رمان عشق خلافکار پارت 53

4.9
(7)

اخمی کرد و رو بهم گفت: مثل اینکه حرفای چندروز

پیشت یادت رفت؟

_ یادم نرفته ولی مسئله ای پیش اومده که باید بهت

بگم و البته اگه اجازه میدی بیایم تو بعد بهت بگیم.

دنیل دستشو روی شونه م گذاشت و جلوی کلاوس وایساد

، چند لحظه فقط همونطور نگاش کرد و آخرسر یه سیلی

بهش زد و بی طاقت بغلش کرد و گفت: خیلی کثافت و

عوضی هستی واقعا ، نمیگی کسایی که دوسشون داری

اون طرف دارن از ناراحتی دق میکنن؟

کلاوس محکم دنیل رو بغل میکنه و میگه: دلم برای

همین سرزنشات هم تنگ بود.

_ اگه رفع دلتنگیتون تموم شده بریم تو.

بعد کنارشون زد و خواستم وارد بشم که نگهبانی که

درو باز کرده بود اومد جلوم رو بگیره که چشم غره ای

براش رفتم و گفتم: تا زنده زنده تکه تکه ت نکردم و

هر تکه ت رو یه جای دنیا مخفی نکردم گمشو کنار.

اخمی بهم کرد و به کلاوس نگاه کرد. عصبی میگم:

درسته که اون رئیستونه ولی منم دختر کسی ام

که قبل همین رئیستون ازش محافظت میکردین و

جونتون رو براش میدادین.

کلاوس سریع بر میگرده و نگاهم میکنه میگه:

چی داری میگی برا خودت؟

_ گفتم که بیا بریم برات جریانو تعریف کنم یا نه

همینجا همه چی رو میفهمی ( با شیطنت تو چشمام

زل میزنم بهش) یا نه همینحا غش میکنی بعد انقدر که

چاقی نمیشه بلندت کرد.

راهمو گرفتم و به طرف در عمارت رفتم و وقتی که

رسیدم برگشتم که دیدم همونجا وایساده

_ اگه نمیخوای بدونی پس منم برم.

به سمتشون رفت و خواستم که از کنارش بگذرم که

بازومو گرفت و گفت: بیا برو تو عمارت انقدر مسخره بازی در نیار

شونه ای بالا میندازم و میگم: باوشه

راهم کج میکنم دوباره به سمت در عمارت میرم…….

نامه و آزمایش دی ان ای رو میدم کلاوس و دوباره رو

مبل میشنم. بعد از خوندن نامه نفسشو کلافه بیرون میده

و میگه: باشه ولی بدون مدیریت این گروه خیلی سخته ،

خودم وقتی برای درس اینجا اومده بودم ازون موقع فاول

شروع به آموزش دادن به من میکنه و هنوز بعضی جاها به

مشکل بر میخورم پس اگه موافق باشی یه مدت پیشت بمونم

و هم بهت بگم چی به چیه و هم ببینی میتونی باهاش کنار

بیای یا نه.

کف دستامو بهم میکوبم و نگاهمو به میز وسط میدوزم و

میگم: اینطوری که میگی درست ولی……

سرمو بالا میارم و به چشماش زل میزنم و ادامه میدم:

ولی اول باید بری آمریکا و یه مدت بمونی تا خاله حالش

خوب بشه بعد هم میتونی به هوای استاد دانشگاه

بودنت برگردی. ( شونه ای بالا میندازم) به هر حال

اینطوری هم برای من بهونه ای هست تا بیام و یه

حرفایی بزنم با خانواده م.

دنیل: پس هفته ی دیگه راه میوفتیم……..

# 5 سال بعد…….

اسلحه م رو برمیدارم و آروم از اتاق بیرون میام ،

اسلحه رو بین دوتا دستام میگیرم آروم به سمت اتاقا

میرم و تک تک شون رو نگاه میکنم ولی کسی تو اتاقا نبود.

از پله ها پایین میرم و کل خونه رو میگردم ولی خبری از

کسی نبود ولی کسی حتما باید وارد عمارت شده باشه. به

سمت در عمارت میرم و از عمارت خارج میشم ، دورو

ورو نگاه میکنم اما نگهبان ها نبودن ، مشکوک ازین ماجرا

شروع میکنم به گشتن دور تا دو عمارت ولی کسی رو

نمیبینم. گوشی رو از جیبم در میارم و به دستیارم جاشوا

(Joshua) زنگ میزنم. همونطور شروع به قدم زدن و

چک کردن دوباره عمارت می کنم ، منتظر جواب دادن

جاشوا بودم که احساس کردم دستی روی دو طرف سرم

نشست و تا خواستم عکس العملی نشون بدم دنیا جلوی

چشمام سیاهی رفت……

چشمامو باز کردم و چشم چرخوندم و دور و ور رو

نگاه کردم ، تو اتاق خودم بودم ولی چطور من اینجا اومده

بودم؟ خواستم که از تخت بلند بشم ولی درد بدی تو

گردنم پیچید که مجبور شدم دوباره رو تخت بشینم ،

این گردن درد دیگه این وسط چی میگه؟ سعی کردم یادم

بیاد دیشب کجا بودم. خاطرات مثل یه فیلم از جلو چشمام

گذشت و یادم اومد که دیشب با صدای شلیک گلوله از خواب

پریدم و رفتم ببینم چه خبره و تو حیاط عمارت بودم و داشتم

به جاشوا زنگ میزدم و…… بقیه ش یادم نمی اومد ،

انگار که بیهوش شده باشم. کلافه خواستم سرمو به دو

طرف تکون بدم که دوباره گردنم درد گرفت ، اینم شد

این وسط قوز بالا قوز. با احتیاط جوری که گردنم زیاد

تکون نخوره از تخت بلند شدم و همونظور که به سمت

در میرفتم و در اتاق رو باز می کردم با خودم در مورد دیشب

داشتم فکر میکردم که سینه به سینه ی یکی شدم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
11 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
افسانه
2 سال قبل

عالی بود مثل همیشه

Zahra
2 سال قبل

کامنت اول😑

خیلی خوب بود الن جون❤
سینه به سینه کییی شدددد….

Zahra
2 سال قبل

پارت بعدیو دیدم خوندم فهمیدم سینه به سینه کی شد😅😅

افسانه
2 سال قبل

کامنت اولو من گذاشتم خخخخ

Zahra
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

الان میخواسم همونو بگم
توسط افسانه فتح شد😂

Helya
2 سال قبل

عررررر
۵ سال شددد
عالی

افسانه
2 سال قبل

خخخخ

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x