حرکت لبهایی که هر آن ناتوانم میکرد متوقف شد، فقط بوسید… چندین و چند بار، نرم، بی صدا، باخط بوسهای به چانه و لب هایم رسید و نگاه دوخته شدهام به سقف را خاموش کرد
چشم بستم مثل شنا رفتنش روی لبهایم تمرکز کرده بود
هر بار در فاصلههای کوتاهش چند کلمه میگفت
– تلافی نکردم.. اصلا مگه چیکار کردم که میگی تلافی؟… که میگه سر حرفم بمونم؟
در آخرین بارش قفل شده به لبهایم با تاخیر و فشاری تن سنگینش را با آرنج باز کردن فاصله داد اما سایهاش روی تنم بود
صدای نفسهایش را میشنیدم جرات چشم باز کردن نداشتم، بدنم حرفی میزد که مغزم نمیتوانست باور کند وقتی کنار او انقدر گیج و سرگردانم!
چند لحظه ساکت ماند با تردید و درمانده گفت
– یعنی میگی زوری بود؟ میگی چون نمیخواستی به حریمت تجاوز کردم؟… بیشعور و نفهمم فقط خواستم خودمو…
نظرم همین بود اما نمیدانم چرا حس می کردم او را من به اینجا رساندم و از آزردگی زیاد به حال من فکر نکرد
با یک کلمه حرفش را بریدم
– نه
– پس چرا گریه میکنی؟!
از سنگینی نگاهش چشم باز کردم در همان حال سایه انداخته روی تنم خشکش زده خیرهی صورتم بود
نفهمیده بودم کی و چرا اشکم چکیده! شرمگین از شرایط زمزمه کردم
– نمیدونم… ترسیدم، فکر کردمــ…
نتوانستم ادامه دهم، خط محوی به لبهایش نشست غم روی چشم هایش سایه انداخت
– فکر کردی میخوام تا تهش برم؟
به تایید سر تکان دادم، پوزخند زد
– یعنی حرف روز اولمو هیچی حساب نکردی؟ اگه الان بگم اگه میخوای برو همین الان نصف شبی فرار میکنی و میری نه؟ میری از شرم راحت بشی؟
خیره به چشم هایش سر بالا انداختم
– نه… نمیرم
– چرا؟ مگه نترسیدی؟ مگه فکر نمیکنی انقدر بدم؟
باز به تایید سر تکان دادم، احساس کردم مثل من گیج است اما بیشتر گیجِ رفتار من تا خودش که ناگهان حمله کرد!
شرمنده و گیج گفتم
– خب تقصیر شما بود.. عصبانی بودین، تهدید کردین، خب از رفتارتون که یهو پریدینــ…..
لب گزیدم
– ببخشید
با مکثی کوتاه لبخند زد آرنج خم کرده گفت
– منم میخوام بگم ببخشید ولی بعد از اینکه کارم تموم شد و حالم جا اومد میگم
نزدیکتر شده داغی و طعم لبهایش را این بار لطیفتر بدون ذرهای عجله یا خشم با به بازی گرفتن لب هایم چشیدم
نفسم را مثل هر بار حبس کردم ناگهانی با گاز گرفتنی نه چندان دردناک لبهایم را کشید تنش را حرصی کنارم روی تخت انداخت
– لعنتی
زمزمهاش حرفی داشت که هر چقدر هم بی تجربه فهمیدمش، دست هایش را دور تنم پیچیده گفت
– ببخشید حق باتوئه تقصیر من بود، همون بود که گفتم… میخوام فقط حست کنم و هر بار طمعم بیشتر میشه، حریص تر میشم ، سختمه ولی سر حرفم میمونم نه تا تهش که تو ببری.. نمیذارم.. نمیتونم.. صبر میکنم تا تهش که بگی میمونی، هر چقدر هم طول بکشه صبر می کنم تا قبول کنی
سرم را پایین کشیده خجالت زده در سینهاش پنهان کردم خندید
– خوبه! داری میفهمی گرمی نفست و حس کردنش چقدر برام مهمه
مات شدم! فکر کرد حرکتم به خاطر خواستهی او بود؟
تکان نخوردم نفسم حبس شد باز خندید
– زور الکی نزن از حرفم بر نمیگردم، چطور تو میتونی دقیقهی نود بزنی تو حال من بگی صوری که نتونم رد کنم من نمیتونم حالا که کار از کار گذشته و نمیتونی بری بگم نمیذارم بری؟ تازه من منصفترم وقتی میگم که خودتم نمیخوای بری
حرفش لرزی شیرین اما دلهره دار به جانم انداخته دلم فرو ریخت
با پوزخندی صدادار و مسخره در حالی که سرم را سفت روی سینهاش نگه داشته بود گفت
– کلهات تا صبح همینجاست نفس بکش خفه میشی ها؟
با تعلل و آرام اما بی صدا نفسم را رها کردم کفری تنم را فشرد
– لعنتی! چطوری انقدر خوب و طولانی کنترلش میکنی و نگهش داشتی؟ هر بار با این هیکلم به نفس نفس میفتم ولی تو تکون نمیخوری؟
از کلافگیاش خندیدم هیجان او را من هم داشتم که عیانش نمیکردم، تنم لرزیده فهمید، تن عقب کشید کفری دست زیر چانهام گذاشته سرم را تند بالا کشید
– به ریش من میخندی ملیجه؟ جای تقلید از داداشت جوابمو بده، ببیـــن!
محکم و با فشار لبهایم را مهر کرد چشم بسته نفسم را حبس کردم طولش داد و من تکان نخوردم با کمبود هوا سر عقب کشید، دم عمیقی گرفت دمی کوتاه و با تعلل گرفتم آن هم بیصدا!
دست از زیر چانهام برنداشت تا نگاهش کنم
– رازش چیه؟ من مثلا ورزشکارم باید کنترل نفسم بهتر از تو باشه که!
از دهانم پرید
– ورزشکار سیگاری به چه دردی میخـ….
سریع لب گزیدم اما چه فایده حرفم بیرون پریده بود. امان از این زبانی که با او روز به روز راحت تر از قبل میشد، حق دارد بگوید تقلید از مرصاد
دستش را زیر چانهام فشرد
– میگی یا یه کاری کنم حالا که راز نفستو بهم لو نمیدی ومسخره میکنی صبح از ظاهر لبهات معلوم بشه چیکار کردم گریه کنی؟
چشم هایم گرد شد به سرعت سر عقب کشیدم اما دست دیگرش پشت سرم بود
خبیث لبخند زده چند بار تند ابرو بالا انداخت
– نچ نچ نچ… چه تلافی شیرینی رازتو نگو بهتره بیشتر حال میده تقلیدم بکنی نمیتونی حرصیم کنی
– سامــ..!
حتی نتوانستم نامش را کامل به زبان بیاورم جای هر دو دستش را زیر فک و پشت سرم با زوری که اطرافیانش و مرصاد حریفش نمیشدند جه برسد به من محکم کرد و بی ملاحظه صدایم را برید
واقعا لبهایم را برای کبود کردن به کام کشید؟!
گردنم کشیده شده سوزش لبم میگفت دیوانه شده دست نمیکشد و برای آبرویم باید بجنبم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی زور ملیح نرسه باید حمله کنه به؟😂