رمان دیازپام پارت ۳۰

4.5
(49)

نمیدانم چند ساعت است که اینجا داخل آزمایشگاه منتظر جواب آزمایش هستیم

بند بند وجودم سرشار از ترس و وحشت است و حال خوشی ندارم

دست و پایم میلرزد و بدنم یخ کرده

انقدر حال بدی دارم که حتی آن کیک و آبمیوه‌ای که سارا برایم گرفت هم نتوانستم بخورم

نگاه خشک‌شده‌ام را از کسانی که در آزمایشگاه رفت و آمد می‌کنند می‌گیرم و به سارا که کنارم بر روی صندلی نشسته‌است میدهم

_سارا؟

سرش را از دیوار فاصله می‌دهد و لبخند خسته‌ای می‌زند

سارا_جونم؟

با همان صدای گرفته که انگار از ته چاه بیرون می‌آید  میپرسم

_ساعت چنده؟

نگاهی به ساعت مچی‌اش می‌اندازد

سارا_۱۲ و پنج دیقه

و درحالی که از جایش بلند می‌شود می‌گوید

سارا_برم بینم جواب آماده شد

با شنیدن اسم و فامیلم همراه او از جایم بلند می‌شوم

 

کمی بعد خیره به پرستاری که جواب آزمایش را در دست داشت به دهانش چشم دوخته‌ام

پرستار_خب،آزماشتون آزمایش بارداری بود و…………..

نگاهی به سوی من کرد و با لبخند ادامه داد

پرستار_تبریک میگم،جواب مثبته

گویی یک سطل آب یخ بر رویم ریخته‌اند

نفس هایم به یکباره تند می‌شود و حرف پرستار در سرم اکو می‌شود

(تبریک میگم جواب مثبته)

پرستار متعجب به حال خراب و رنگ احتمالا پریده من نگاه می‌کند و سارا برگه را از پرستار گرفته و حواسش به منی که تا سقوط فاصله‌ای ندارم نیست

دنیا دور سرم میچرخد و خاطرات آن شب و وحشی بازی های ارسلان پیش چشمانم جان می‌گیرد

 

دستم را به دیوار کنارم می‌گیرم و کنار آن بر روی زمین سر میخورم

سارا حواسش جمع می‌شود

سریع بازویم را می‌گیرد و صدای نگرانش گوش هایم را پر میکند

سارا_آتوسا خوبی؟چیشد؟

بغض مانند پیچک گلویم را میفشارد و همزمان با چکیدن اولین قطره اشک برروی گونه‌ام آرام زمزمه میکنم

_وای

دستانم را بر روی صورتم می‌گذارم و اشک هایم از هم سبقت می‌گیرند

سرم را به چپ و راست تکان میدهم

_وای……….هق هق………….وای

در آغوش گرمی فرو میروم و بعد صدای آرام سارا را کنار گوشم می‌شنوم

سارا_هیشششش……………آروم باش آتوسا

صدای گریم بلند‌تر می‌شود و می‌توانم سنگینی نگاه های متعجب مردم را حس کنم

ارسلان چه کرد با من

چه بلایی سرم آورد

با صدای زنگ موبایلش یکی از دست هایش را از دورم باز می‌کند و موبایلش را از داخل کیفش بیرون میآورد

نگاهی به صفحه آن می‌اندازد و آرام روبه من می‌گوید

سارا_ارسلان………..یه لحطه آروم باش جوابشو بدم

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 49

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان دیازپام

خلاصه:   ارسلان افشار مرد جدی و مغروری که به اجبار راضی به ازواج با آتوسا میشه و آتوسا هخامنش دختر ۲۰ ساله ای…
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…
رمان کامل

دانلود رمان خدیو ماه

خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_مقصود

خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان ارباب_سالار

خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت…
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x