*2017-کیش*
آیدا:
درددرسرتاسربدنم جولان می دهدتوان بازکردن چشمانم
راندارم هواسرداست چشمانم رانم نمک بازمی کنم گلویم
خشک شده عمه رامی بینم چشمانش قرمزاست به طرفم می
آیدمی گردوآهسته ناله می کنددرست حرف هایش رامتوجه
نمی شوم فقط چندکلمه:چه بلایی بودسرت اومد…پس اوهم
فهمید؟کبودی های بدنم همه چیزراثابت می کندبغضم رافرومی
دهم دربه سرعت بازمی شودمهنازاست برای چه آمده؟به
حضورعمه توجهی نمی کندبه طرفم می آیددستم رامی
گیردمی خواهم دستم راازدستش خارج کنم نمی گذارمی
خواهم سرم رابه سمت مخالفش برگردانم نمی
توانم:آیداعزیزم…..کاش برود مهنازازجواب ندادن من عصبی
می شودروبه عمه صدایش رابلندمی کند:این بودمراقبتتون؟؟؟
این بودمثل چشماتون ازش نگهداری می کنید؟زندگی
منوخراب کردیدبستون نبود؟زورتون به سربچم رسید؟؟؟عمه
ام عصبانی است مانندخودش جواب می دهد:تولطفاازحس
مادرانه ودلسوزانه حرف نزن….بعدشم مگه تقصیرمابوده؟؟؟؟
مهناز:کل مهمونی حواستون نبوداین بچه کجاست؟؟خوبه دیگه
اون پسره که کاری باهاش نداریدفقط زورتون به
آیدارسیده…من دیگه نمی ذارم بمونه شماتوانایی نگهداری
ازبچه منوندارید..عمه ازبین دندان هایش می غرد:مهنازبدترش
نکن بذارخودشون موضوع روحل کنن….مهنازعصبی
ترمانندخودش پاسخ می دهد:می دونی راه حل پدرگرامیتون
چیه؟ازدواااج…هیچ به روحیه این بچه فکرکردید؟یافقط
آبرتون؟من نمی ذارم بچم تلف بشه می روددررامحکم می
بندددنیابرسرمن آوارمی شود…..
دلم برای خودم می سوزدسرهیچ اشتباهی….مهنازنگذاشت
کاری راکه حاج آقامی خواست انجام دهندونتیجه آن
شدعقدموقت دل به چه چیزخوش بود واردمی شود آریان
خجسته مالک نصف شرکت لوازم پزشکی تهران که کل ایران را
پوشش می دهد کسی که برای حفظ آبرویش مرا…
ارمیتا باهام قهری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه به خدااز صبح ناراحتم گند زدم تو زنگیت🥲😭نمی خواستم اینطوری بشه ببخشید😭🙏❤
اونقدر خندیدمااااا
مامانم میگ ارمیتا کیه منم میگم نمیشناسم شاید از اون یکی کلاسمون باشه میگ نه این میشناستت میگ تو باز با کی رل زدی میگم بخدا پسر نیس سوتی دادم بعدش همه چیو تعریف کردم اونقدر خندیدم گف خاک تو سرت تو هنوز از رمان دس نکشیدی…
عزیزم خودتو ناراحت نکنیاااا به یه ورمم نیس ک میخان باهام چیکارکنند ولی از این به بعد پیام ندین بهم مرسی عشقام.
باشه عزیزم🥲❤💋
مگ میشه باهات قهر باشم فلورمممم
تو دوردونه منی خوشگل…
میسی فلورجونم❤💋
ارمیتا من هنوز گیجماااااا بابا خیلی گنگ مینویسی…
راستی تو دوازدهم تجربی هستی مگ؟دیروز به مامانم گفتی😅😅
اندکی صبر😈
من غلط می کنم دوازدهمم هنوز اول راهم می گم نمی کشم عجب کاری کردم اومدم تجربی دیشب فهمیدم مامانته گفتم جمش کنم بدترشد🥲
من زود گوشی رو از دستش گاپیدم نوشتم مامانشم
اوه🥲😅
وگرنه تو یه چیزایی مینوشتی ک منو دار میزد..
ارمیتا دیروز خالمم خونمون بود امروز رفتم خونه مامانبزرگم دیدمش میگ ارمیتاجونت بهت پی ام نداده😅
واییی🥲😂
عالی بود آرمیتا همین جوری ادامه بده عیزم 🖤🖤
میسیی عزیزم♥️💋
راستی با ادمین حرف زدی؟
نه هنو
عالییی عزیزمم ❤️
میسی فاطمه جونی❤
آرمیتا پارت بعد کی میذاری؟
لطفا پارت بعد طولانی تر باشه
یکم دیگه می ذارم🥲یکم بیشترش می کنم ولی زیاد بذارم تموم می شه خودم هنوز کامل ننوشتم😅
عالی بود مثل همیشه..
قربونت افسانه جون💋❤
ارمیتا زنده ای؟؟
چرا خبری ازت نیس؟
متاسفانه هنوز زنده ام😅
امتحانا شروع شدن دبیراهم نهایت همکاری یک روز دوتا امتحان زیست و شیمی گذاشتن😅