۱ دیدگاه

رمان عشق خلافکار پارت 22

4.6
(8)

★آرتمیس ★

با بهت داشتم دریا رو نگاه میکردم که سریع به خودم اومدم و همونطور که سیل گریه هام

رو صورتم میریخت سریع به سمت بچه ها رفتم. الکس اومد و سعی کرد آرومم کنه.

دنیل: آرتمیس چیشده کلاوس کجاست؟

_ کلاوس؟ کلاوس افتاد تو دریا

گریه هام شدید تر شد.

ایلیاد: چی داری میگی؟

_ داشتیم ….. داشتیم حرف میزدیم

دنیل: الکس یه لیوان آب بهش بده . استفان با جرمی برو ببین کلاوس کجاست

استفن و جرمی رفتند سمت دریا.

_ بعد من ایستادم که حرفمو بگم یه دفعه یه موج. بزرگی اومد سمتم که منو هلو داد اونطرف و خودش تو آب افتاد

بچه ها دوییدن سمت آب و منم همراهشون رفتم .

دنیل: بچه ها بگردین دنبالش

…………..

# 2سال بعد

دو سال گذشته بود و دوسال شبا به جای خوابیدن کارم شده بود گریه کردن. امسال هم

قراره پزشکی برم . 2 روز دیگه میخوام برم انگلستان دانشگاه آکسفورد . هه جایی که قبلا

کلاوس میرفته قراره من برم. تواین دوسال سال اول افسردگی گرفتم که مامانم بیچاره خیلی

اذیت شد تا خوب بشم و ناراحتیمو به پای این گذاشتن که سر مردن دور و اطرافیانم حساسم.

الکس و ابی همش میومدن پیشم نمیزاشتن تنها بمونم مخصوصا الکس که موقعی که افسرده شدم

اومد پیشم 2 ماهی موند تا حالم خوب بشه ولی باید خوب بشم به خاطر عزیزامم که شده باید خوب

بشم ولی اون شور و شوق مرد بیشتر یه مرده متحرک م که یه لبخند گذاشته رو لبش و هرجا میره الکی

میگه خوبم ولی از درون نابود شده. پا شدم رفتم پایین . تو این مدت حتی آنتونی هم که تحت هر شرایطی

بودم اذیتم می کرد دیگه کاری به کارم نداره. مامان خونه نبود و رفته بود مطب آنتونی و آنتونیا هم سال کنکوری

بودن و درس داشتن بابامم که به خاطر تجارت نبود . رفتم آشپزخونه یه شیرکاکائو با یه کیک برداشتم رفتم بالا.

رفتم تو پیامام که دیدم الکس مثل همیشه بهم پیام داده

_ سلام خوبی آرتی؟

_سلام تو دیگه نپرس چجوریم خودت میدونی چجوری داغون شدم.

_ باشه میخوای بیام پیشت؟

_ نمیخواد . تو این دو سال به خاطر من اذیت شدی تو این مدتم ولم کن به خودت برس که برم انگلیس گم و گور شم

_ عه نگو اینطوری حتی اگه لازم بشه دوباره میرم امتحان میدم تا باهات بیام آکسفورد

_ نمیخواد تو برو واسه خودت زندگی کن ، تو این لحظه ها فک کنم دنیل بهت نیاز داشته باشه.

تو این دوسال الکس هم به من سر میزد هم به دنیل که تو این رفت و آمدا دنیل عاشق الکس میشه .

رفتم وسایلم رو جمع کردم و چمدونارو رو گذاشتم بغل در اتاق. یکم موندم تو اتاق و رفتم بیرون

قدم بزنم. لباسامم با روحیه م یکی بودن یه نیم تنه مشکی با شلوار جین مشکی . تو راه دختر و پسرایی

رو دیدم که عاشق هم بودن و خوشحال بودن ، نمیدونن چه چیز با ارزشی رو دارن یا نه دو دستی بهش

می چسبیدن من که شانس نداشتم یه روز رو اینجوری باهاش بگذرونم یا بفهمم دوسم داشت یا نداشت

ابی و الکس راست میگفتن باید زودتر بهش میگفتم شاید اون موقع شانس اینو داشتم که یه بار بهم بگه

که دوسم داره یا نه. بعد از یکم قدم زدن برگشتم خونه و گرفتم خوابیدم .

# دو روز بعد

_ مامان جان اینطوری نکن نمیخوام برم بمیرم که میرم درس میخونم میام

مامان: زبونتو گاز بگیر بچه ، مادر نیستی نمیفهمی بچه ت ازت دور باشه چقدر سخته

گونشو بوسیدم

_ اینطوری بکنی نمیرم اصلا

_ برو دخترم برو درستو بخون بیا اون همه با اینکه تو دوران سختی بودی تلاش کردی ، تلاشتو هدر نده

بغلش کردم که دوباره گریه ش گرفت.

بابا: آرتمیس حواست باشه به هرکسی اعتماد نکن عمو مارسل هم اونجاست سفارشتو بهشون کردم مراقب

خودت باش دخترم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان فودوشین

  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند.…
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…
رمان کامل

دانلود رمان دژخیم

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x