رمان دروغ محض پارت 25

3.8
(10)

* * * *

توو خونه مشغول استراحت بودم که همون لحظه گوشیم زنگ خورد ، ور داشتمش و به صفحش زل زدم..
شماره نآشناس بود ! … .
اخم ریزی کردم ، حس خوبی نداشتم نسبت به این زنگ و تماس!.
پوفی کشیدم و با کمی مکث ، تماس رو وصل کردم … .
گوشیو زدم رو بلند گو و همونطور که به طرف آینه ی اتاقم حرکت می کردم؛لب زدم :

+ بله؟! …

صدای کُلُفتِ یه مَردی توو فضای اتاق ، پیچید :

_ باید حرف بزنیم خانومِ اسکارت..

* * * *

لبخند هیزی به روم پاشید و با چشم اشاره ای به لیوانِ قهوه ی رو میز کرد :

_ بخور قهوه طُ..
سرد شد!.

لیوان قهوه رو با اخمِ ریز رو پیشونیم ، پس زدم و گفتم :

+ گفتی حرفای مهمی میخوای بم بزنی..
خب ، من میشنوم!..

آهسته سرشو چند بار تکون داد و با خنده ی ریزی ، گفت :

_ باشه ، ولی…
مطمعنی میخوای بی حاشیه حرفمو بت بزنم؟..

سرمو محکم تکون دادم که اوکی ای زیر لب گفت و با کمی مکث ، شروع کرد به حرف زدن :

_ من..
پسر عمتم!..

ابرویی بالا انداختم و پوزخند ریزی زدم..
چی؟..
پسر عمم؟..
خنده ی مسخره واری کردم و بریده بریده ، لب زدم :

+ تو ، تو فک کردی من الاف توعم..

به خنده هام پایان دادم ، از رو صندلیم یه ضرب پا شدم و با خشم ، ادامه دادم :

+ گفتی بیام اینجا که این کصشرا رو تحویلم بدی؟..

نیم نگاهی به دور و ور انداخت و بی حوصله گفت :

_ من باهات شوخی ندارم خانوم بازیگر!..
من پسر عمتم..
چن سالی هس به افرادم سپردم پیدات کنن تا یه سری چیزا رو بت بگم..

توو نگاهش جدیت موج میزد؛آب دهنمو قورت دادم و نامطمعن لب تر کردم :

+ چطوری باید حرفاتو باور کنم؟..
مدرک داری؟..

پوزخندی زد و محکم گفت :

_ دلیلی واسه دروغ ندارم..
اعتماد کن بهم ، من اومدم اینجا تآ از این فلاکت نجاتت بدم..

ساکت بهش زل زده بودم که دستامو رو میز گرفت تو دستاش و ادامه داد :

_ تو همه چی داری..
پول ، خونه ، ماشین..
ولی یه چی این وسط نداری که جای خالیش بدجوری داره اذیتت میکنه..
و من میدونم اون چیه …
الانم اینجام تا اونا رو بت برسونم؛اگر بهم اعتماد کنی…
هوم؟..

نفسمو کلافه بیرون فرستادم و بی هواس لب باز کردم :

_ ب..باشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هستی
2 سال قبل

سلام
هر روز بزار دیگه بعد اینکه زیاد ترش کن

هستی
2 سال قبل

نکنه امیر علی فامیل آلماست

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x