صدای نالهی ریز ملیسا همچنان در گوشم میپیچید، کاش گوشهایم کر میشد و نالههای از سرِ دردش را نمی شنیدم!
آهسته و با مکث زمزمه کرد:
– از تو چیزی به من نمیماسه، چیزی که من میخوام دست یه نفر دیگست تو جوشی نشو.
صدای لولایِ درب هال سرم را به همان سمت چرخاند.
حاج محمود بی نفس و در حالی که دستش را روی قلبش میفشرد ، نگاهم میکرد.
آهسته پچ زدم:
– میخوام باهاش حرف بزنم، میخوام صداشو بشنوم.
میانمان سکوت برقرار شد.
حاج محمودبه سمتم قدم برداشت، شانه به شانهام ایستاد و زیر لب زمزمه کرد:
– چی میگه؟ بگو هر چی پول میخواد واسش میاریم فقط ملیسارو آزاد کنه.
پلک روی هم کوبیدم و در تمنایِ شنیدنِ صدایِ ملیسا ماندم.
انگار دلِ سنگدلش به حالم سوخت که کلافه گفت:
– اینجاست دیگه، میخوای صدای ت*خمیشو بشنوی که چی بشه!
لب رویِ هم فشردم که مبادا جملهی نامربوطی به زبان بیاورم.
التماس به صدایم هجوم آورده و لرزان مینالم:
– فقط صداشو بشنوم، میخوام باهاش حرف بزنم! میخوام حالشو بپرسم!
صدای خش خش آمد و پس از آن بی حوصله گفت:
– جون حرف زدن نداره فعلا، همین که بدونی زندست کفایت میکنه
علیالحساب به همین زنگ قانع باش تا مقدمه چینیارو انجام بدیم در ضمن…
مکث کرد و سپس با تهدید ادامه داد:
– پای پلیس به این ماجرا وا بشه تیکههای بریدهی تنشو واست میفرستم! آندرستند شدی یا آندرستندت کنم؟
قبل از اینکه نالهی از سر التماسم بلند شود، به یکباره صدای جیغِ بلند و پر از درد ملیسا را شنیدم.
صدایِ فریادش به قدری بلند بود که به گوشِ خانم جان هم رسید!
– یا حضرت عباس، چیکار کرد بچهرو؟!
صدایِ شیونش گوشهایم را میلرزاند.
حرص در جمجهام نبض زد افتاد و مشتم را طوری به میزِ شیشهای کوباندم که شیشهی نیمه ترک خوردهاش کامل شکست.
خورده شیشهها هر کدام به یک طرف افتاد.
– چیکارش کردی حرومزاده؟ چیکارش کردی! تو گه میخوری بهش دست میزنی،
برو خداروشکر کن دم دستم نیستی وگرنه دستتو قلم میکردم کثافت!
پر از خباثت خندید و قبل از اینکه تماس را قطع کند خونسردانه گفت:
– بهتره زبون درازی نکنی، به هر حال خودت میدونی که گوشتت زیرِ دندون منه، مگه نه؟
میدونم یکبار به کوتاه بودن پارتا و اینکه خیلی دیر به دیر هستند اعتراض کردم,که گفتید به خاطر اینکه نویسنده همین قدر میگزاره,ولی ای کاش بهشون بگید که این طوری خوب نیست,😥آدم پارت قبل رو یادش میره,باید برگرده تا متوجه بشه.😣