با اعصابی داغون داشتم دور اتاق قدم بر میداشتم و توی فکر بودم …
لعنت … لعنت به آلیس که با این گند کاریاش خواب و خوراک واسم نزاشته ! … .
هوفی کشیدم که همون موقع گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن … .
سرِ جام ایستادم و گوشی رو با کمی مکث ، از توی جیب شلوارم در آوردم … .
با دیدن اسم شخصی که روی صفحه ی گوشی بود ، وایی کشیدم … .
توی این گیر و گرفتاری ، فقط همینو کم داشتم ! … .
نفس عمیقی کشیدم ، گوشی رو جواب دادم و به طرفم گوشم گرفتمش که صداش بلند شد :
_ الو … ایلیاد؟! …
نفسمو محکم بیرون فرستادم و لب زدم :
+ بله؟! … .
_ چطوری؟! ، اوضاع روبه راهه؟! …
کار و بار چطوره؟! ... .
هوفی کشیدم و همونطور که به ساعت مچیم زل زده بودم ، گفتم :
+ خوبم ، مرسی …
کار و بار هم که میگذره دیگه … چه میشه کرد ! … .
خنده ی خوشحالی کرد و گفت :
_ خیلی هم عالی … .
ببین پسر ، واست یه کار توپ پیدا کردم … !
ابرویی بالا انداختم و دستمو فرو بردم توی جیب شلوارم …
+ چه کاری؟! … .
_ اول بگو ببینم … پایه ای؟! … .
هوفی کشیدم و گفتم :
+ نمیدونم … راستش به اندازه ی کافی دردسر دارم ! … .
حوصله ی یه دردسر دیگه رو ندارم … !
_ اما من مطمعنم اگه متوجه بشی که چه کاریه …
صد در صد قبول میکنی و از این بهونه های الکی هم دیگه تحویلم نمیدی ! … .
آب دهنمو به آرومی قورت دادم …
نفس عمیقی کشیدم و با کمی مکث لب زدم :
+ اوکی … حالا بگو ببینم چه کاریه که
داری منو به وسوسه میندازی؟! …
خنده ی شیطنت باری کرد و گفت :
_ جنس داریم … جنسای توپ و اعلا ! … .
فقط به یه کسی نیازه که کارای سفر دریایی به ایتالیا ، از اونجا هم به اسپانیا رو جور کنه …!
و به نظرم تو مناسب ترین فرد ممکنی … .
به طرف پنجره حرکت کردم …
یکم پرده رو با دستم کنار زدم ، به حیاط زل زدم و گفتم :
+ که اینطووور … .
حالا جنسا چی هستن؟! …
با جوابی که داد ، با بُهت به یه نقطه ی نامعلوم خیره شدم …
با صداش به خودم اومدم :
_ هِی پسر … چیشدی؟! … .
آب دهنمو قورت دادم و لب زدم :
+ ن … نمیتونم این … اینکار رو انجام بدم ! … .
کلافه و بی اعصاب پوفی کشید و گفت :
_ ای باباااا … فقط میخوای این جنسا رو بار بزنی اونوَره آب ، همین … !
دیگه باز چرا دل دل میزنی؟! … .
هوفی کشیدم ، پرده رو انداختم پایین و از پنجره فاصله گرفتم …
+ تو توقع داری من نزدیک به ۱۰۰ تا دختر رو … که تازه باکره هم هستن ! … اول ببرم ایتالیا ، بعد با کِشتی بفرستمشون اسپانیا … !
اصلا فکر کردی اگه بهم حمله شه ، تمامه دخترا رو بگیرن و بهشون تجاوز کنن … من باید چه غلطی بکنم؟! … .
خنده ی بلندی کرد و گفت :
_ نگران نباش … کُلی محافظ همراهت میفرستم ! … .
تو فقط قبول کن ، بقیه چیزا به عهده ی من …!
حیف که خودم وقت ندارم واسه اینکار …
وگرنه عمرا باهات شریک میشدم ! … .
پوزخندی زدم و گفتم :
+ حالا چقدر بهِم میدی؟! … .
_ قرار نیس از من پولی بگیری …
ابرویی بالا انداختم و گفتم :
+ یعنی چی؟! … .
نفس عمیقی کشید و گفت :
_ ببین ، تو … تو طرف حسابت من نیستم …
فرد دیگه ایه … .
گوشه های لبمو کمی به پایین کج کردم و لب زدم :
+ خب … اون فرد کیه؟! … .
_ آدرین آگوست طرف حسابته … .
کم کم اخم ریزی روی چهرم شکل گرفت …
نفسمو عصبی بیرون فرستادم و گفتم :
+ عمرا با اون همکاری کنم ، دیگه حتی اسمشم نیار ! … .
صداشو بالا برد و گفت :
_ ایلیااااد … به خودت بیا پسر …
با این قاچاق ، میتونی پول خیییلی هنگفتی به دست بیاری ! … پولی که تا آخر عمرت میتونی ازش استفاده کنی و دیگه کلا کار قاچاق رو بزاری کنار ! … .
عصبی دندونامو روی هم سابیدم و گفتم :
+ تو که خودت میدونی … من و اون اصلا با هم جور در نمیایم ! … . آخه چطور میخوام واسش کار قاچاق انجام بدم؟! … .
هوفی کشید و گفت :
_ ببین ایلیاد … من روی تو خییلی حساب کردم ! … .
نا امیدم نکن لطفا … !
پوفی کشیدم …
دستمو لای موهام کشیدم و در آخر بعد از چند لحظه سکوت ، لب زدم :
+ حالا اصلا بر فرض که من قبول کردم …
اونو میخوای چیکار کنی؟! … تو که میشناسیش که چقدر باهام کینه ایه ! … .
_ خیالت راحت … همین دو ، سه روز پیش توی یکی از جلسه هاش شرکت داشتم … گفت به یه نفر نیاز داره که اینکار رو واسش انجام بده ! … .
خلاصه که یه سری شرایط گذاشت که خب از نظر من تو تمومه اون شرایط رو داری …!
فقط … فقط … .
حرفشو ناتموم گذاشت و ادامه نداد … .
ابرویی بالا انداختم ، روی صندلی میز کارم نشستم و لب زدم :
+ خب … فقط چی؟! … .
نفسشو بیرون فرستاد و گفت :
_ فقط اون نفر ، باید … باید …
هوففف … باید ازدواج کرده باشه … .
اخم غلیظی کردم … چه شرط مسخره ای خدا ! …
با حرص لب زدم :
+ یعنی چی؟! …
یعنی اگه اون فرد سینگل باشه نمیتونه اینکار رو انجام بده؟! … .
_ راستش خودمم نمیدونم قصدش از گذاشتن این شرط چی بوده … ولی خب ، گفت حتما باید یه رِلی داشته باشه ! … .
نفسمو عصبی بیرون فرستادم که انگار چیزه تازه ای رو کَشف کرده باشه ، با هیجان لب زد :
_ من … من حدس میزنم حتما چون بیشتر فرماندِهان
گروه ها ؛ سینگل هستن ، این شرط رو گذاشته تا هر کسی نتونه این کار رو بر عهده بگیره ! … .
ایلیاد … میتونی یکی رو واسه خودت جور کنی؟! …
اگه میخوای من دختر زیاد دارمااا …
با اندامای برجسته ، کار بلد ، قیافه های عروسکی ، سن پایین …
پریدم بین حرفش و با عصبانیت لب زدم :
+ چی همینطور داری واسه خودت بلغور میکنی؟! …
دخترات ارزونی خودت … .
پوزخندی زدم و با طعنه ادامه دادم :
+ تازه که همشون هم دست خوردن ! … .
با لحن دلخور و عصبی ای ادامه داد :
_ واقعا که … تو اینطور در مورد من فکر میکنی؟! …
به نظر خودت من به تو دختر فاسد و خراب میدم؟! … .
کلافه هوفی کشیدم …
دستی به صورتم کشیدم و گفتم :
+ به یکم وقت نیاز دارم …
باید تصمیم قطعیِ خودمو بگیرم ، بعد بهِت خبرشو میدم … .
_ اوک … منتظر زنگتم … .
+ فعلا …
نفس عمیقی کشید و گفت :
_ فعلا … .
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم روی میز … .
آرنج دستامو گذاشتم روی میز و صورتمو با دستام پوشوندم …
واقعا حوصله ی یه دردسر جدید رو نداشتم ! … .
آلیس به اندازه ی کافی واسم دردسر درست کرده بود …
دیگه با وجود اون نیازی به دردسر دیگه ای نداشتم … !
ولی خب … همش حس طمَع منو وسوسه میکرد که پیشنهادشو قبول کنم … .
دستامو کشیدم توی موهام و نفس عمیقی کشیدم …
باید چیکار کنم؟! … یعنی قبول کنم پیشنهادشو؟! …
آخه دختر از کجا بیارم؟! … .
گرچه یاشار گفت واسم دختر جور میکنه ولی …
ولی من دخترای اونو قبول نداشتم ! …
به نظرم فاسد و غیر قابل اطمینان به نظر میان … !
هوففف … خدایا ، یه راهی بنداز جلو پام … .
ای کلک اسم آدرین رو از رمانم برداشتی🤣
خداروشکر فامیلیش با شخصیت من یکی میست وگرنه دقیقا یه نفر میشدن با اون نقشه ای که من واسش دارم😂
نه بابا مگه تو هم آدرین گذاشتی ! …😐 ای خداااا😑
اون از فامیلش که با اگرست لیدی باگ اشتباه گرفته شد و اینم از اسمش 😂💔
آره بابا
تو پارتای اول هم بودش رقصیده بود باهاش😂 اون یه جریاناتی پشتشه😁
😂😂
آهااااان … اسمش آدرین بود واقعاااا🙄😂
یس
وااااییی🤣🤣🤣چه جالب 😌😅💝
ادرینننننننن اگستتتت
پس تو هم به لیدی باگ ببینه قهاری مثل خودم😂😂😂
خیلی خوب بود دمت گرم🍒🍓
😂😂نه آدرین آگوست … نه آگرست 🙂😅
لیدی باگ رو یه زمانی میدیم ولی آن چنان بهش علاقه مند نیستم 🙄😂🌷💃
دمت عالی بود😍از افشینم هم یکم استفاده کن😂بعد مگه افشین ایدین رو نکشت یا این ی ایدین دیگس😅اینقدر ک رمان تو و رمان عشق خلافکار رو جست و جو میکنم قاطی کردم الان زدم رمان خلافکار موازی😂😂😂💔
واییی شتتت😂😂😂
نه این آدرین نه آیدین 👍🤗