پاییزه خزون پارت ۶۵

4.5
(4)

پاییزه خزون

تعجب کردم از حرفش توقع داشتم یه چیزی بگه بتوپه بهم ولی سکوتش بیشتر بهمم میریخت ،این مرد مزموز من با اون مردی که تو کافت ادعای دوست داشتنمو میکرد خیلی فرق داشت ،به سمته کاناپه رفتو تیشرتشو ورداشت و پوشید ولی من پاهام انگار تازه به خودشون اومده بودن که عجیب درد میکردن ،سعی کردم دردمو به روی خودم نیارم ‌،از جام بلند شم ولی هی تلاش کردم نشد آرمین که مشغول جمع کردن بند و بساطش بود حواسش معطوف به من شد
_چته ،چرا بلند نمیشی ؟ نکنه میخوای بمونی اینجا ‌‌‌‌… یوقت میخورمتاا از من گفتن بود
به تیکه حرفش توجه نکردم سعی کردم دستگیره درو بگیرم تا بلند بشم ،لبمو هی گاز میگرفتم که صدای آخ و اوخم توجهشو جلب نکنه ،گویا دلخوریش بیشتر از این حرفا بود،برام جالب بود با وجود مست بودنش ولی علائمی از مستی نداشتو هوشیار بود ،به هزار زور و زحمت بلند شدم شک نداشتم که صورت برنزم از درد قرمز شده بود ،دیگ داشت گریم میگرفت احساس میکنم استخون مچ پام داره از هم شکافته میشه ،تا اومدم به خودم بیام که دیدم دیگ پاهام زمین نیست ،آرمین سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت
_چی بهت میرسه از اینکه همیشه درداتو قایم کمی بگو شاید به ماعم رسیدم
صدای آرومش گوشمو قلقلک میداد و از موقعیتی که توش بودم حسابی خجالت کشیدم ،تا حالا هیچ پسر غریبه ای لمسم نکرده بود و این اولینا علاوه بر هیجان تداعی ترس بود ،که این نزدیکی با مردی که هنوز کامل نمیشناسمش درسته یا نه تو همون حالت گفتم
_بزارم پایین آرمین سبک نیستما منه دیلاقو داری بلند میکنی ..
_حق نداری به چیزایی که متعلق منه توهین کنی فهممیدی یا عملی بفهمونمت ؟
چشمام گرد شدو صورتم گر گرفت چرارایم بشر اصلا تعادل نداشت باهام ،با پای سالمم یه لگد به ساق پاهاش زدم تا ولم کنه
_آرمین میگم ولم کن ،نامحرمی خیره سرت
_فرقی نداره که چن وقت دیگ محرم میشیم ،پس تو همون جای گرم و نرمت بمون که این پایین خبری نیست ،خانم جلسه ای من
دره ماشینو باز کرد و گذاشتم پایین ،سپار ماشین شدیم و از ویلای لاکچری که منو آورده بود دور شدیم ،ماشین تو سکوت دست و پا میزد و منم سرمو به شیشه تکیه داده بودمو چشمامو بسته بودم و به این فکر کردم با این کرده مودی بغل دستم که مثلن به خیال خودش روانشناس بود باید چیکارکنم ، جالب اینجاست از اون موقعی هم که از دره ویلا زدیم بیرون انگشت سبابشو جلوی دهنش گرفته و ذهنش حسابی درگیر ،با صداش به خودم میام
_ساحل
_جونش؟!
_فردا میرم با آراز حرف میزنم
چنان با تعجب برگشتم سمتش که صدای استخون گردم ذلمو ریش کرد
_چی !؟
_اخبارو یه بار میگن خانم
_آرمین میفهمی چی میگی ؟ آراز همینجوری اعصاب دزست حسابی نداری اون وقت تورم ببینه شاید شرایط بدتر بشه
_شرایط از اینیم که هست مگه بدترم میشه
_تو ارازو نمیشناسی آراز ..
تا اومدم ادامه حرفمو بگم وسطه حرفم پرید و گفت
_تو کاری به ایناش نداشته باش از اولم نباید به حرف تو گوش میکردم ،من تورو برای هوسای یه شبه و رفاقتی نمیخوام که از چیزی بترسم ،فقط آدرس محل کارشو بده بهم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان گلارین 3.8 (19)

۴ دیدگاه
    🤍خلاصه : حامله بودم ! اونم درست زمانی که شوهر_صیغه ایم با زن دیگه ازدواج کرد کسی که عاشقش بودم و عاشقم بود … حالا برگشتم تا انتقام…

دانلود رمان اسطوره 3.6 (43)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان: شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج خونه احتیاج به یه کار نیمه…

دانلود رمان ارکان 3 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه: همراه ما باشید در رمان فارسی ارکان: زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان دانشگاهی اش در کیش با مرد…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای وللل خاستکاری

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x