کلاوس رفت درو باز کرد . بعد چند دیقه صدای آشنایی اومد که برگشتم دیدم دنیل هست
به سمتش دوییدم و پریدم بغلش . اول تعجب کرد که کیه ولی تا منو دید به خودش اومدو بغلم کرد
دنیل: چطوری فسقلی دلم برات تنگ شد
_واییی داداشی منم دلم برات تنگ شده بود خیلی بی معرفتی دیر به دیر میای
_ دیگه ببخشید دانشگاه اجازه ی اومدن نمیداد
کلاوس: حالا برو کنار نیومده از سر و کوله داداش ما آویزون شدی بزار به ماهم برسه
_ اصن داداشت واسه خودمه برو بعدا بیا فعلا من نوبت گرفتم
بعد که یکم دیگه تو بغلش موندم ماچش کردم و اومدم کنار که کلاوس رفت سمت دنیل و
همدیگرو بغل کردن
کلاوس: داداش یه دفعه اومدی مارو غافلگیر کردی از کجا میدونستی ما اینجاییم
دنیل: مامان بهم گفت
کلاوس: تو هم که نمیگی داداشت اومده نمیای ولی وقتی خبر خوش گذرونی میرسه میای آره؟
دنیل: نه والا فصل امتحاناتمون بود نمیتونستم بیام همین پریروز تموم شد که تا بلیت
هواپیما بگیرم طول کشید
کلاوس: حالا اشکال نداره بیا بریم بشینیم
الکس اومد سمتمون
الکس: میگم آرتی بچه ها گفتن بعدازظهر بریم کنار دریا اینجا گیتار داره بیاریم؟
برگشتم جوابشو بدم که دیدم با دیدن دنیل خشکش زده
_ الو رفتی تو رویا؟
به خودش اومد و برگشت سمتم
_ نه آمممم چیزه میگم این آقا کیه ن؟
_ ایشون داداش کلاوس دنیله عشق خواهریشه قربونش برم
لپش رو کشیدم
دنیل: عه زشته آرتمیس
_ چیه مال خودمی دوست دارم لپتو بکشم
دنیل: حالا مارو معرفی کردی ولی ایشونو معرفی نکردی
_ ببخشید ایشونم دوست یکی یدونه من الکسه
دنیل: خوشبختم
الکس: منم
_ ببخشید من و دوستم باید بریم کار داریم
بعد الکسو کشوندم یه سمت دیگه
_ تو چرا همینطوری زل زده بودی به دنیل
_ هیچی
یه ابروم بالا پرید
_ نکنه خبراییه
_ نه چه خبری
_ اینکه تو عاشق شدی
از خجالت سرخ شد
_ دختر تو که پررویی الان از خجالت برای من سرخ میشی؟
_ اذیت نکن
_ سلام جاریه عزیزززمم
از قصد عزیزززم و کش دادم
_ آرتیییی
بعد شروع به کشیدن موهام کرد
همون لحظه دنیل اومد
دنیل: عه عه انگاری دخترا دعواشون شده
الکس موهامو ول کرد
الکس: نه یه چیز بی ربطی گفت داشتم ادبش میکردم
بعد چپ چپ بهم نگاه کرد که یه چشم غره بهش رفتم
_ نگران نباش. بین خودمون حلش کردیم
دنیل: که اینطور
بعد از بغلمون رد شد که الکس نفسشو فوت کرد بیرون