمیقی کشید..
سرمو کمی کج کردم و متفکر لب زدم :

+ خب؟..
منو آوردی اینجا تا این چیزا رو بم بگی؟..

تک خنده ای کرد و دستی به صورتش کشید :

_ نه..
آوردمت اینجا تا بت بگم…

صورتشو جلو آوردم و فِیس توو فِیسم ، ادامه داد :

_ طُ ، دخترِ اون زن و مَردی!..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان آن شب

          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو…
رمان کامل

دانلود رمان دژخیم

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه…
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه.…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x