رمان سادیسمیک پارت 25

4.6
(19)

لباسامو با یه لباس راحتی طرح یونیکورن عوض کردم
من دارم دوباره مادر میشم …
نمیخوام این لذتو از خودم بگیرم
استرسا رو دور میریزم ، غمامو دور میریزم …
همه رو دور میریزم و من میمونم و بچم …
بیخیال ، من طلاق گرفتم که خوش باشم
که عذاب نکشم …
همه چراغا رو روشن کردم و آهنگ بیس داری که همیشه میخواستم گوشش بدم ولی نشدو پخش کردم

نشستم رو صندلی میز آرایشم و وسایلی که میخواستمو برداشتم

+اوووو لالا
چه جیگری شدم من!

رژ لب قرمز و سایه چشم همرنگش
گوشیمو در اوردم و یکی از چشمامو بستم و سلفی گرفتم
لبخند گشادی زدم و فرستادمش استوری واتساپم

✨⛓️رستا⛓️✨

ساعت 12 شده بود
گشنم بود …

+خببب
الان بچم هوس سالاد ماکارونی کرده

صدا دار خندیدم و مشغول خرد کردن تره فرنگی شدم
یکم از کنسرو نخود فرنگی درآوردم و …

اولین بار بود داشتم سالاد ماکارونی درست میکردم ،نمیدونم خوب شده بود یا نه …
با انزجار نگاهی به بشقاب رو به روم که ماکارونی یه طرفش ، نخود یه طرفش ،تره یه طرفش و ذرت یه طرف دیگش بود انداختم …

چنگالمو داخلش کردم و یکم به هم زدمشون …
ازش که خوردم چشمام گرد شد …

+وااای چقد خوششمزس!
قربون خودم برم، عجب مامانی میشم!

با اشتها شروع کردم به خوردن …

🍺30 دقیقه بعد🍺

پفکمو برداشتم و بازش کردم ، پای فیلم ترسناک میچسبید …
با صدای پیام گوشیم فیلمو استپ کردم
پیام واتساپ …
از طرف میثاق بود …
رفتم تو پیویش …

“خوب میتازونی واس خودت …
گیرت میارم رستا”

یادم رفته بود شمارشو پاک کنم و استوری واتمو دیده بود …
بیخیال،هیچ غلطی نمیتونه بکنه …
رفتم تو قسمت استوریا و یه عکس دیدم از بنیتا و میثاق کنار هم …
ریپلای زدم روش و نوشتم

“قربونش برم ، چه نازم شده”

بیخیال ، اون که نمیتونه چیزی بگه …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 19

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…

آخرین دیدگاه‌ها

دسته‌ها