رمان عشق خلافکار پارت 14

4.6
(11)

ماشینارو پارک کردیم و پیاده شدیم

دیمن: بچه ها بیاین وسایلو ببریم تو

استفان: کلید حالا دست کیه؟

جرمی: دست منه.

استفان: خب برو درو باز کن بعد بیا وسایلو ببریم

جرمی رفت درو باز کرد و منم رفتم با بچه ها که وسایلو ببریم تو. آرتمیس با ابی و یه دختر که فک کنم دوستش بود اومدن کمک.

الایژا: اووو ندیده بودم خانما هم کمک کنن یه وقت ناخناتون نشکنه اینجا مادیکور پدیکور نداریما

آرتمیس: ببند در اون دسشویی رو در ضمن من از اون دسته دخترا نیستم کن ناخنش بشکنه بشینه زار زار گریه کنه و برامم مهم نیست دنبال این دخترایی برو پیش ملینا و ملیسا

الایژا: می بینیم کی گریه میکنه کی نه

آرتمیس: حتما

وسایلارو که بردیم تو هرکدوممون روی یه مبل ولو شدیم تا یه کم استراحت کنیم.

ابی: خب بچه ها کیا توی کدوم اتاق میمونن

آرتمیس : خب من و تو الکس که قاعدتا باهم میمونیم

لوکاس: الکس کیه؟

آرتمیس: یادم رفت بگم این دوستم الکسه

بعد به دختری که کنارش بود اشاره کرد

آرتمیس: الکس این لوکاسه ایشون هیلیه این دوتایی که کنار هم نشستن دخترعموهای دیمن ملینا و ملیسان اینم استفانه این 3 تا جزمین و جرمی و لوسی ن ایناهم به ترتیب از راست به چپ الایژا و ایلیاد و آنتونی و آنتونیا که میشناسیشون خواهر برادرمند و دیمن ایشونم کلاوسه ابی هم که باهاش آشنا شدی

الکس : خوشوقتم

_ خب بریم سر اتاقا

لوسی: کلاوس راس میگه شدیدا به یه اتاق نیاز دارم

جزمین: خب خونه 7 تا اتاق داره که اگه الکس و آرتی و ابی توی یه اتاق باشند 6 تا اتاق دیگه میمونه

جزمین: من و هیلی هم یه اتاق

الایژا: من و ایلیاد و استفان هم یه اتاق

_ من و دیمن و جرمی باهم

ملینا : پس من و ملیسا هم یه اتاق بر میداریم اگه اشکال نداره

آنتونیا: من و آنتونی هم یه اتاق

لوسی: من و لوکاس هم باهم پس

★آرتمیس★

به الکس نزدیک شدم و به ابی هم اشاره زدم نزدیک بشه

_ بچه ها هروقت گفتم خب بریم اتاقارو انتخاب کنیم با سرعت میرین به سمت طبقه ی دوم سمت چپ اتاق سمت راستیه چونکه هم تخت دونفره داره هم بزگتره باشه؟

هردوتاشون سر تکون دادن

_ خب بریم اتاقارو انتخاب کنیم

همزمان با گفتن حرفم من و ابی و الکس سریع به سمت پله ها حمله ور شدیم که اول بچه ها هاج و واج مارو نگاه کردن که بعد به خودشون اومدن و فهمیدن میخوایم چیکار کنیم و اوناهم سریع اومدن

الکس سریع به اتاق رسید که رفت تو و در و باز نگه داشت که سریع بیایم تو

من و ابی هم سریع توی اتاق رفتیم و در قفل کردیم و 3 نفری پریدیم رو تخت و از ته دل خندیدیم

_ خب بچه ها وسایلامون پایینه

ابی: خب نوبتی میریم وسایلامونو میاریم و هرکی بیرون رفت سریع درو قفل میکنیم تا بیاد

الکس: کی اولین نفر میره؟

_ من میرم

ابی: پس یه چنددقیقه بعد سریع میری بیرون و میای

_ اوکی اول نفس در بکنیم ولی کیف دادها فک نمیکردن بریم این اتاقو برداریم ، شرط می بندم الان دارن حرص میخورن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اسطوره

خلاصه رمان: شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج…
رمان کامل

دانلود رمان قلب سوخته

      خلاصه: کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
12 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hana
2 سال قبل

مرسیییی .

مها
2 سال قبل

تو فصل یک تا پارت چند گذاشته بودى؟؟حساب از دستم در رفته😅😅

پاسخ به  مها
2 سال قبل

۳۵ ، ۳۶ بود فکر کنم

hana
2 سال قبل

مال من باش ۵۸ پارت بود .عشق موازی هم ۴۳ تا بود .

Delvin radmanesh
2 سال قبل

نمدونم چر نمیفمم چی ب چیه …

2 سال قبل

یکم بچگونه نیس خدایی ؟!

X1
2 سال قبل

اسم ایرانی چش بود ک نزاشتی
ادم یه ساعت باید تو نت سرچ کنه ببینه کدوم دختره کدوم پسر 😂😂

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x