پاییزه خزون پارت ۶۸

4.4
(5)

 

پاییزه خزون

لبخندی زدمو گفتم
_حالا تو ببین من جواب مثبت میدم بهت بعد این خطو نشونارو برام بکش ،
رو برگردوندمو گفتم
_ایشش،مردم شانس دارن ماهم شانس داریم
انگار این حرفم جریش کرد با حرف صورتمو برگردوند سمته خودشو لباشو به گوشم چسبوند و پچ زد
_شیرینم ، یه بار دیگ حرفتو تکرار کن و ببین اون زبونتو چجوری قطعه قطعه میکنمو میدم سگا بخورن ،دوباره بگو تا سگ شم باشه !!!!
منم با سرتقی گفتم
_اوممم باشه
تا اینو گفتم منو تو بغلش گرفت و سفت فشردم جوری که صداش پرده صماخمو مالش داد آروم گفت
_فک کنم دریای من دلش مشت و مال میخواد که اینقدر خیره سر بازی درمیاره ولی من خوب بلدم دریای سرتقی که حرف گوش نمکنرو رام کنم ،مگه نه دریا خانم!؟
_ساحلم
_دریا من دوس دارم بگم دریا مشکلیه ،اصن دریا بیشتر میاد به ارمین تا ساحل
_نچ ،ساحل قشنگه
بی توجه به حرفم سرمو از سینش فاصله داد و به چشمام نگاه کرد و گفت
_کی قرار دریای وجودمو آروم کنی دریا بانوی من
_چرا داری دلمو با حرفات مثه زلزله ۱۰ ریشتری به لرزی در میاری ،میدونی اواره دلم تحمل این همه دوست دوست داشتنو توجهو نداره ،یه دفعه کل آوار رو سرت آوار میشه
_هر چی از تو برسه به من شیرینه حتی آوارش باشه شیرینم؟!
_آرمین
_آرمین!
_میشه همیشه اینقدر خوب باشی هیچوقت نری !
_دریای من ،خبر نداری قلبمو تو موجای موهات جا گذاشتم ،کجا برم وقتی قلبم لا به لای موهات گیر کرده!؟
تو حلاجی کردن حرفای شیرین و عاشقانش بودم چقد قشنگ با حرفاش تار و مارت میکرد

توراه خونم بودیم و آهنگ ملایمی هم پخش بودش
من تنفنگی شده ام
رو به نبودن هایت
روبه یک پنجره در
جمعیت تنهایت
فکر کردم که خودم را به ت و نزدیک کنم
نزدیک کنم
بی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم شلیک کنم
خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت
قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت
موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد
علیرضا قربانی هم گناه
چقد آهنگش به دلم نشست ،تو حال و هوای آهنگ بودم به آدمای این شهر دودی چشم دوختم ،به ماشینایی که سرنشیناش معلوم نیست چه حس و حالی دارند ،شادند یا غمگین خوشحالن یا افسرده ،ولی کاشکی هیچکی حالش مثل من نباشه کاشکی همه خوب باشن خوشحال باشند ،کاشکی همه همه چیو باهم داشته باشند نه اینکه من یه چیزو دارم ولی چند تا چیز حیاتی و ندارم ،دستام اسیر شد ،اسیر دستای مردی که زیاد نمیشناختمش ،نمیدونم دل بستن بهش بعد اون اتفاق تلخ درسته یا نه ،نمیدونم بله گفتن به این همه نه تو زندگیم درسته یا نه ،اره من پر از ندونستنم نمیدونم وسطه این زندگی مرده چیکار باید کرد،گرمای دستش شد بخاری برای دستای سرد و یخی من ، نمیدونم میدونید یا نه یه جایی تو فیزیک خوندیم دمای تعادل ،دقیقا دست من و ارمینم به دمال تعادلش رسیده بود و هم دما شده ولی کاشکی رفتارای ضد و نقیضشم به تعادل میرسد کاشکی میفهمید واقعا میخوادم یانه ،بعضی اوقات که به تفاوتامون نگاه میکنم زندگی کردنو کنار این مرد غیر ممکن میبینم ،ولی همیشه که قرار نیست غیر ممکنا غیر ممکن بمونن ،شاید باید بیشتر بشناسمش باید بیشتر باهاش وقت بگذرونم تا ببینم ارمین واقعی که پشت این کالبد پنهون شده کیه ،دستمو رو دنده گذاشتو دسته خودشم روی دسته من ،همونطور که به جلو خیره شده بود گفت
_تا حالا کسی بهت گفته که ناخنات و دستات چقد حالتش قشنگه ؟! هیچ وقت حق کاشتن این آت و آشغالارو رو ناخنای صاف و زلالت نداری دریا بانو
_جدی میگی!!! من از دستام متنفرم ،آخه این دستای سبزه و دراز من چه زیبایی میتونه داشته باشه آرمین ،جوک میگی

دستامو سفت تو دستاش فشار داد و گفت
_صدبار نگفتم حق نداری به اموالی که مال منه ،تمام و کمال توهین کنی!؟ شیرفهم نشدی یا شیرفهمت کنم ضعیفه؟!
خندیدمو صدامو نازک کردم گفتم
_آقامون شیریفهم نشدم حالا منو با چی میزنی

تک خندی زد و با همون جذبه همیشگیش گفت
_بعد عقد بهت نشون میدم با چه چیزایی میتونم بزنمتو و تنبیهت کنم ،الان چشم گوشت باز میشه
پشت بنده حرفشم چشمک ریزی رفت ،که دوباره دلم با صدای بلند شروع به ساز زدن کرد و  خون تو رگهام با سرعت بیشتری پمپاژ شد ،شیرینیش مثه هیجان قبل از سوار شدن ترن هوایی هم ترسناکه هم جذابه
_راستی دریا بانو مگه آموزشگاه کلاس نداشتی؟
_چرا داشتم ،ولی گفتم اول با تو حرف بزنم ،میدونستم نگرانم شدی ولی من حالم خوب نبود آرمین نه روحی نه جسمی ،من این چند روز انگار دوباره مرگ عزیزامو حس کردم ،آرمین من شاید آراز و بخشیدم که اینم همون کشش خونمونه ،ولی من فراموش نمیکنم دردامو ،
پوزخندی زدمو ادامه دادم
_میدونی برای منی که تا حالا یه سیلیم نخورده بودم خیلی این داستان سنگین بود ،ولی نمیتونم چیزیو تغییر بدم ،به خودم قول دادم هر روز دردامو مرور کنم یادم چه چیزایی رو این منه قوی گذرونده ،پس هیج جای زندگی برای منی‌ که زنگ زندگی همیشه سازش ناکوک بوده ته خط معنی نمیده چون ته خطو بارها مرور کردم تا به اینجا برسم ،
مکثی کردم و تو چشماش نگاه کردم باید حرفامو بهش میگفتم ،باید تکلیف این رابطه پر دردسر مشخص میشد یا اینوری یا اونوری ،
_آرمین ،تو این مدت کمی که باهات آشنا شدم و با این شناخت نسبی که دارم الان ،تو مرده خیلی ایده آلی هستی برای دخترا ،همه چیز تمومی و خوب با توجه به شغلت درک خوبی داری از دردای بدخیم آدما ‌،ولی باید تکلیفمون روشن بشه ازت میخوام این مدتی که من تا آخره عید راجبه آینده و موندمون باهم فکر میکنم ،تو ام فکر کنی راجب خودموو ،راجب اینکه اگه پاتو گذاشتی تو زندگیم یعنی دلم به دلت گرمه ،یعنی بدون تو نداریم ،یا باهمیم یا دوتایی نیستیم ،یعنی اگه یه دختر و پسر خوشگل تر از همدیگه دیدیم قرار نیست دلمون بلرزه ،ما دلامونو برای هم لرزوندیم، آرمین این مدت که من نیستم و دوریم از هم بشبن فکر کن ،من شرایط با دخترایی که دورتن فرق میکنن ،من مثل تو بچه پولدار نیستم ،همیشه سعی کردم رو پای خودم وایستم ولی پشت محکمی نداشتم ،آرمین وقتی اومدی تو زندگی من یعنی شدی مادرم پادرم خانوادم ،پس حواست باشه که یه روز منتی نزاری سرم که اون موقعس دلم هیچ وقت برات سر نمیخوره ،
انگار حرفام تحت تاثیر گذاشته بودش
_تو فکر میکنی من همینجوری بدون فکر یکاریو انجام میدم؟! نه دریا بانو من قبل پیشنهاد به تو همه فکرامو کردم ،دو دوتام شده سه تا ولی دلم آخ دلم که تو کیش چشمات ماته ،اره دریا بانو خواستن من سطحی نیست ،خواستن من با تک تک سلولای تنمه که دریا بانو رو صدا میزنه که این تشنه گمشده رو نجات بده ،درسته بهت گفتم با دخترای رنگ و وارنگ بودمو رابطه داشتم ولی دلیل بر لاشی بودن نمیشه که بخوام حرفیو بهت بزنم که خودمم ایمان نداشته باشم بهش ،وقتی گفتم میخوامت یعنی برای پیرشدن کنار همدیگه میخوامت برای شریک شدن لحظه های غمم میخوامت برای همه زندگیم میخوامت رو راست بگم ،زندگیم با تو قشنگ تره ،فرفری من ،
لبخند زدم نه با لبم با قلبم که یکی هست که میخواد منو ،که دلش وصل شده به دلم ،دوست داشتم بهش موضوع ارش و بگم ،بگم یه نامرد باهام چیکار کرده ،از ترسام بگم که شاید دوباره همون بلاها سرم نیاد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…
رمان کامل

دانلود رمان دیازپام

خلاصه:   ارسلان افشار مرد جدی و مغروری که به اجبار راضی به ازواج با آتوسا میشه و آتوسا هخامنش دختر ۲۰ ساله ای…
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
رمان کامل

دانلود رمان سراب را گفت

خلاصه : حاج محمدهمایون امیران، مردی بسیار معتقد و با ایمان، تاجر معروف و سرشناس تهران، مسبب تصادف دختری جوان به نام یاس ایزدپناه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
2 سال قبل

عالیه.خسته نباشی

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x